زنان اهل قلم

شام بی‌ستاره

مشتاق و دل‌سپرده و ناآرامزین کرد سوی حادثه مَرکب راچون دوست داشت کشته ببیند دوستآن جان از شهود لبالب رادر هرم آفتاب شکیباییآن روح باطراوت دریاییهفتاد…

اندوه چهل سال

شبیه کوه پابرجایم و چون رود سیّالمبه سویت می‌دوم با کودکانی که به دنبالم...تمام ابرها بر شانۀ من گریه می‌کردندگرفتم آسمان خسته را زیر پر و بالمنمی‌…

قسم به صبر!

چه رنج‌ها که به پیشانی تو دیده نشد که غم برای کسی جز تو آفریده نشدچه بغض‌ها که گلوی تو را فشرد ولیصدای گریۀ تو لحظه‌ای شنیده نشددلی نبود که هم‌…

هزار لالۀ عاشق

هنوز از جبهه می‌آید نسیم آشنای توخیال‌انگیز و رؤیایی عروج تا خدای توخیال کوچه‌هامان پر شد از عطر نفس‌هایتچه اشک‌افشانی‌ای دارم من امشب در هوای توتو…

شکوه خلیل

ما خوانده‌ایم قصۀ مردان ایل رانام‌آورانِ شیردلِ بی‌بدیل رااز این میان یکی شده موسای قوم مابا رد پای معجزه طی کرد نیل راعبدالمطلبی که توکل‌مداری‌…

هوای گریه...

شکسته بالِ نوپروازها، زخمی شده پرهابمیرم من، چه بهتی هست در چشم کبوترها!گلوله رد شده بی اِذن، هنگام اَذان از صحنترک خورده‌ست آیینه، پریده رنگ…

بهتری مادر؟

رسید صاعقه و شیشۀ گلاب شکستشب از در آمد و پهلوی آفتاب شکستچه شعله بود که از شش جهت به باغ افتادچه زمهریر، که در چشم غنچه خواب شکستورق ورق نفَسِ آیه‌…

خواهرِ عشق

این زن که خاک قم به وجودش معطر استتکرار آفرینش زهرای اطهر استتکرار آفرینش افلاک بر زمینتکرار آفرینش عرش مصوّر استاین جلوۀ فرشته صفت این شکوه غیببر…

مرد حماسه، مرد خطر، جاودانی‌ام

بر من ببار ای عطش باستانی‌اممن تشنه‌کام بارقه‌ای آسمانی‌امروز گذشت قافله عشق از این دیاربر دامنش نشست غبار جوانی‌امتا در دلم دمیده شد آن روح اعتقادگم…

ژست بی گناهی

بگو بگو بگو آن حرف های واهی را بگیر باز همان ژست بی گناهی را مرور کن همه اتفاق های ریز و درشت بخوان بخوان توهمین قصه ی تباهی…

روزهای ابری

  این روزهای ابری ازشب سیاه تر ساعت به ساعتش شده پراشتباه تر بااین که هستی و به دلم راه می روی احساس می کنم شده ام بی پناه تر یعنی که زیر…

نذري که قبول شد

    در کربلايي به وسعت تمامي تاريخ و در عاشورايي به عمق همه اعصار و قرون، پاوه، سنندج، کامياران، مريوان، مهاباد، ... شهرهاي مقاومت و…