مرد حماسه، مرد خطر، جاودانی‌ام

ی 1403/03/13 - 08:19

بر من ببار ای عطش باستانی‌ام
من تشنه‌کام بارقه‌ای آسمانی‌ام
روز گذشت قافله عشق از این دیار
بر دامنش نشست غبار جوانی‌ام
تا در دلم دمیده شد آن روح اعتقاد
گم شد در آستان حضورش نشانی‌ام
نامش طلوع صبح و سلامی دوباره بود
اینک هلاک آن نفس آسمانی‌ام
چشمش طلایه‌دار بهاری شکفته بود
بر شاخه‌های بی‌بر و خشک خزانی‌ام
ای روح جاودانه این قرن، کیستی
کاین گونه در مدار خدا می‌کشانی‌ام
با واژه‌های معنوی خویش روز و شب
از گرد و خاک بی‌خبری می‌تکانی‌ام
رفتی و داغ عشق تو در دل نشسته است
سر باز کرده بعد تو زخم‌ نهانی‌ام
عصر تو روزگار بلوغ شهادت است
مرد حماسه، مرد خطر، جاودانی‌ 

شاعر:پروانه نجاتی 

دیدگاه ها

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

افزودن دیدگاه جدید

Restricted HTML

  • تگ‌های HTML مجاز: <a href hreflang> <em> <strong> <cite> <blockquote cite> <code> <ul type> <ol start type> <li> <dl> <dt> <dd> <h2 id> <h3 id> <h4 id> <h5 id> <h6 id>
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.
CAPTCHA
اگر شما یک بازدید کننده انسانی هستید و یک ربات نیستید به چالش و آزمون زیر پاسخ دهید.