اخبار

همایش زنان فعال و مبارز در دوران انقلاب و دفاع مقدس در زنجان برگزار شد

فاطمه سلیمانی  اظهار داشت: همایش ویژه زنان فعال و مبارز در دوران انقلاب و دفاع مقدس روز یکشنبه پنجم مهر ماه در ساعت 9:30 در محل دارالقرآن کریم…

...........بابا

اتل متل یه بابا که اسم اون احمده اون بابای مهربون امام جمعه شهره اتل متل بچه ها چهار بچه زیبا همون هایی که امروز شدن نگین پیشوا محمد ونصرالله…

مي خواهم در رکاب امام زمان(عج) هم بجنگم

بدنش به خاطر عوارض جنگ تا به حال ده بار تيغ جراحي را به خود ديده است. آخرين عملش را دو هفته قبل کرده بود و هنوز کاملا سرحال نشده بود. شرمنده مان کرد…

مي خواهم در رکاب امام زمان(عج) هم بجنگم

بدنش به خاطر عوارض جنگ تا به حال ده بار تيغ جراحي را به خود ديده است. آخرين عملش را دو هفته قبل کرده بود و هنوز کاملا سرحال نشده بود. شرمنده مان کرد…

صدام جايزه می دهد

زهرا محمودي اين بار به تنهايي عازم خط شدم. فقط چند نفر از رزمنده ها همراهم بودند. وقتي در خط وسايل را بين بچه ها تقسيم کردم، يکي از رزمنده ها مرا…

صدام جايزه می دهد

زهرا محمودي اين بار به تنهايي عازم خط شدم. فقط چند نفر از رزمنده ها همراهم بودند. وقتي در خط وسايل را بين بچه ها تقسيم کردم، يکي از رزمنده ها مرا…

نرگس سليمانی

"ما شهر خونين مان نفت شهر را به دنبال حمله ي وحشيانه ي مزدوران صدامي ترک کرديم. يادم مي آيد وقتي که در خانه داشتم کتاب داستان مي خواندم، درباره ي آن…

نرگس سليمانی

"ما شهر خونين مان نفت شهر را به دنبال حمله ي وحشيانه ي مزدوران صدامي ترک کرديم. يادم مي آيد وقتي که در خانه داشتم کتاب داستان مي خواندم، درباره ي آن…

کفش های سرگردان - بخش چهارم

مينا گفت: "وقتى پسرم شش ساله بود يادگرفت كه بنويسد: بابا آب داد. بابا نان داد. من به او گفتم پسرم بنويس: باباجان داد." اين آخرين بارى بود كه او را…

بانوان ایثارگر ایران حماسه سازان گمنام+ عکس

زنان جنگ ابتدا به خود و سپس به ديگران اثبات كردند كه زن مسلمان صاحب توانايي هاي بي شماري است كه در صورت تجلي، معرف پايگاه و جايگاه زن در اسلام مي…

کفش های سرگردان - بخش چهارم

مينا گفت: "وقتى پسرم شش ساله بود يادگرفت كه بنويسد: بابا آب داد. بابا نان داد. من به او گفتم پسرم بنويس: باباجان داد." اين آخرين بارى بود كه او را…

کفش هاي سرگردان - بخش سوم

مژگان تو اين هير و وير خنديد و با انگشتش كنار جاده را نشان داد وگفت: "سيكو عربه با اون سيكلش(38)! چه پاى دانى(39) هم مى زنه!" برگشتم و نگاه كردم،…