شهيد زهره حقگوگدازي

د 1391/02/25 - 11:12

شهيد زهره حقگوگدازي

نام: زهره

نام خانوادگي: حقگوگدازي

نام پدر: علي اكبر

شماره شناسنامه: 209

محل صدور: بروجرد

تاريخ تولد: 25/06/1345

تاريخ شهادت: 19/10/65

شغل: معلم

سن در هنگام شهادت: 20

محل شهادت: لرستان - بروجرد

حادثه منجر به شهادت: حوادث مربوط به جنگ تحميلي

 

 

 

زندگينامه شهيد زهره حقگوگدازي
 در خانوادهي مومن و مسلمان فرزند دختري به دينا امد و كه او را به نام مبارك فاطمه زهرا را بر او نهادند و اورا زهره ناميدند و تحصيلات ابتدايي و راهنماي و دبيرستان را در بروجرد سپري كدر و تا زه نوجوانشده بود و كه انقلاب اسلامي در حال شكوفايي بود و او را به همراه ماد راعضاي خانواده ش در ارهپيماي هاي و تظارات شركت مي كرد و پ ساز پيروزي اسلام به استخدام اداه اموزش و پرورش د رامد و به فعاليتهاي مذهبي و علوم ق ران و د رمدارس همت گماشت و او عاشق و دلباخته حضتر باري تعالي بود و با اينكه مي داسنت به جبهه نميتواند برود و اما وصيت ناتمه مي نوشت و پيام ميداد و تا اينكه در روز 11/11/65 دزخيمان ناپاك بعثي ناجوانموردانه به شهر بروجرد حمله كردند و با بمباران هديه استكبار جهاني ان شهر ا بمباران كردند و تعداي زيادي از انها به شهادت رسيدند

خاطرات شهيد زهره حقگدارزي از مادر شهيد


 من ماردي كه سينه ام د رد است و اينقدر داغ عزيز ديده ام و كه ديگر خا طر هيچ كس به يادم نمانده است  هفت فرزند داشتم و 5 دخت رو 2 پسر بود و كه از انها تنها 1 دخت رو 1 پسر مانده است و 5 فرزندانم نازنينم همتان غنچه درهمان جواني پر پر شده اند و از همه برت من مرد زندگيم و كسي كگه ق را بود تكيه گاهي بر يامن همه د رم باشد را نيز از دست دادم و او هم خيلي زود مرا تنها گذاشت و رفت و گاهي اوقات ساعتها به اين  مسالهفكر مي كنم و كه چرا نگاهخي كرده ام و كه بايد در اين دنيا اين همه تلخي را ببينم از خوبيهاي زهراه هر چه بگويم كم گفته ام و بچه ام را به سختي بزرگ كردهام و زهر ه از هماتن كودكيارزوي داشت و كه دبير شود و هميهش پدرش مي گفت بچه ها پيامبران معلم ما بودند و انها را به سعا ت رساندند و براي همني زهره مي گفت ما رمن هم دوستدارم و معلم باشم و همه معلم ها خوب هستند و به اروزيش رسيد و حتي فرصت اين را پيدا نكرد و كه از اولينت حقوق ماهيانه اش به رمند شود و همه چيز را به موقع وئ به اندازه رعايت مي كرد و بهموقع عبادت مي كرد و به موقع تفريح مي كرد و به موقع كا رميكرد و هيچ وقت مسائل را با يكديگر اشتباه نم يكرد و به بزرگت رها خيلي احترام مي گذاشت و هيچ وقتنافرماني نمي ركد و اصلا نيازي به نصيحت نداش تو نجيب و پاكدل و خدا پرست و متواضع بود و بع از شهادت زهره مدير مدرسه كه به تشيع جنا زه امدهبود و به جمعيت مي گفت شما بايد به من تسليت بگويد و به خاط راينكه از دستدادن اين چنين همكاري قب از شهادت خواب ديدم زهره در كي باغ بزرگي مشغول قدم زد است و پيش او رفتم و كه برايش غذا ببرم و اسب سفيد و قشنگي در انتهاي باغ مشغول قدم زدن وبد و زهره بسيار زيبا و نوراني شده بود و من مدام به او مي گفتم ماد رجان مگر با تو نيستم و بيا برويم و غذا بخو رو گفت مادر من ديگز غذا نم يخواهم خدانگهدار رفت و سوار اسب شد و ناگهان اسب به اسمان پر كشيد و رفت بعد از شهادت هر وقت خواب مي بينمش كتاب د ردستدارد و بهمن مي گويد مادرجان عجله دارم و بايد به مدرسه بروم و بچه ها رمنتظرند و اخهان زمان كه زنده بود خليل نسبت به شاگردهايش حساس بود و بخصوصا شاگردان روستايش هميهش سفارش مي كرد و كه بريا نماز شب بيدارش كند و مدام در حال نما زخواندن بود و خليل با خدا بود و يك زمان ان اوايل خيلي بي تابي مي كرد و اخر قبل از دست دادن و اين 2 دخت رم يك پسرو دختر از دست داده بودم و يك شب زهره و ناهيد دو خواهر به خواب يككياز همكا رانش رفته بودندو صحبتش همان خانم به خانه ما امد و به محض اينكه چشمش به من افتاد دست به گردنم كرد و شروع كرد به گريه كردن و به من تبريك مي گفت و به خاطر داشتن چنين بچه هاي م يگفت ناهيد و زهره را در يك باغ برگ و سر سبز ديدهام و به سر مي بردند و سر سبز ديده است و بسيار مجلل و شاد و با چهر اي سيار نوراني و زيبا اين خنم مي گفت انها گفته اند و بور به مادرمان بگو كمتر بي تابي كند و جايگاه ما انقدرخوب است و كه از فكر و خيال چيزي فراتر است و انها بهمن و همس رم سلام رسانده بودند و گفته وبدند و ما را به انها سر خواهيم زد
توصيه خانواده شهيد
جوانان امروز مادران و پدران اينده اين مرز و بم هستند و بايد حرمت خونهايي ريخته فرزندان ما را نگه دارند و شايد كه فرداي خداي ناكرده جنگي ديگري را رخ دهد و خونهاي دگيري ريخته شود و انها هم از نسل بعد از اين انتظار را دارمند و كه حداقل حرمت نگه دارند و او در خانواده اي مذهبي و ساده و خا پرست و تعليم و تربيت شد و اياشن بعدازاينكه سالهاي تحت تعليم و هدايت پد رو ماد ر بزرگوارشان بودند و خود بع از اتمام تحصيلات راه انبيا را پيش گرفتند و به شغل مقدس معلمي روي اورند و همواره براي شاگردانش معلمي دلسوز و زحمتكش بود و هيچ گاه دركار و موسليت خويش كوتاهي نمي كرد و در اموال بيت المال خيانت نمي كرد .

 

وصيت نامه شهيد زهره حقگوگدازي
 سلام بر مهد يو سلام ب رامام امت قلب امت و سلام ب رزمندگان خروشان عليه كفاتر و اسلام و نهادها و سلام بر شهيدان عروج رفته و با خون سرخشان و سلام بر شما خواهران و براد رعزيزم و دوستان بسيار گراممي و خانواده عزيز اميدورام مرا حلال كنيد و بدايند تنها راهي كه رضايت خدا را به همكراه دارد و پيوري و اطلاعت از امام خميني است و لحظه اي از خط ولايت فقيه جدا نوشيد و املام را تنها نگذاريد و از خداوند طلب امرزش دارم

دیدگاه ها

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

افزودن دیدگاه جدید

Restricted HTML

  • تگ‌های HTML مجاز: <a href hreflang> <em> <strong> <cite> <blockquote cite> <code> <ul type> <ol start type> <li> <dl> <dt> <dd> <h2 id> <h3 id> <h4 id> <h5 id> <h6 id>
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.
چالش امنیتی
در صورتی که شما یک کاربر واقعی هستید و نه یک ربات، لطفاً به چالش زیر پاسخ دهید.