
عطر غریبی خانه را پر کرده بود، رایحه حضوری مبارک و شمیمی مقدس. زن ها در اتاق کناری دور هم نشسته بودند و حرف می زدند تا انتظار کوتاه شود. و مردها در سینه کش آفتاب بی رمق زمستان،جلوی قهوه خانه نشسته بودند، قابله کنار دیگ بزرگ آب جوش نشسته بود و زن تنهایی در اتاق درد می کشید. ناله کرد«یا فاطمه زهرا نجاتم بده» روز به نیمه نزدیک می شد که گریه نوزاد همه را از انتظار در آورد. مؤذن روی بام اذان گفت. ناف بچه را بردیده بودند که مردها آخر از همه خبر دار شدند؛ قابله با آستین های بالا زده به اتاق آمد.کنار مادر بزرگ رفت و گفت« بچه و مادر سالم هستند مبارکه انشاءالله »! مادر بزرگ گفت«خداروشکر که خانه رضا به برکت دختر روشن شد. ماه محرم است، ماه عزای پسر فاطمه، اسم حضرت زهرا به خانه رضا برکت می آورد». مهین بانو گفت«مادرش خواب دیده حضرت زهرا توی یک قنداق پیچ به سفیدی برف، نوزاد بچه ای به من دادند . عده ای از خانم ها دور و بر خانم بودند. می گفتند طاهره را بگیر این هدیه حضرت زهراست »
مادر شهید طاهره اشرف گنجوی
دیدگاه ها