شهيد نصرت بنان

پ 1391/02/21 - 11:29

شهيد نصرت بنان

نام: نصرت

نام خانوادگي: بنان

نام پدر: علي اكبر

شماره شناسنامه: 271

محل صدور: بروجردح1

تاريخ تولد: 17/02/1325

تاريخ شهادت: 15/01/64

شغل: خانه دار

محل شهادت: لرستان - بروجرد

حادثه منجر به شهادت: حوادث مربوط به جنگ تحميلي

 

 

زندگینامه شهید نصرت بنان
شهید نصرت بنان در هفتمین روز اردیبهشت سال 1325 متولد شد.پدرش علی اکبر مردی باتقوا و پرهیزگار و معلم قرآن بود.سواد خواندن و نوشتن داشت.پس از ازدواج با عزیز خدمتی که مردی با دین و بااخلاق بود دوره جدیدی از زندگی او آغاز شد.
حاصل زندگی مشترک او 3 پسر و 1 دختر بود که دختر بزرگش (معصومه خدمتی) و همسر و فرزندش (شهید مجید و عباس شماعی) و 3 فرزندش غلامعباس،محسن و محمدرضا نیز هنگام بمباران در کنار مادر بوده و پدرش نیز شهید علی اکبر بنان به همراه آنها بوده و همگی به غیر از معصومه که جانباز شده به فیض شهادت رسیدند.شهیده نصرت بنان در کنار پدر و فرزندانش در جوار حضرت حق آرام گرفتند.او و دیگر عزیزانش به خیل کاروان شهدای کربلا پیوستند.

خاطرات شهید نصرت بنان به نقل از همسر شهید
قال رسول الله (ص) اذا اراد الله بعید خیرا و هذه فی الدنیا و نقهه فی الدین و بصره عیونه. هرگاه خداوند اراده کند برای بنده ای خیر و خوبی را،او را در دنیا اهدا می کند و درباره دینش آگاه و نسبت به عیبهایش او را بینا می گرداند.
یکی از روزهای اردیبهشت ماه سال 1389 در کنار همسر شهید نصرت بنان و پدر شهیدان محسن،محمدرضا و غلامعباس خدمتی نشسته تا از همسر و فرزندانش شهیدش برایمان سخن به میان آورد.و او انچنین آغاز کرد:عزیز خدمتی هستم همسر شهیده نصرت (فاطمه)بنان.او همسری نمونه،فداکار و مهربان و خوش خلق بود.از صفر با هم شروع کردیم.سال 67 بود همسر و فرزندانم به خرم آباد منزل پسرعمویم برای مهمانی رفته بودند،دامادم شهید عباس و نوه ام که پسر عباس بود از (شماعی)بروجرد به خرم آباد آمده بودند گویا می دانستند که قرار است حادثه ای پیش آمد کند.همسرم آنقدر خوب بود که من همیشه به او خانم فاطمه می گفتم.حتی یکبار هم نشد او را به نام نصرت یا فاطمه صدا کنم.خیلی دوست داشتم که طوری جبران زحماتش را نمایم.با همه چیز من ساخت.از صفر شروع کردیم تا وقتی که کمی اوضاع مالیمان بهتر شد که البته خدا نخواست که بماند و نتیجه زحمات و فداکاریهایش را ببیند.به نماز و روزه خیلی اهمیت می داد.همیشه می گفت عزیز آقا اگر من روزی نبودم تا حد توانت به فقرا و نیازمندان کمک کن.مثل این بود که وصیت می کرد.2 هفته قبل از اینکه این اتفاق بیفتد نمی دانم خواب بودم یا بیدار،رویا بود یا خیال ولی هرچه بود لحظه ای فکر و خیالم را آرام نگه نمی دانشت.دیدم که توی حیاط خانه پدری ام که چند تا درخت بزرگ بود همه آتش گرفته بودند.آنقدر سوختند که چیزی از درختها باقی نماند.می خواستم آب بیاورم ولی آبی نبود.یک لحظه که به خودم آمدم دیدم دو تا نهال خیلی خیلی کوچک شاید 2 یا 3 سانت بلندی داشتند از کنار آن درختهای سوخته روئیدن وقتی به خودم آمدم تمام لباسهایم بوی دود می داد و خیس شده بود.انگار که زیر دوش آب بودم.
خدا می داند نمی دانم خواب بودم یا بیدار ولی همه اینها را دیدم بعد از اینکه خرم آباد بمباران شده بود و من بروجرد بودم وقتی فهمیدم عجیب دلشوره بدی پیدا کردم.بی اختیار به یاد رویایی که پیش آمده کرده بود برایم افتاده توی دلم به قول خودمان فرو ریخت.با یکی از دوستانم آقای خاکباز که 2 پسر و خواهرزاده اش با بچه هایم توی خرم آباد بودند راهی آنجا شدیم.توی راه به او گفتم نمی دانم چه خاکی به سرمان شده؟به هر حالی که بود خود را به نزدیک خانه پسرعمویم که همانجا مهمان بودند رساندیم.از دور که نگاه کردم از خانه 3 طبقه ای که خانه پسرعمویم بود خبری نبود به تلی از خاکستر تبدیل شده بود.دیگر نفهمیدم چه شده تا 11 شب بیهوش بودم وقتی به خودم آمدم از بستگان و آقای معماری از دوستان بالای سرم بودند.گفتم چه خبر شده؟گفتند بچه ها و همسرت را به اصفهان برده اند خیلی زخمی شده اند.ولی خودم می دانستم.گفتم نه دروغ نگوئید.خودم درخت تنومند خانه ام را با درختهای دیگر را دیدم که سوختند و خاکستر آنها را بالا برد.بعد از 3 روز که در بیمارستان بودم مرا برای تشیع بردند.همسر و فرزندانم را خرم آباد به خاک سپردند.دامادم و نوه ام (شهید عباس و مجید شماعی )را در بروجرد و عروس عمو و زن عمو و دیگر بستگانم را به نهاوند و جاهای دیگر بردند.بگذریم خدا از این روزها و این حادثه ها برای هیچ خانواده ای پیش نیاورد.همسرم فاطمه خانم درخت تنومند خانواده ام بود که رفت و...
دیگر تاب نیاورد و بغضی که در گلو داشت شکسته شد.صورتش را برگرداند تا اشکهایش را که روی گونه لغزیده بود نبینم.سعی کردم او را آرام نمایم تا بتواند از فرزندان شهیدش صحبت کند.

دیدگاه ها

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

افزودن دیدگاه جدید

Restricted HTML

  • تگ‌های HTML مجاز: <a href hreflang> <em> <strong> <cite> <blockquote cite> <code> <ul type> <ol start type> <li> <dl> <dt> <dd> <h2 id> <h3 id> <h4 id> <h5 id> <h6 id>
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.
CAPTCHA
CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
اگر شما یک بازدید کننده انسانی هستید و یک ربات نیستید به چالش و آزمون زیر پاسخ دهید.