مرضیه دباغ؛ الگویی برای زنان انقلابی

س 1392/11/08 - 08:41
مرضیه دباغ؛ الگویی برای زنان انقلابی

بعضی افراد اگرچه در زمین و زمانی که ما هستیم، هستند اما ساحت زندگی شان مبرا از روزمرگی هایی است که امثال من به آن مبتلا هستیم. بیگانه با عادت‌های سخیف همگانی در گذراندن ایام. دقیق تر و خلاصه تر اینکه؛ ایشان ره یافتگانی اند در میان گم گشتگان. از آن رو راه رسیدن به خدا را در میان انبوه مسیرهای انحرافی دنیا، گم نکرده اند که "آخرین حد وسع و قدرت خویش را، در دفع دشمنانِ"راه حق به کار گرفته ‌اند و در مقابل پروردگار، پرتو هدایت ویژه اش را طبق وعده اش بر ایشان افکنده است: و الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا … خانم مرضیه دباغ یکی از این ره یافتگان است. نگاهی کوتاه انداخته ایم به بخشی از زندگی این بانوی مجاهد که در ادامه می‌آید.

سنگرها

خانم دباغ قبل از وقوع انقلاب اسلامی ایران، تحت هدایت آیت الله سعیدی وارد مبارزات سیاسی می شود. پس از شهادت آیت ا.. سعیدی در سال 1349 به مبارزه و تبلیغ خود شدت می‌بخشد تا اینکه سرانجام در سال 1353 بوسیله ساواک دستگیر و شکنجه می شود. وی پس از آزادی از زندان با کمک شهید منتظری از کشور خارج و فعالیت‌های مبارزاتی خود را در سوریه و لبنان تحت نظر شهید چمران ادامه می ‌دهد. پس از هجرت امام (ره) به پاریس در سال 1357 به خیل یاران او می‌پیوندد و وظابف اندرونی و حتی محافظت از بیت امام (ره) را برعهده می ‌گیرد. خانم دباغ در دی ماه سال 1367 به عنوان عضوی از نمایندگان اعزامی امام خمینی( ره ) برای ابلاغ پیام تاریخی ایشان به گورباچف انتخاب می ‌شود. پس از انقلاب اسلامی یکی از موسسین سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بوده و به عنوان اولین فرمانده سپاه منطقه غرب کشور مسوولیت سپاه همدان را برعهده می ‌گیرد. مسوولیت بسیج خواهران کل کشور، سه دوره نمایندگی مجلس شورای اسلامی، فرماندهی سپاه همدان، استاد دانشگاه علم و صنعت، استاد مدرسه شهید عالی مطهری، قائم مقام جمعیت زنان جمهوری اسلامی از جمله سنگرهایی است که او در آن به انقلاب و اسلام خدمت کرده است. وی همچنین یکی از اعضای شورای مرکزی جمعیت دفاع از مردم فلسطین است.

همسری و جهاد

خانم دباغ 14 ساله بود که ازدواج کرد و از همدان به تهران آمد. آقای دباغ هم اصالتا همدانی بود و برای کار به تهران آمده بود. محمدحسن دباغ هم به فعالیت‌های سیاسی علاقه مند بود.  خانم دباغ درباره فعالیت‌های سیاسی شوهرش  می‌گوید: «موقعی که من ازدواج کردم و به تهران آمدم، بحبوحه قضایای جنگ شش روزه اعراب و اسرائیل و قضایای فلسطین بود و همسرم با عده ای از دوستانشان، به عناوین مختلف در این قضایا شرکت داشتند. البته نمی آمدند در برابر شاه مثل ماها مبارزه کنند، ولی در آن زمان اعلامیه‌های علما و بزرگان را دست به دست می‌چرخاندند و اخبار و رویدادها را برای هم تحلیل می‌کردند و هر کسی که یک رادیوی کوچک داشت، به هزار سوراخ و سنبه خانه می‌رفت که بتواند اخبار را بگیرد که الآن در مصر چه خبر است؟ در فلسطین چه خبر است؟» اگرچه وقتی که کار آقای دباغ از تهران به اهواز و شهرهای دیگر منتقل می‌شود بیشتر تمرکزش به مسائل کاری معطوف میشود اما بدون شک آقای دباغ با همدلی خود سهم عمده ای در توفیقات مبارزاتی خانم دباغ داشته است. تا حدی که خانم دباغ مایل بود با نام شوهرش شناخته شود:  

  « فامیلی شوهر من«دباغ» است و فامیلی خودم «حدیده‌ چی». من به دلیل "آزادمردی و توجه به خواسته‌های همسر"، که شوهرم از این دو نکته کاملاً برخوردار بود، یعنی هم به خواسته‌هایم بسیار توجه داشت و هم مرا برای انجام کارهای مختلف آزاد گذاشته بود، احساس می‌کردم که ایشان دین بزرگی به گردنم دارد و اگر قرار است در تاریخ اسمی باقی بماند باید با نام ایشان باشد نه با نام خودم. به همین دلیل هم خودم را به اسم خواهر دباغ معرفی می ‌کردم». البته خانم دباغ یک خاطره هم از مخالفت شوهرش با فعالیت‌های سیاسی دارد: «آن شب همسرم در تهران بودند و من برای برنامه ‌ای در نزدیکی مهرآباد بیرون رفته بودم و زمانی که به منزل برگشتم، ساعت9شب بود.‌‌ همان وقت حاجی که خیلی نگران شده بود به من گفتند:" من راضی نیستم که شما دنبال این کار‌ها بروید." فردا صبح شهید سعیدی تماس گرفتند و گفتند: "شما امروز بعدازظهر برای توزیع اعلامیه به فلان منطقه بروید." من در پاسخ شهید سعیدی گفتم: "حاج آقا من را معذور کنید چون حاجی من را منع کردند و من اجازه ندارم." ایشان در پاسخ گفتند:" وقتی آمدند بگویید من منتظر ایشان هستم." وقتی همسرم به منزل آمد من گفتم:" آقای سعیدی می‌خواهد که شما را ببیند." ایشان گفتند:" من خجالت می‌کشم." آقای سعیدی به محض دیدن ایشان گفتند:" یک بنده خدایی می‌خواهد با شما شریک شود." همسرم گفت:"من سرمایه ‌ای ندارم و در ضمن کارمند یک شرکت هستم." ایشان گفتند:" این فرد از شما سرمایه نمی‌خواهند فقط می‌خواهند شما در درآمدشان شریک شوید." همسرم در پاسخ به آقای سعیدی گفت:" حتما این افراد دیوانه هستند که از من سرمایه نمی‌خواهند اما می‌خواهند من را در سود شرکت خود سهیم کنند." آقای سعیدی به همسرم گفتند: «منظورم همین مرضیه خانم است. من وی را امتحان کردم و می‌دانم که از پس خیلی کار‌ها برمی آید اما این حرف شما ایشان را خانه نشین کرده است».‌‌ همان زمان حاجی گفتند:" من منظورم این نبوده و یک مقداری عصبانی شده بودم. " از آن زمان تاکنون این همه زندان و تبعید من را تحمل کردند و یک بار امکان نداشت که ایشان به من ایراد بگیرد».

 

مادری و جهاد

وَیَستَأذِنُ فَریقٌ مِنهُمُ النَّبِیَّ یَقولونَ إِنَّ بُیوتَنا عَورَةٌ وَما هِیَ بِعَورَةٍ إِن یُریدونَ إِلّا فِرارًا  گروهی از آنان از پیامبر اجازه بازگشت می‌خواستند و می‌گفتند: «خانه‌های ما بی‌حفاظ است!»، در حالی که بی‌حفاظ نبود؛ آنها فقط می‌خواستند (از جنگ) فرار کنند. وقتی وارد فعالیت‌های انقلابی شد، مفتخر به مقام مادری برای 8 کودک بود؛ راضیه، رضوانه، ریحانه، فاطمه، حکیمه، آمنه، انسیه و محمد!  اما همچون بسیاری از شیرزنان مسلمان و انقلابی، بچه هایش بهانه ای برای فرار از جهاد نبودند. خود درباره فعالیت‌های مبارزاتی اش آن هم در شرایطی که صاحب 8 فرزند کوچک و بزرگ بود می‌گوید: «سئوال من این است که آیا وظیفه یک مادر و یک زن، فقط این است که فرزندانی بزاید و بزرگ کند و تحویل جامعه بدهد؟... به نظر من پاسخ، روشن است. انسان موظف به مقابله با جور و ستم و ادای تکلیف است، وگرنه زائیدن فرزند و بزرگ کردن که در همه حیوانات هم مشاهده می‌شود. انسان موظف است از ولایت و از حق دفاع کند. اسلام وظیفه دفاع را برعهده زن هم گذاشته و مراجع عظام هم بر این نکته تاکید دارند، لذا زمانی که من در عراق، خدمت حضرت امام رسیدم و پرسیدم حال که نمی توانم به ایران برگردم، آیا اجازه می‌دهید بروم و در کنار خواهران و برادران فلسطینی با اسرائیل دست و پنجه نرم کنم؟ ایشان فرمودند اینکه تکلیف است.  تکلیف یعنی چه؟ یعنی چیزی که سؤال ندارد و انسان موظف به انجام آن است. تکلیف مادری جای خودش را دارد و هر مادری باید آن را انجام بدهد، ولی وظیفه یک مادر این نیست که تکان نخورد و به مسائل سیاسی و اجتماعی جامعه خود اعتنا نداشته باشد و وارد عرصه نشود، آن هم به این دلیل که ممکن است او را دستگیر و شکنجه کنند و آن وقت معلوم نیست تکلیفش در مقابل فرزندانش چه خواهد شد. برای پدر هم همین طور است. فرقی ندارد. آنها وقتی دستشان برسد، هم پدر را شکنجه می‌کنند، هم مادر را.» البته این سخنش به معنای سهل انگاری در قبال کودکانش نیست. چنانکه در یکی از خاطراتش گفته است: «در روز 15 خرداد که صبح آن حضرت امام را دستگیر کرده و به تهران آورده بودند، بازار به شدت به هم ریخت. ما سر خیابان غیاثی می‌نشستیم، وقتی روی پشت بام رفتیم، از آن مسافت، دودی را که از بازار بلند شده بود، دیدیم. من احساس کردم اگر این جریانات به خیابان‌ها کشیده شود، فرزندانم گرسنه می‌مانند و سریع به نانوائی رفتم که مقداری نان تهیه کنم...»

نهضت حسینی، جان مایه فعالیت‌های انقلابی  

«من در سال 1346 و در اوج مبارزات انقلابی و تبعید امام با استاد بزرگوارم شهید سعیدی رضوانه الله آشنا شدم. ایشان در مسجد موسی بی‌جعفر (ع)در محله قیاسی حضور داشتند و من به همراه تعدادی از خانم‌ها ازایشان خواستیم که برای ما کلاس بگذارد و در برابر در خواست ما ایشان می‌گفتند:"نمی‌شود زیرا خانم‌ها کار را ادامه نمی‌دهند ."اما در‌‌نهایت ایشان با تقاضای ما موافقت کردند. البته من قبلا نیز یک هیات سینه زنی در فامیل راه انداخته بودم که این هیات با وجود دل نگرانی بسیاری ازاعضای فامیل تا زمان ازدواج من به کار خود ادامه داد. همین مساله خمیر مایه فعالیت‌های انقلابی من در کنار فعالیت‌های مذهبی شد که امام حسین(ع) چه هدفی را دنبال می‌کرد.» وَأَعِدُّواْ لَهُم مَّا اسْتَطَعْتُم مِّن قُوَّةٍ... وَأَعِدُّواْ لَهُم مَّا اسْتَطَعْتُم مِّن قُوَّةٍ وَمِن رِّبَاطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدْوَّ اللّهِ وَعَدُوَّکُمْ وَآخَرِینَ مِن دُونِهِمْ لاَ تَعْلَمُونَهُمُ اللّهُ یَعْلَمُهُمْ وَمَا تُنفِقُواْ مِن شَیْءٍ فِی سَبِیلِ اللّهِ یُوَفَّ إِلَیْکُمْ وَأَنتُمْ لاَ تُظْلَمُونَ  و هر چه در توان دارید از نیرو و اسبهاى آماده بسیج کنید، تا با این [تدارکات‏]، دشمن خدا و دشمن خودتان و [دشمنان‏] دیگرى را جز ایشان- که شما نمى‏شناسیدشان و خدا آنان را مى‏شناسد- بترسانید. و هر چیزى در راه خدا خرج کنید پاداشش به خود شما بازگردانیده مى‏شود و بر شما ستم نخواهد رفت. خانم دباغ برای دفاع از اسلام و قرآن، در داخل و خارج ایران آموزش‌های نظامی دیده بود؛ «من وقتی با آقای دکتر چمران آشنا شدم، ایشان زحمت کشیدند و مرا به دفتر آقای امام موسی صدر بردند و صحبت‌ها و بحث هائی شد و قرار شد که ما برویم یک دوره نظامی ببینیم. قبلا شهید سعیدی در روستائی از توابع کرج، در باغ آقائی به نام کمپانی، برایمان آموزش هائی گذاشته بودند. در آنجا آقائی می‌آمدند و سعی می‌کردند در تاریکی هم باشند که ما چهره شان را نشناسیم و کار با کلت و اسلحه‌های کوچک را آموزش می‌دادند. ما تعدادی خانم و آقا بودیم که هیچ کدام هم یکدیگر را نمی شناختیم، ولی دوره‌های عملیاتی را دیدیم. وقتی خدمت دکتر چمران و امام موسی صدر رسیدم، زبانم باز شد و گفتم می‌خواهم این دوره‌ها را بگذرانم. دکتر چمران این بحث را داشتند که می‌دانیم بسیاری تصور می‌کنند که فقط مارکسیست‌ها و مائوئیست‌ها و چپی ها، به آموزش‌های چریکی می‌پردازند، ولی ما معتقدیم که بچه مسلمان‌ها هم باید این آموزش‌ها را ببینند و ما اگر در اینجا یکی دو تا خانم داشته باشیم وقتی خانم‌ها را به پادگان می‌فرستیم، حداقل یک خانم کنار دست کسانی که آموزش می‌دهند، خواهند بود. در هرحال بنده را معرفی کردند و کسی که ما را آموزش داد، نامش «ابوجهاد» و جزو گروه دکتر چمران بود. بنده عقیده ندارم که این دوره ها، فقط متعلق به چپی‌ها باشد، بلکه متعلق به مسلمان‌ها و کسانی هم هست که می‌خواهند از اسلام و از قرآن دفاع کنند...اعتقاد من برای ضرورت آموزش‌های نظامی، مبتنی بر فتوای امام و به خصوص امری بود که به من فرمودند که برای جنگیدن با اسرائیل، به خواهران و برادران فلسطینی ملحق شوم.»

  ابلاغ پیام کتبی امام به گورباچف، پیام شفاهی به دنیا

خانم دباغ در سال 1367، در کنار آیت الله جوادی آملی و آقای جواد لاریجانی برای ابلاغ پیام امام به گورباچف انتخاب میشود: «زمانی که هواپیما در فرودگاه مسکو برزمین نشست من پشت سر آقای جوادی آملی و لاریجانی پا بر روی پلکان هواپیما گذاشتیم. گروه و هیئتی از وزیر امور خارجه، مشاور مخصوص گورباچف و امام جماعت مسجد بزرگ مسکو و نیز تعدادی از دیپلمات‌های ایرانی به استقبال ما آمدند. وقتی ما از پله‌ها پایین می‌آمدیم متوجه شدم که تمامی آنها سرشان را بالا گرفته و به من نگاه می‌کنند. وقتی که پایین پله‌ها رسیدیم امام جماعت مسکو پیش آمد و ضمن خوشامد گویی، گفت :"در عرف دیپلماتیک مرسوم است که دسته گل را به رئیس هیئت و گروه اعزامی و میهمان تقدیم کنیم ولی اجازه بدهید که ما این دسته گل را به این خانم که حضورش با این پوشش برای ما تازگی دارد، بدهیم. سپس پیش آمد و سرش را کمی برای ادای احترام خم کرد و دسته گل را به دست اینجانب داد و من آن را تقدیم آقای جوادی آملی کردم و با بقیه مصافحه کرد و خوشامد گفت.  حضرت امام در نظر داشت تا زنی در کنار مردان به شوروی بفرستد و اعلام کند که در جمهوری اسلامی ایران زنان نیز امور مهم و حکومتی حاضر و پیشتاز هستند. امام می‌خواست در کنار آن پیام مکتوب، پیامی شفاهی نیز به دنیا بدهد که ما در عمل بیش از هر مکتب دیگری به جایگاه واقعی زن ارج می‌نهیم و برایش ارزش قائلیم نه ارزش ابزاری بلکه معنایی. امام می‌خواست با گماردن یک زن در این هیئت به تمام تبلیغات غرب و شرق مبنی بر محدودیت زنان در جامعه اسلامی پایان دهد آنهم در آن زمان که رسانه‌های گروهی در غرب مرتب از محصور کردن زنان در جمهوری اسلامی قلم فرسایی می‌کردند.»

شاخص‌های قرآنی

کِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَیْکَ مُبارَکٌ لِیَدَّبَّرُوا آیاتِهِ وَ لِیَتَذَکَّرَ أُولُوا الْأَلْبابِ کتابی فرخنده بر تو فرو فرستادیم، تا در آیات آن تدبیر کنند و خردمندان از آن پند گیرند. خانم دباغ برای هجرتش به عراق، لبنان و سوریه و فرانسه، نیازمند یک الگوی معاصر نیست. او از قرآن خط می‌گیرد؛ «در آیات قرآنی بر هجرت سیاسی تاکید شده است این هجرت زن و مرد نمی‌شناسد. شما اگر آیات قرآنی را مورد توجه قرار بدهید می‌بینید که در گروهی که پیش نجاشی رفتند یک خانم حضور دارد. وقتی من در سوریه بودم هفده برادر حضور داشتند و من تنها زن گروه بودم.» وَ أُوذُوا فی‏ سَبیلی... الَّذینَ هاجَرُوا وَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ وَ أُوذُوا فی‏ سَبیلی‏ وَ قاتَلُوا وَ قُتِلُوا لَأُکَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَیِّئاتِهِمْ وَ لَأُدْخِلَنَّهُمْ جَنَّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ ثَواباً مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ اللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الثَّوابِ

خداوند، درخواست آنها را پذیرفت (و فرمود:) من عمل هیچ عمل کننده ای از شما را، زن باشد یا مرد، ضایع نخواهم کرد شما همنوعید، و از جنس یکدیگر! آنها که در راه خدا هجرت کردند، و از خانه‌های خود بیرون رانده شدند و در راه من آزار دیدند، و جنگ کردند و کشته شدند، بیقین گناهانشان را می‌بخشم و آنها را در باغهای بهشتی، که از زیر درختانش نهرها جاری است، وارد می‌کنم. این پاداشی است از طرف خداوند و بهترین پاداشها نزد پروردگار است.

پیرزن 34 ساله!

«به قدری فشار شکنجه در کمیته مشترک بالا بود که خود ساواکی‌ها نیز من را پیرزن خطاب می‌کردند. من به دلیل شکنجه زیاد نمی‌توانستم صاف حرکت کنم و در بیشتر موارد دولا حرکت می‌کردم زمانی که من بازداشت شدم و قرار شد که به زندان قصر منتقل شوم رئیس زندان باور نکرد که من خودم هستم برای همین از دو تا از بازجویان خواست تا هویت من را تایید کنند.» ایشان در خارج از کشور نیز شرایط دشواری به سر می‌بردند: «در اثر شکنجه‌های بسیار، بدنم صدمه دید و در بیمارستان تحت عمل جراحی قرار گرفتم. همان موقع محمد منتظری پاسپورت فردی به نام زینب احمدی نیلی را با عکس من تنظیم کرد و من با این پاسپورت جعلی به انگلستان فرار کردم. در لندن هم یکی از دانشجویان ایرانی منتظرم بود که مرا به یک هتل پاکستانی برد. روز روشن آنجا هم یکی از دانشجوها بود 3 - 4 روز آنجا ماندم پول که نداشتم بنابراین قرار شد کارهای خدماتی را انجام دهم و به جایش وعده صبحانه را رایگان به من بدهند من با همان وضعیت جسمانی، روزها روزه می‌گرفتم و غروب‌ها هم با همان وعده صبحانه افطار می‌کردم.» خانم دباغ هنوز هم آثار شکنجه‌ها را در جسمش به یادگار دارد: «من به دلیل شکنجه‌هایی که متحمل شدم در حال حاضر نمی‌توانم در تهران زندگی کنم. زیرا چند بار قلبم را بالون زدند اما نتیجه‌ای نداشته است و نمی‌توانند به دلیل مشکلاتم من را بیهوش کنند.  از سوی دیگر بسیاری از احشام داخلی بدن از جمله طحال و کبد و ... را خارج کردند به همین دلیل من در روستایی به نام خور در هشتگرد زندگی می‌کنم. در حال حاضر من تن سالمی ندارم.» رنج‌ها و مصائبی که خانم دباغ متحمل شده یادآور کلام حکیمانه امام خمینی است که در وصیت نامه خویش فرمودند: «در جهان، حجم تحمل زحمت‏ها، رنج‏ها، فداکاری‏ها، جان نثاری‏ها و محرومیت‏ها، مناسب حجم بزرگی مقصود و ارزشمندی و علو رتبه‌ی آن است، آن‌چه که شما ملت شریف و مجاهد برای آن به پاخاستید و دنبال می‏کنید و برای آن، جان و مال نثار کرده و می‏کنید، والاترین و بالاترین و ارزشمندترین مقصدی است و مقصودی است که از صدر عالم در ازل و از پس این جهان تا ابد، عرضه شده است و خواهد شد و آن مکتب الوهیت به معنی وسیع آن و ایده‌ی توحید با ابعاد رفیع آن است که اساس خلقت و غایت آن در پهناور وجود و درجات و مراتب غیب و شهود است...»

 هستیم بر آن عهد که بستیم

خانم دباغ در فتنه 88 هم حامی انقلاب و ولایت بود. وی در پاسخ به کسانی که ایشان را به عدم همراهی با ولایت در فتنه متهم کردند گفته است؛ «واقعیت این است که من باور نمی‌کنم که کسی من را به عدم حمایت از رهبر انقلاب متهم کند. من در پل یادگارامام از زنانی که طرفدار موسوی بودند کتک مفصلی خوردم. من همانجا به این خانم‌ها گفتم که شما لااقل لباس درستی بپوشید تا به این سید اینقدر ظلم نکنید در ‌‌نهایت راننده من را نجات داد. چه کسی گفته است که من پشت سر آقا نایستادم؟! درضمن ندیدن دال بر نبودن نیست.»

حرف آخر

خانم دباغ علی رغم حضور برجسته در سنگرهای انقلاب اسلامی، فعالیت‌های خود را ناچیز و اندک می‌داند؛ «من خودم را کوچکتر از آن می‌دانم که بگویم کاری کرده‌ام. کارهای من فقط به اندازه ذره خردلی است، همین.»  

قبل از پیروزی انقلاب اسلامی: - از شاگردان شهید آیت الله سید محمدرضا سعیدی - دو بار بازداشت و شکنجه شدید وی و دخترش رضوانه دباغ توسط ساواک - فرار و خروج از ایران با کمک شهید محمد منتظری و با گذرنامه جعلی (هزار و سیصد و پنجاه و سه) - شش ماه کارگری در یک هتل در لندن، به عنوان نظافتچی در قبال مقداری غذا و جایی برای خواب - شرکت در اعتصاب غذا برای آزادی زندانیان سیاسی ایران در فرانسه و انگلیس - توزیع اعلامیه‌های امام خمینی در میان زائران حج در عربستان - آموزش مبارزات چریکی در سوریه و لبنان زیر نظر شهید محمد منتظری و با حمایت امام موسی صدر - مشارکت در برپایی یک اردوگاه نظامی در سوریه برای آموزش مبارزان ضد شاه و کمک به آشنائی نسل جوانی از ایرانیان مبارز با تاکتیک‌های شبه‌نظامی - از همراهان امام خمینی در نوفل لوشاتو  

بعد از پیروزی انقلاب اسلامی: - فرمانده سپاه همدان - اولین فرمانده سپاه غرب کشور - عضو هیات سه نفره اعزامی از سوی امام خمینی به مسکو جهت تسلیم پیام به میخائیل گورباچف آخرین رهبر اتحاد جماهیر شوروی سابق در سال هزار و سیصد و شصت و هفت (به همراه آیت الله جوادی آملی و دکتر محمد جواد لاریجانی) - سه دوره نماینده مردم تهران و همدان در مجلس شورای اسلامی - مسئول بسیج خواهران کل کشور - استاد مدرسه عالی شهید مطهری و دانشگاه علم و صنعت - قائم مقام دبیرکل جمعیت زنان جمهوری اسلامی - دریافت نشان ایثار از رئیس‌جمهور سید محمد خاتمی (هزار و سیصد و هشتاد و دو)

سوزن های ته گرد

دیدگاه ها

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

افزودن دیدگاه جدید

Restricted HTML

  • تگ‌های HTML مجاز: <a href hreflang> <em> <strong> <cite> <blockquote cite> <code> <ul type> <ol start type> <li> <dl> <dt> <dd> <h2 id> <h3 id> <h4 id> <h5 id> <h6 id>
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.
CAPTCHA
CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
اگر شما یک بازدید کننده انسانی هستید و یک ربات نیستید به چالش و آزمون زیر پاسخ دهید.