
در تاریکی شب که آنجا بسیار سرد و خطرناک بود، مرتب هواپیماهای جنگی بعثی از روی سرمان عبور می کردند، بعداز یک ساعت معطلی《هاورگراف》بزرگ جنگی آمد و ما همه به داخل رفتیم اما حال وضع مجروحین بسیار بسیار بد و خطرناک بود، سعی می کردیم با دادن داروهای مسکن و مواظبت از سرم و خونریزی و روحیه دادن از این دریادلان پرستاری کنیم. اما عزیزان وبزگواران باخونریزی ودردهای شدید از ما امدادگران تشکر و عذرخواهی میکردند که شما چقدر زحمتکش، دلسوز ومهربان هستید و به ما کمک می کنید .این دلاوران و مدافعین اسلام به قدری روحیه گذشت و فداکاری داشتند که زبان از بیان آن و قلم از توصیف آن عاجز است.چون کوهی استوار مقاومت میکردند در صورتیکه درد و سوزش شدیدی داشتند اما آنها دم بر نمی آوردن و مدام می گفتند«آتش جهنم چقدر سوزان ودردناک تر است».
ساعت سه بعد از نیمه شب به بندر امام (ره) درماهشهر رسیدیم، درآنجا آمبولانس و امدادگران وماشین های ارتشی ونیروهای مردمی حاضر با احترام خاصی از ما استقبال کردند. مجروحین و شهدا را به مسئولین بیمارستان تحویل دادیم و در درمانگاه ماهشهر ساعت 4 صبح درحالی که از دیدن مجروحین عزیز و مهربان ناراحت بودیم روی نیمکت درمانگاه نشستیم صدای توپ و تانک و غرش هواپیماهای جنگی کمتر به گوش می رسید برای ما محیطی آرام و دلپذیر بود از فرط خستگی در حال نشسته به خواب رفتیم.
بعد از خواندن نماز صبح خبر رسید که اکثر بیمارستان ها پر شده اند و ما مجروحین گرامی را برای مداوا به بیمارستان مسجد سلیمان و یا بیمارستان های اطراف می بردیم. برای کمک به جانبازان ومجروحین به بیمارستان مسجد سلیمان رفتیم.
دیدگاه ها