
شاعر: فائزه اميني ـ اراك
و حرف، باز فقط حرف مادرم باشد
و قول داده ام اين بار آخرم باشد
خيال... نه ننويسم! خيال ... نه نكنم!
خيال خوب تو ديگر نه در سرم باشد
نه در دلم... دل تنگم... ولي مگر مي شد؟!
مدام قاب نگاهت برابرم باشد
و يك غريبه صدايت كنم، كه "بابا... آب"
فقط توقع يك برگ دفترم باشد
چه مي شد آه اگر محض امتحان يك بار
تو مي شدي پدري كه... باورم باشد
كه از زبان تو يك بار بشنوم ـ يك بار
كه بر زبان تو لفظ "دخترم" باشد
تو مرد خانه شوي! مهربان و نان آور
و مادرم فقط اين بار مادرم باشد!
تو مي شدي... تو... ولي نه فقط شدي عكسي!
كه روي طاقچه سنگين و محترم باشد
خيال رنگي و تب دار دختري شده اي
خيال نه... كه همان نيم ديگرم باشد
دوباره آخر بازي... دوباره دعوا... قهر
و سايه اي كه نمي خواست بر سرم باشد
بيا دوباره و منت كشي بكن... و برو!
كه قول داده ام... اين بار آخرم باشد
----------------------------------------
منبع: مجموعه اشعار برگزيده پانزدهمين كنگره سراسري شعر دفاع مقدس، به كوشش: حسين اسرافيلي
دیدگاه ها