شهید سهام خیام

چ 1390/12/17 - 12:59
شهید سهام خیام

نام:سهام

نام خانوادگی:خیام

تاریخ تولد:1347/11/5

محل تولد:هویزه

تاریخ شهادت:1359/11/5

محل شهادت:هویزه

جوان با بی حوصلگی به دوستش گفت:حرفهای این استاد،واقعا اعصاب مرا به هم می ریزد.او یک ضد انقلاب به تمام معناست.

دوستش جواب داد:من هیچ وقت شاگرد او نبودم.در موردش زیاد شنیده ام،اما خودم تابه حال حرفهایش را گوش نکرده ام،اما اگر این طور است که تو می گویی،پس چرا با او درس گرفتی؟!

جوان گفت:من ترم آخرم.تنها کلاسی که این ترم از این درس ارائه می شد،همین بود.من حق انتخاب نداشتم.

هر دو روی نیمکت فضای سبز دانشکده نشستند وبه روبروخیره شدند.

جوان متفکرانه گفت:پس فقط یک راه برایت مانده و آن،اینکه مقابلش بایستی وجواب اندیشه های کج او را بدهی!این رسالت توست.تا آنکه مبادا به خاطر به خاطر حرفهای او دانشجویان ناآگاه وتازه کاری مسیر زندگی خود را تغییر دهند و…

حرف دوستش را برید وبا لحنی  عتاب آمیز گفت:چه حرفهایی می زنی تو؟

من ترم آخرم.ایستادن مقابل این استاد یعنی جاماندن از نمره این درس.البته اگر اجازه بدهد دوره کلاسش را ادامه دهم!

دوست جوان نفس عمیقی کشید و آرام گفت:چقدر دوریم.ما کجا و آنها کجا؟!روزگاری نه چندان دور،در همین آب وخاک،بودند کسانی که با شجاعت تمام از هیچ چیزی حتی جان خود در برابر احیای حق دریغ نکردند.راستی تو نام سهام خیام را شنیده ای؟

جوان با مکثی کوتاه سر تکان داد.دوستش در ادامه گفت:می دانستم که نمی شناسی.که اگر می شناختی قطعا نگاهت به زندگی تغییر می کرد.سهام از آغاز زندگی کوتاهش،دختری باهوش و زرنگ بود.گشاده رو بود وخوش خلق.رعایت ادب واحترام در شخصیتش تثبیت شده بود.نسبت به مسائل داخل و خارج کشور،احساس مسئولیت می کرد.

کنجکاوی او را شیفته دانستن قرار داده بود.در دلش عشق به وطن موج می زد.

دوره ابتدایی را در مدرسه حضرت زینب(س) به پایان رساند.سال اول راهنمایی بود که با آغاز جنگ تحمیلی واشغال شهر هویزه  درهای مدرسه اش بسته شد.

روز شهادت،وقتی مادر،او و دیگر بچه هایش را به پناهگاه برد،سهام آرام وقرار نداشت.

روبه مادر گفت:اگر تمام درها را ببندید،من آرام نمی گیرم.من باید بیرون بروم واز شهر خود در مقابل بعثیان دفاع کنم؛مگر فقط مردها می توانند از میهن خود دفاع کنند؟من هم می توانم،پس باید دفاع کنم.

ناگاه تصمیم بزرگی گرفت.لباسهایش را عوض کرد تا کسی او را نشناسد.بعد به بهانه ی قطعی آب و شستن ظرفها به طرف رودخانه حرکت کرد.مادر اصرار کرد که بیرون نرود.حتی به دنبالش تا مسیری دوید.اما سهام در دنیای دیگری سیر می کرد؛چیزی جز هدف در مقابل چشمانش جاری نبود.

ظرفها را زمین گذاشت و انگشت دست خودرا به نشانه پیروزی بالا آورد.در یک لحظه از مقابل دیدگان مادر دور شد.وقتی به دشمن رسید،تنها سلاحی که با خود داشت،شعار بر ضد دشمن میهنش بود.دشمنی که در مقابل او قرار داشت. در ابتدا بعثیان او را کودکی بیش نشمردند.کودکی که نمی تواند کاری از پیش ببرد؛برای همین به او توجهی نکردند.سهام دامن خود را پر ازسنگ ریزه کرد وبه سمت دشمن نشانه گرفت.

سنگها را با چنان انزجاری  به سوی بعثیان پرتاب کرد تا خشم مزدوران را برافروخت.

کار به جایی رسید که دشمن از او به وحشت افتاد.دستور تیراندازی به سوی او اثباتی برای ترس و زبونی بعثیان بود.

تیرهایی که در جان سهام نشسته بود،او رابه آسمان بی کران شهادت پیوند داد.

جوان زیر لب تکرار کرد:سهام...سهام….

دوستش گفت:هنوز برای درک او دیر نیست.فقط کافی است باور کنی که شجاعت در هر روح کوچک وبزرگی می تواند حلول کند.کافی است خودمان بخواهیم و اراده کنیم.جوان به چشمان دوستش خیره شد و گفت:منابعی رابه من معرفی کن که بتوانم جواب استدلال های استاد را بدهم.

ارمغان خون:

شجاعت لازمه زندگی آزادانه است.آزاد مردان تاریخ آنگاه که به آرمانهای مقدس خود می اندیشیدند وافقهای والای معنوی را در نظر می گرفتند،چنان جسارت و دلیری را در جان خود یافتند که به آغوش خطر می شتافتند.

ترس و واهمه مخصوص مصلحت اندیشانی است که بالاترین چشم اندازشان سود وانتفاع شخصی است.کسانی که با کم شدن حسابهای بانکی یا از دست دادن مقام و موقعیت،دنیا را دگرگون می بینند واز خواب و خوراک می افتند.

شهدا شجاعت را با اندیشه و باور خویش درآمیخته وبا اقتدا به رهبر آزادگان جهان،سیدالشهدا(ع) گامی راسخ در میدان دفاع از ارزشها وعقاید الهی نهادند.

دیدگاه ها

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

افزودن دیدگاه جدید

Restricted HTML

  • تگ‌های HTML مجاز: <a href hreflang> <em> <strong> <cite> <blockquote cite> <code> <ul type> <ol start type> <li> <dl> <dt> <dd> <h2 id> <h3 id> <h4 id> <h5 id> <h6 id>
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.
CAPTCHA
CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
اگر شما یک بازدید کننده انسانی هستید و یک ربات نیستید به چالش و آزمون زیر پاسخ دهید.