شاعره: معصومه شيخ مرادي ـ ايلام
پيرزني ريخته
بر اين جغرافياي زخمي
اين چندمين تنهايي من است
و موهايي كه از سپيدي هم گذشته اند
كجا دورت بگردم؟
كي؟
و قول داده بودي كه هيچ وقت نميري
به عصايم هم نرسيدي
كه از سر شب
كمر درد خورده تا تو نيامدي
پيرزني ريخته
بر اين جغرافياي زخمي
با گيس هايي بافته از سر آن شبهايي كه تو بودي
پيرزني ريخته
بر اين جغرافياي زخمي
مي ريزد
و از امشب
خواب راحت مي شود
(2)
بزرگ شدم
با نام كوچك ايلام
همين كه كمي مانده بود
بيرون برود از نقشة شما
توي همين خيابان هايي كه شهيدند حالا
و كوچه هايي كه گمنام
با پسر همسايه
كه رفت
بادبادك هايم را
از روي هوا جمع كند
و من نمي دانستم مرگ
و مي خنديدم به بازي خمپاره و موشك
به هواپيمايي كه دست تكان مي داد...
اگر اين نقشه كمي كوچك تر
قدم مي زد خيابان هاي بغداد را
با عربي اي غليظ
و چه مي گفتم به جاي شعر...؟!
(3)
نفس هايت را بردار
ما شيميايي فكر مي كنيم
فكر مي كنيم و ...
به شماره مي افتي
نفس هايت را بردار
و پيچ راديو را بچرخان
به سمت خرمشهري
كه هنوز
آواز هايش خونين...
و آژيرهاي رنگ پريده را
به صدا در بياور
مي دانم!
مي دانم!
ديگر با قيافة پست مدرن ما نمي جوشي عمو؟!
بايد به ستار ه ها مي گفتم
ته دلمان...
نفس هايت را بردار!
نفس هايت را بردار!
----------------------------------------
منبع: مجموعه اشعار برگزيده پانزدهمين كنگره سراسري شعر دفاع مقدس، به كوشش: حسين اسرافيلي
دیدگاه ها