
نام: فرشته
نام خانوادگي: مرادي
نام پدر: اله كس
شماره شناسنامه: 1476
محل صدور: كوهدشت
تاريخ تولد: 20/12/1361
تاريخ شهادت: 11/11/65
سن در هنگام شهادت: 4
محل شهادت: لرستان - كوهدشت
حادثه منجر به شهادت: حوادث مربوط به جنگ تحميلي
زندگی نامه شهید فرشته مرادی
شهید فرشته مرادی در تاریخ 1361/12/20 درمیان خانواده ای مومن و متعهد در شهرستان کوهدشت دیده به جهان گشود .او در سنین خردسالی در حین بمباران هوایی توسط دشمن بر اثر صاابت ترکش به بدنش در تاریخ 1365/11/11 به درجه ی رفیع شهادت نائل آمد . همزمان با شهید شدن فرشته پدر و مادرش نیز به درجه ی رفیع شهادت رسیدند .
خاطرات مربوط به شهيد فرشته مرادی
به نقل ازبرادر شهيد
مي نويسم با قلبي زخمي از جذبه درد آن روزها از عطر خانه اي كه بوي پدر و بوي مادر و فرشته درآن بود.
فرشته به قولي آخرين فرزند خانه بود و همه ميدانند آخرين فرزند دلبند پدر و نور ديده مادر است.
فرشته معصوم در سال 1362 ديده به جهان گشود غافل از اين كه دست اجل زودتر از ان چه كه فكرش را نيز بكنيد او را از قائله اين دنيا خواهد قاپيد.
فرشته كوچك بابا دلبند بابا و دوست داشتني هنوز كودكي بود و همه نشاط خانه را در لبخندهاي شيرين و كودكانه خودش خلاصه مي كرد و هميشه خستگي كار روزانه را از تن پدر بيرون ميبرد اين قضيه زماني براي ما اثبات شد.
روز شهادت پدر او را نيز با خود برد انگار نخواسته بود كه بعد از خودش او نيز تنها بماند .تا بچه هاي بی پدر بخوانند آخر پدر نيز در كودكي خود این درد را خوب چشيده بود چاره اي نداشت مي بايست بهترين را انتخاب كند
بايد كسان ديگري باقي مي ماندند تا حديث عشق و محبت و خاطره اي را روزي شرح دهند پس بهترین انتخاب فرشته بود.
انگار ميدانست او را با لبخندهايش محبوس در لبانش با خود ببرد تا هميشه در كنارش برايش لبخند بزند.
آري پدر نامش را نيز دانسته برگزيده بود فرشته ديگر بهتر را نيز ادا كرده بود و براستي فرشته خانه را پراز عطر بهشتي مي كرد روزگار گذشت همچنان كه امروزي نبودن آن ها را تحمل مي كنيم .روزگار گذشت و فرشته يواش يواش بزرگ و شيرين تر مي شد تا جايي كه در كوچه نيز محبوب در و همسايه شده بود و با بچه هاي هم سن وسال خود سخت عجين شده بودند.
يادگاري شايد تلخ و شايد شيرين چگونه بگويم شايد بله نوعي سرود شهادت را با زبان كودكانه اش زمزمه ميكرد شايد كلامي كه مي گفت نداي آزادي بود چگونه بگويم گروهي از هم سالان پشت سر هم ميدویدند مدام مي گفتند مثل دسته هاي محكم و با اراده كه بر عليه يك ظلم برمي آشوبند .انگار با كلام خود خداي را ميخواندند ميخوانند و چه زيبا ميخواندند دو دسته شده بودند يك دسته مي گفتند اين گل پر پر از كجا امده است و عده اي ديگر مي سرودند :از جبهه كرب و بلا آمده هواي كوچه را كربلايي كرده بود امروز روز عجيبي بود امروز امروز خورشيد سر برهنه از پشت كوه ها برآمده بود .
امروز كربلايي در خانه كوچك و محقرمان حلول كرده بود امروز 65/11/7 است . امروز فرشته با همسالانش مثل يك الهام مثل آيه اي كه خدا آن را فرستاده بود يك نفس خواندند و تا شهد شيرين شهادت را ننوشيدند در سرودن بازنماندند.
از گذشتن آن روز روزها مي گذرد اما خداوند ميداند صدايش هنوز در همه ابعاد وجودم مثل رعشه طنين انداخته است انگار آرزوي شهادت را كرده باشد امروز به تكرار هميشه ميگويم خواهرم دلبند هميشگي بابا شهادتت مبارك.
دیدگاه ها