ش 1395/05/30 - 11:34

در روز های جنگ دختران دانش آموز دبیرستان زینبیه برای رزمندگان بسیار کمک می کردند و در پشت جبهه به آنان خدمت می کردند آنها به رزمندگان وسایلی مانند:کنسرو،نان،شست شوی لباس های رزمندگان و...آماده می کردند و یکی از کار های خوب آنها این بود که وقتی روزی از این دانش آموران تقاضای دادن خون کردند آنها بدون درنگ جلوی دفتر مدیر به صف کشیدن تا پرستارانی که در آنجا بودند آنها را معاینه کنند و اگر کسی شرایط دادن خون را داشت برود و خون بدهد یکی از دختران که فقط 15 سال داشت و نامش شهلا بود و رفت پیش پرستاران و یکی از پرستاران وزن و فشارخون و ... را گرفتند اما شهلا به دلیل این که جسته ی کوچکی داشت و وزنش هم کم بود نتوانست خون بدهد او بسیار ناراحت شد و به طرف دیگر حیاط مدرسه رفت. مدرسه مورد بمباران هوایی قرار گرفت سرانجام بسیاری از دانش آموزان مدرسه که شهلا هم جزء آنها بود در 12 بهمن سال 65 به شهادت رسید.
تو مدرسه بودیم صبح خبر رسید که رزمندگان زیادی نیاز به خون دارند بچه ها پیشم می آمدند و خیلی نگران بودند و دوست داشتن می تونستن کمکی کنن، چند روز بعد از هلال احمر به مدرسه ما آمدند و با گرفتن وزن و چک کردن سلامتی بچه ها، هر دانش آموزی که دوست داشت می توانست خون بدهد شهلا با خوشحالی تمام آمدم روی وزنه اما دکتر گفت تو خیلی ضعیفی وزنت کمه و ممکن به مشکل جدی بخوری و نمیتونی خون بدهی، چند ساعت گذشت شهلا را زیر نظر داشتم، ناراحت بود دیدم با چادر اومد روی وزنه خانم دکتر گفت چرا حجاب گرفتی و با اصرار چادر را باز کرد دیدم جیب هایش را پر از سنگ کرده تا بتونه خون بده،پیشش رفتم و گفتم مهم نیتت بوده که مورد قبول خدا قرار گرفته است اما تکیه به دیوار مدرسه داد و گفت خانم ممطمئن باشید من حتما خونمو میدم.
دیدگاه ها