
نام: فاطمه
نام خانوادگي: ملكي امرائی
نام پدر: ميرولي
شماره شناسنامه: 128
محل صدور: كوهدشت
تاريخ تولد: 25/01/1364
تاريخ شهادت: 15/12/66
سن در هنگام شهادت: 2
محل شهادت: لرستان - كوهدشت
حادثه منجر به شهادت: حوادث مربوط به جنگ تحميلي
خاطرات شهيد فاطمه ملكی امراي به نقل از مادر شهيد
اينجانب فرخيه شير مادر دو شهيد به نامهاي زينب ملكي و فاطمه ملكي مي باشم زينب ملكي هيچ پرونده ندارد روز قبل از اينكه شهيد شود ما در زير خانه سيد حسن نظري زندگي مي كرديم وضعيت هاي خطرناك جنگ بود و او از من مي پرسيد كه مادر اين وضعيت زرد و قرمز به چه معناست و ما چه را زير پله هاي مي رويم براي چه مي ترسيم شهيد شويم چه مي شود به كجا مي رويم من جواب دادم دخترم ما وقتي شهيد شویم به پيش خدا مي رويم صدام خمپاره و موشك مي فرستد و منفجر مي شود و ما را زخمي مي كند و اگر قسمت ما باشد شهيد مي شويم و يا نه شهيد نمي شويم و زندگي مي كنيم ولي كساني كه خدا آنها را دوست دارد شهيد مي شوند بعد گفت مادر با هم شهيد شويم مرتب قسم مي داد مي گفتم دخترم ما چطور با هم شهيد شديم يعني چه چيزي نيست كه دست من باشد گفت مادر اگه شهيد شويم كي ميرويم دخترم شهيد شويم به بهشت مي رويم به پيش خدا مي رويم به داخل باغ و ميوه مي رويم بعد از اينكه من اين را گفتم اين دختر خيلي خوشحال شد بود مي گفت من بايد شهيد شوم و بايد با هم شهيد شويم و پدرم و دو تا خواهرم بمانند شهيد نشويد و فقط من و تو شهيد شويم و به بهشت برويم چند روز قبل از بمباران مي گفت مادر من از بمباران مي ترسم از وضعيت هاي زرد و قرمز خيلي مي ترسم من هم گفتمو دخترم پناهگان نيست به گوشه اي مي رفتم و خود را پنهان مي كرديم و او از كنجكاوي ك داشت مي خواهم به وسط حياط بردم تا ببينم چطوري شهيد مي شوم مي گفتم دخترم اگر قسمت باشد شهيد شوي هر جا كه باشي شهيد مي شوي در آن موقع وضعيت خطري داد وضعيت قرمز بود ما هم خود زرا پنهان كرديم پشت سر وضعيت قرمز كه تمام نشده بود وضعيت زرد شد و در اين موقع ما همه به بيرون رفتيم بيشتر از 5 دقيقه بچه ها پنج و شش نفر بودند همه توي كوچه بودند وقتي هواپيما ها حمله كردند به شهر كو هدشت من موج هواپيما كع باعث شده بود هيچي يادم نيايد وقتي فهميدم كه دخترم نيست و دختر من شهيد شده بود برادران بيسج و سپاه بنياد شهيد شهيد ها را مي شستند و به خاك مي سپردند و خدا مي داند كه شهيد شدده بود موقع كه خواستيم او را خاك كنيم كفش رنگي شده بود دوباره او را شستند و كفنش را عوض كردند بنياد شهيد تمام مراسمات را انجام داد .
دیدگاه ها