
به گزارش سایت زنان شهید؛ مادر شهیدان نمونه ها واسوه های استقامت و بردباری هستند، گنجینه هایی که اگر پای گفت وگوی آنها بنشینی زیبایی کلامشان در بیان خاطرات فرزندان رشید به خون غلتیده این مرز و بوم تو را محسور می کند، خانم عفت عسگری یکی از این مادران است که خاطره شهادت جوادش را اینگونه تعریف می کند.
خبرشهادت ابراهیم را به من دادند، نفسم بالا نیامد. سردم شد اولین بار بود که داغ فرزند را می دیدم. 13 سال بیشتر نداشت. 21 بهمن سال 57 یک روز مانده بود به پیروزی انقلاب درجریانات مبارزات خیابانی مردم با حکومت شاه، به عشقش رسید. ابراهیم آخرین پسر خانواده بود ولی از همه زودتر شهید شد.
آخرین باری پسردیگرم؛ که اسماعیل به جبهه می رفت، گفتم: " کی بر می گردی اسماعیل جان؟ دل ما برایت تنگ می شود" خندید و گفت: دیگربرنمی گردم مادر! من تازه یه دانشگاه خوب پیدا کردم، میخوام توی این دانشگاه درس بخوانم و مدرک بگیرم، منظورش از دانشگاه جبهه بود. سیزده روز بعد خبرشهادتش را به من دادند. سال 62 در عملیات فتح المبین در دشت عباس شهید شد.
اما خبرهایی که اسماعیل فرستاده بود، در روزنامه ی جمهوری اسلامی چاپ شد. پدرش مرتب می گفت: (خبرش آمد و خودش نیامد)
جوادم که شهید شد، داماد بود. چهارماه بود که از ازدواجش گذشته بود. برای ختمش قیامت شد. دوازدهم محرم رفت و دیگر برنگشت. در پنجوین عراق شهید شد. جسدش یازده سال در منطقه ماند و توسط تفحص او را پیدا کردند. آن جا مبارزه ی تن به تن داشتند. رفت به همان جایی که آرزویش را داشت. پیش رفیقش، پیش خدا.....
همه ی بچه هایم در دوران جوانی شهید شدند. امیر از همه بزرگتر بود. اسماعیل 25 ساله بود. جواد 33 ساله، حاج رضا 38 ساله و ابراهیم هم 13 ساله. دو پسر دیگرم حبیب و محسن هم در همین راه به مقام جانبازی رسیدند.
وقتی می دیدم که بچه هایم در راه حق هستند و خداجو وخدا دوست تربیت شده اند، حس خوبی به من دست می داد. افتخارمی کردم. از او اول هم آرزویم همین بود. حس می کردم وظیفه ی مادرم را کامل و درست انجام داده ام.
انتهای پیام/ع
دیدگاه ها