
شهید طاهره رضوانی ینگ آبادی
نام پدر: حسن علی
تاریخ تولد: 1336
محل تولد: اصفهان
تاریخ شهادت:18/12/1366
محل شهادت: اصفهان، فلکه احمد آباد
نحوه شهادت: بمباران
مزار شهید: گلزار شهدای اصفهان
کلامی با تو
«مادر! تو آن قدر خدا را دوست داشتی که در برابر او همه چیز را حقیر شمردی و گفتی: «همه چیز در مقابل معبود یکتا ناچیز و فناپذیر است.» مادر! تو چه زیبا برای پدرمان فداکاری کردی تا او چهار صباحی بیشتر سایه اش بر سرمان باشد.گرچه با رفتنش غم عالم بر دلت نشسته ولی با این حال کمر همت بستی و نگذاشتی بچّه هایت درد بی پدری را حس کنند در صورتی که خود دلتنگش شدی و بار سفر بستی و به سویش پر کشیدی! مادر! ما آنچه را که تو از معرفتت برایمان به ارث گذاشتی را پاس می داریم و از خداوند می خواهم که بتوانیم خوبی و مهربانی هایت را ذره ای فراموش نکنیم. مادر! از روح بلند تو که همیشه در زندگی مان حاضر و ناظر است می خواهیم که برایمان دعا کنی تا ما هم، مثل تو همین قدر، با ایمان و با خلوص بر سر هدف مان باشیم و همیشه آن کسی را که تو دوست داشتی و می پرستیدی ما هم همان قدر دوست داشته باشیم و بپرستیم.»
«شهید طاهره رضوانی در سال 1336 در خانواده ای مؤمن و متعهد چشم به جهان گشود. دوران کودکی را در دامان پدر و مادری مهربان سپری کرد و در سن 14 سالگی ازدواج کرد. حاصل این ازدواج 2 فرزند پسر بود. وی مادری مهربان و همسری دلسوز و با وفا بود. تمام سعی و تلاشش بر این بود که کانون خانواده را با مهر مادری به مکان آرام و دلنشین برای همسر و فرزندانش فراهم سازد. اما علی رغم میل باطنی او تقدیر و سرنوشت طور دیگری رغم خورد و در سن 28 سالگی همسر با وفایش راکه دچار بیماری دیابت بود از دست داد. با فوت همسر گرامی اش بار مسئوولیّت زندگی بر دوش او افتاد. بنابراین کمر همّت بست تا فرزندانش را که تنها یادگار همسرش بودند. به نحو احسن بزرگ کند.
فرزند دومش در کلاس دوم دبیرستان مشغول تحصیل بود که عقاب مرگبار شیطان صفتان بعثی بار دیگر سایه پر مهر و محبت مادر را هم از سر فرزندان دلشکست اش برگرفت و برای بار دوم آنها را یتیم کرد و او در اوّلین بمباران شهر اصفهان در فلکه احمد آباد به درجه والای شهادت نایل گشت. خواهرش می گوید: «در دوران کودکی مان، پدرم و مادرم، ما را با نماز، روزه و حجاب آشنا کردند. بنابراین طاهره هم از همان دوران نوجوانی به حجاب و واجبات و فرایض دینی اش اهمیّت می داد. او به تربیت فرزند و ایجاد یک کانون گرم و محیطی آرام برای همسر و فرزند بسیار اهمیّت می داد. همسرش به بیماری دیابت مبتلا شد. وی برای بهبودی او از هیچ کاری دریغ نمی کرد. حتی طلاهایش را فروخت و با هزینة آن همسرش را به خارج از کشور فرستاد تا شاید بیماریش درمان شود. اما تلاش او و خانواده بی ثمر ماند و به ندای حق لبیک گفت و به سرای باقی شتافت. او خیلی مهربان و دلسوز بود. هنگامی که به منزل مادرمان می رفت. در کارهای خانه به او کمک می کرد. خصوصاً در خانه تکانی های عید خیلی کمک می کرد. یک روز مادرم تصادف کرد. طاهره لحظه ای او را تنها نگذاشت تا بهبودیش را به دست آورد. پدرم طاهره را خیلی دوست داشت. بعد از شهادت طاهره نتوانست، داغش را تحمل کند. خیلی طول نکشید که سکته کرد و از دنیا رفت.»
عروج ملکوتی
«ساعت چهار بعد از ظهر بود صدای آژیر خطر از رادیو به گوش می رسید. آن روز باران به شدت می بارید. شاید لحظه ای از قطع شدن آژیر خطر نگذشته بود که صدای انفجار، فلکه احمد آباد را به لرزه در آورد و مطب دکتر ربانی بمباران شد و عدة زیادی را به خاک و خون کشید. طاهره منشی دکتر ربانی بود او را از لباسش شناختیم. پاهایش قطع شده بود و نصف صورتش بر اثر بمب از بین رفته بود. آن روز غیر از طاهره پانزده نفر بیمار داخل مطب بودند که همگی به شهادت رسدند.»
ای سفر کرده تا نهایت عشق
جرعه نوشان جام وحدت عشق
با شهادت از این قفس رسته
پرکشان در فضای جنت عشق
دیدگاه ها