شهید عصمت موسوی زاده

پ 1397/05/18 - 10:34

شهید عصمت موسوی زاده

نام پدر: سید نعمت الله

تاریخ تولد:20/2/1323

محل تولد: جوزدان نجف آباد

تاریخ شهادت:20/10/1365

محل شهادت: اصفهان خیابان چهارسوق

نحوۀ شهادت: اصابت مستقیم بمب

مزار شهید: جوزدان نجف آباد

 

کلامی با تو

«پروردگارا که مرا آفریدی، چرا مرا از این آلودگی رها نمی کنی؟ در حالی که تو را می خوانم و از تو یاری می جویم. با او نجوا می کرد م که ناگهان نوری از سمت آسمان درخشید. نوری که متصل به قلبم بود .آری آن نور خدا بود که مهمان دلم شد. با تمام وجود غرق در عشق او شدم. پس ازآن چیزی نگذشت که با همۀ وجودم تا بی نهایت بالا رفتم و نام زیبای جاویدوالاثر را برای همیشه انتخاب کردم.»

«شهید عصمت موسوی در جوزدان نجف آباد بدنیا آمد و در سن 15 سالگی با من ازدواج کردکه حاصل ازدواجمان یک دختر و چهار پسر بود. پسر بزرگمان در سال 1361 در عملیات بیت المقدس به درجۀ رفیع شهادت نایل آمد. بعد از شهادت پسرمان، همیشه آرزوی شهادت می کرد. همسرم فردی نترس وشجاع بود، زمانی که انقلاب هنوز به پیروزی نرسیده بود. در صف جلوی انقلابیون، جلودار بود. بعد از پیروزی انقلاب در نماز جمعه شرکت می کرد و به نماز و روزه اهمیّت زیاد می داد. در طول زندگی زن پاکدامن و با تقوایی بود. زمان شاه که بی حجابی رواج داشت او چادری بود و امر به معروف و نهی از منکر می کرد. در طرح جداسازی زن ها و مردها در اتوبوس نقش بسزایی داشت. همیشه تکه کلامش این بود که خدایا من مریض نشوم که خدای ناکرده کارم به بیمارستان و اطاق عمل کشیده شود و دست نامحرم به بدنم بخورد.»

عروج ملکوتی

«روزی که به شهادت رسید. رفت بازار تا برای پسرمان پیراهن بخرد وارد مغازه شده بود که وضعیّت قرمز شد. از مغازه بیرون می آید و به پسرم می گوید:« من می روم سبزی خوردن بگیرم شما هم بروید شیرینی بخرید.» هنگامی که پسرم از او جدا می شود. راکت هواپیما بنا به گفتۀ افرادی که دیده بودند. درست جلوی پایش می افتد. تبدیل به خاکستر می شود و نام زیبای جاویدوالاثر را برای خود انتخاب می کند.آن حادثه 4 جاوید الاثر، 2 عددگمنام و56 شهید بجای گذاشت که بیشترشان زن بودند. بعد از این که فهمیدیم به شهادت رسیده در بیمارستان کاشانی دنبالش همه جا را گشتیم. اثری از او پیدا نکردیم. از غروب شنبه تا سه شنبه همۀ بیمارستان ها را سر زدیم .اما اثری از او پیدا نشد. تا این که ساعت دو بعد از ظهر روز سه شنبه دو نفر سرباز به ما دادند تا داخل خانه های اطراف را جستجو کنیم. به اتفاق برادران سرباز خانه ها را گشتیم. قسمتی از اعضای بدن شهدا به در و دیوار و پشت بامها چسبیده بود. ولی هیچ نشانی از او بدست نیاوردیم. سرانجام به این نتیجه رسیدیم که به درجۀ رفیع جاویدالاثر نایل گردیده است. دلیل دیگرمان شاهد عینی آن روز بود.آن روز یکی از همسایه های خواهرم در آن مکان بوده و می بیندکه بمب دقیقاً کنار پای همسرم به زمین می خورد و منفجر می شود. اما به دلیل وجود شباهت زیادی که با خواهرم داشتند. سریع خود را به خانه می رساند و به مادرش می گوید: «من خودم دیدم که همسایه مان شهید شد!» مادرش می گوید: «نه همسایه مان زنده است.» بعد فهمیدیم که بخاطر شباهت شان همسرم را با خواهرم اشتباهی گرفته است.

جسمتان بوی خمینی می دهد

بـوی گلهـای حـسینی می دهد

هرگلی از کربلا بوییدنی ست

استخوانهای شما بوسیدنی ست

دسته بندی

دیدگاه ها

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

افزودن دیدگاه جدید

  • تگ‌های HTML مجاز: <a href hreflang> <em> <strong> <cite> <blockquote cite> <code> <ul type> <ol start type> <li> <dl> <dt> <dd> <h2 id> <h3 id> <h4 id> <h5 id> <h6 id>
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.
CAPTCHA
اگر شما یک بازدید کننده انسانی هستید و یک ربات نیستید به چالش و آزمون زیر پاسخ دهید.