شهید زهره بنیانیان

پ 1397/05/18 - 09:55

شهید زهره بنیانیان

نام پدر: عبدالغنی

تاریخ تولد: 1336

محل تولد: اصفهان

تاریخ شهادت:9/2/ 1358

محل شهادت: اصفهان

نحوه شهادت:درگیری با گروهک‌های ضدّانقلاب

مزار شهید: گلزار شهدای اصفهان

 

کلامی با تو

«کدامین دانشگاه و کدامین مدرسه و کدامین استاد تو را پرورش داد که در مکتبش یاد گرفتی که علم، فقط در یک راه است و آن شناخت معشوق و خمس این شناخت تنها یک چیز است و آن خون!!!؟ شب است و تاریکی امّا نه، نور همه جا را فرا گرفته است. می روم تا در کنار مزار مردان و زنان بزرگی گام بردارم که با خون خود ما را بیمه کردند. نسیم ملایمی می وزد و با خود بوی خاک، نه! بوی عطر شهادت می آورد. قدمهایم را آهسته تر بر می دارم. به تربت پاک خانمی می رسم که بر سنگ مزارش نوشته شده است:«شهید زهره بنیانیان» متولد دیماه 1336. شهادت 9/2/1358»

«شهید زهره بنیانیان» در یک خانوادۀ مذهبی در شهر اصفهان به دنیا آمد. وی اوّلین فرزند خانواده بود. تا سن هفت سالگی در دامان مادری با تقوا و دیندار پرورش یافت. تحصیلات ابتدایی را در دبستان منیژه گذراند. سال اول متوسطه را، در دبیرستان شاهدخت آذر و سال سوم را به اصرار خودش به دبیرستان بهشت آیین که یکی از بهترین مدارس وقت بود. رفت و در واقع آشنایی با الفبای مذهب را از همین دوران دبیرستان آغازکرد. در آغاز راه بود که برای حفظ حجاب اسلامی به مدت دو هفته از رفتن به کلاس محروم ماند و بعد با تعهد والدین اجازۀ ورود به کلاس را پیدا کرد. در عصری که بی بند و باری برای هر دختری امتیاز بود. وی حجاب را برگزید و آشنایی با کُتب شهید مطهری و شریعتی را از همین دوران آغازکرد. در جلسات مذهبی شرکت و از آنجا به سوی سیاست کشیده شد. تا این که تغییرات عمیق رفتاری او خانواده را نگران ساخت. بعضی از اعضای نزدیک فامیل که این رفتار برایشان قابل قبول نبود. کم کم به او مُهر جنون زدند. وقتی شکاف عمیقی را بین خود و خانواده احساس کرد. با سرعت از آنها فاصله گرفت. ابتدا در قالب حجاب و پوشش اسلامی و بعد با رعایت موازین شرعی و به جا آوردن عبادات از جمله نماز شب که خیلی ها با آن بیگانه بودند انس و الفت گرفت و مطالعۀ قرآن که گاهی آن قدر وقت او را می گرفت که اطرافیان، حتی مادر را به تعجب وا می داشت. از آنجایی که در مسیر انقلاب زندگی و آزمایش های الهی قدم بر می داشت. تقدیر برایش آزمایش سختی را در نظرگرفت و با یک ازدواج ناخواسته و نا به هنگام در کورۀ امتحان الهی قرار گرفت. اواخر سال تحصیلی 54 ـ 55 با این که سال تحصیلی را به پایان نبرده بود. عازم کشور آلمان شد. در حالی که در فرودگاه اشک می ریخت و تقاضای ماندن داشت؛ ولی این تصمیمی بود که خانواده برایش گرفته بودند و شاید مسیر سرنوشت اینطور برایش رقم خورده بود. چرا که خداوند در قرآن می فرماید: «و چه بسا شما از چیزی کراهت دارید. در حالی که خیری در آن برای شما است.» بنا براین ناخواسته عازم سرزمینی شد که با او و هویت مذهبی اش بیگانه بود. در ایران خواهران و برادران کوچکش را از دیدن تلویزیون منع می کرد. و لی اکنون به جایی می رود که با فکر و ذهن و افکار مبارزه طلبانۀ او بسیار تضاد دارد. با این که می داند. این آرزوی بسیاری از دختران است. سفر به غرب، با همۀ امکانات زندگی رفاهی، آسایش، همسری ثروتمند. اما روح ناآرام او در پی این واژه ها نبود و اصلاً اقناع نمی شد. زیرا به چشمه حقیقتی متصل شده بود که آسایش را در پرتو مبارزه، فقر و ... لقاء الله می دید. نه چیز دیگر! هر دو هفته یک بار نامه هایش از آلمان برای مادر می رسید که حاکی از فشارهای روحی زیاد، ناهمگونی فرهنگ، ازدواجی ناموفق و اشک و آه و ناله بود. هر بار تقاضای کمک می کرد. تا اینکه تصمیم به یک حرکت نوین، یک آغازو یک انقلاب درونی گرفت. هنوز چند ماهی نگذشته بود که با دوستانش تماس گرفت وگفت: «از آنجا که راضی به این ازدواج نبودم. فتوای فسخ ازدواج توسط یکی از علماء صادر شد. پس از آن از طرف دوستان پیکی برایش فرستاده شد. پیک به او دستورالعمل رفتن به لبنان و پیوستن به مبارزین فلسطینی را داد و او اجرا کرد. سپس بعد از فلسطین عازم لبنان شد. در لبنان یک دوره آموزش نظامی دید و سپس در سال 1356 به ایران برگشت و دیگر نزد خانواده اش نرفت. در یکی از خانه هایی که پایگاهی برای عوامل انقلابی محسوب می شد. مستقر شد و در آنجا فعالیّت های خود را آغاز کرد. شرکت در جلسات مذهبی، سخنرانی، توزیع نوارها و کتب و اطلاعیه های امام در شهرهای اصفهان، قم، تهران و تشکیل کلاس های رزمی(تکواندو)از جمله فعّالیّت های مبارزاتی او بود.

سرانجام روزی همراه تنی چند از خواهران مبارز، توسط ساواک دستگیر شد. ولی با زیرکی خاصی، قبل از دستگیری تمام اطلاعیه ها را رد کرد و چون هیچ گونه مدرکی نداشتند. بعد از گذاشتن وثیقه آزاد شد. پس از آن با یکی از همرزمانش ازدواج کرد. مردی که همرنگ خودش بود و به خوبی او را درک می کرد. برای شروع یک زندگی جدید به خانه ای قدم گذاشت که با خانه پدری اختلاف اقتصادی و معیشتی فراوان داشت و همه زندگی جدید او یک اتاق قدیمی، یک چمدان کوچک لباس، یک فرش و چند پتو خلاصه می شد که در خانه پدرشوهرش بود. اما در عوض احساس آرامش می کرد و آن چیزی بود که مدت ها به دنبالش بود. مهرالسنۀ حضرت زهرا (سلام الله علیها) مَهریه اش بود و، وجه خرید عقد یک حلقه ساده بود. خطبه عقد که توسط یکی از آیات عظام وقت خوانده شد. حال با این اوصاف خوشبختی برای او به حد تمام روکرد. زیرا دنیایی که با تمام زر و زیورش به او رو آورده بود را کنار زده و خدا را با همۀ سادگی انتخاب کرده است.

 

عروج ملکوتی

      «شهید زهره بنیانیان همچنان به مبارزات خودبرای پیش برد انقلاب ادامه می داد تا این که اردیبهشت 1358 از راه رسید و او در یک عملیات نظامی علیه گروهک های ضد انقلاب حضور پیدا کرد و در درگیری به شهادت رسید و این گونه بودکه پرونده پر تلاطم زندگی اش بسته شد.»

از شهر غریب، سفر باید کرد

معراج به قبلۀ، خطر باید کرد

بر خرمن اهریمن، شر باید زد

در کشور عشق، رفع شر باید کرد

دسته بندی

دیدگاه ها

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

افزودن دیدگاه جدید

Restricted HTML

  • تگ‌های HTML مجاز: <a href hreflang> <em> <strong> <cite> <blockquote cite> <code> <ul type> <ol start type> <li> <dl> <dt> <dd> <h2 id> <h3 id> <h4 id> <h5 id> <h6 id>
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.
CAPTCHA
CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
اگر شما یک بازدید کننده انسانی هستید و یک ربات نیستید به چالش و آزمون زیر پاسخ دهید.