
اشعار متن:
سعدي
حافظ
حضرت امام (ره)
مولوي
جملات موزون: نويسنده
اشخاص:
1ـ مريم همسر احمد
2ـ مهدي برادر مريم
3ـ آزاده خواهر مريم
4ـ حامد کارگردان
5ـ يوسف بازيگر نقش احمد
6ـ نرگس بازيگر نقش مريم
7ـ رضا بازيگر گروه
8ـ مهران بازيگر گروه
9ـ نادر بازيگر گروه
10ـ تعدادي بازيگر گروه
11ـ حسين نوازندة ني، عضو گروه
12ـ حميد خواننده، عضو گروه
13ـ نوازندگان تار ـ ضرب ـ طبل ـ دف
مشاوران پزشکي
دکتر حامد تشکري نيا ـ خانم دکتر نعيمه تشکري نيا
صحنه:
خانه اي قديمي با حياطي بزرگ، ساختمان هاي مقابل و دو طرف در ارتفاع يک متري از سطح زمين.
پله هاي چپ و راست در عمق، راه ورودي ايواني کوچک منتهي به اطاق هاي عمق صحنه.
سمت چپ و راست اطاق هاي تکي با ورودي هاي مجزا در جلوي سن يک حوض بزرگ. در سمت راست از کنار اطاق دالاني که به ورودي خانه و کوچه منتهي مي شود.
سمت چپ، باغچه اي بزرگ با درختان مو بر روي داربستي که سايباني از شاخ و برگ درختان ايجاد کرده است.
نور مهتاب ريخته بر صحن حياط، پنجره هاي اطاق هاي روشن است، صداي جيرجيرک ها گهگاه سکوت را مي شکند.
صداي سقوط يک جسم سنگين و متعاقب آن ناله درد آلود يک زن، مهدي با شتاب از اطاق سمت چپ بيرون مي دود و به سوي اطاق هاي ما قبل مي رود و از چشم ناپديد مي شود، مضطرب و پريشان فرياد مي زند:
مهدي: چي بود؟ اين صداي چي بود؟ مريم، مريم جون... آزاده... اين صداي چي بود...؟
(مهدي در ساختمان مقابل ناپديد شده است، اما همچنان صداي او و ناله زن را مي شنويم)
خداي من، چي شد آبجي جون...، ببينم... کجات درد مي کنه؟ از کجا افتادي؟ صبر کن ببينم... آهان...
(ناله ي زن همچنان به گوش مي رسد)
از کجا افتادي؟ اينجا؟ آخه عزيزم من تو پله هاي پشت بام چکار مي کردي...؟ بيا... بيا با هم بريم... مي توني راه بري؟ آهان... خيلي خوب... الحمدالله مثل اينکه طوري نشده... (با فرياد) آزاده... تو کجايي؟
صداي آزاده: اومدم، چي شده؟
(مهدي کليد را مي زند، ايوان و حياط روشن مي شود. مريم روي ايوان مي نشيند و مهدي در کنارش.)
مهدي: خدا رو شکر، به خير گذشت.
(آزاده در حاليکه سرش را با حوله خشک مي کند وارد مي شود.)
آزاده: چرا داد مي زني؟ چي شده؟... سلام، کي اومدي؟
مهدي: تو کجايي؟ مريم از پله ها افتاد.
دیدگاه ها