
شهید خدیجه مارنانی
نام پدر: اسماعیل
تاریخ شهادت: 9/5/1366
محل شهادت: مکه
کلامی با تو
«ادعونی استجب لکم» بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را و تو خواندی او را خواندی به نام خدای عشق، خدای ایثار، خدای خون، خواندی به نام صفت حق، حسین فاطمه و از او خواستی که تمام بودنت را یکجا تقدیم وجودش کنی و او اجابت کرد دعای تو را و چه اجابت درخشان و بی انتهایی.!» «شهید حاجیه خانم خدیجه مارنانی از همان اوان کودکی علاقه زیادی به اهل بیت داشت. همیشه پسرش را به مراسم عزاداری و تعزیه امام حسین می برد و در گهواره علی اصغر(ع) می گذاشت وقتی هم که بزرگ شد او را به جبهه فرستاد. دوازده روز از اعزام پسرش گذشت که خبر شهادتش را به او دادند و او در غم از دست دادن پسرش به بیماری مبتلا شد. در این مدت بسیار به گلزار شهدا و سر مزار فرزندش می رفت و بسیار بی تابی می کرد تا این که بالاخره خودش در جمعه خونین مکه به شهادت رسید و روحش در کنار پسر شهیدش آرام گرفت.»
عروج ملکوتی
«در راهپیمایی جمعه خونین مکّه مکرمه دست در دست دو نفر از زائران هم محله ای اش در حال حرکت بود که در اثر فشار جمعیّت دستش از آنها جدا می شود و دیگر نمی توانند هم دیگر را پیدا کنند که در اثر ضربه سطل شن به سرشان به شهادت رسید.»
می رفت به فوج عاشقان پیوندد چون موج به بحر بی کران پیوندد
گفتم به کجا؟ به خنده گفتا تا وصل آنجا که زمین به آسمان پیوندد
دیدگاه ها