شهید صدیقه احمد زاده

ش 1397/05/13 - 13:26

نام پدر:بابا خان    

محل سکونت:بابل       

شغل:خانه دار

محل شهادت:مکه   

تاریخ تولد:1304

تاریخ شهادت:1366

 

جمعه ی خونین

لاله سرخ، شهید صدیقه احمد زاده در سال 1304 در روستای سیاه کله محله شرقی از توابع شهرستان بابل دیده به جهان گشود.

وی در یک خانواده کشاورز که پایبند به عقاید مذهبی بودند رشد کرد. سنین بالندگی را با محبت خانواده در آمیخت و عواطف درونش با ازدواج با همسرش محمد حسن زاده شکفت.محمد مردی کارگر و فقیر بود و از درآمد کمی بهره داشت، اما صدیقه که در مکتب اسلام پرورانده شده بود با این مطلب بسیار ساده برخورد کرد و پیشنهاد محمد را برای ازدواج پذیرفت. زندگی مشترک صدیقه و محمد در اوج سادگی  صفا و صمیمیت در سال 1323 آغاز شد که جاصل آن 4 فرزند دختر و 3 فرزند پسر نی باشد.

محمد در عین حالی که به کارهای سخت می پرداخت متولی امور مسجد هم بود و صدیقه در کارهای کشاورزی و امور مسجد، با عشق . علاقه به همسرش کمک می کرد.

صدیقه زنی خوش قلب بود و همه خلق حسنه او را می ستودند، او با صبوری همه مشکلات را تحمل می کرد ولی در عین حال سختی ها خدشه ای به عقاید مذهبی و واجبات او وارد نمی کرد.حجاب و خوش زبانی از صفات بارز او بود. در تظاهرات انقلاب تا واپسین روزها نقش فعالی داشت و عمیقا معتقد به رهبری و ولایت بود و استدلال او بر این اعتقادش از آن جهت همگان را به تعجب وا می داشت که او سوادی نداشت. در زمان دفاع مقدس در جبهه ها به مداوای مجروحین  و رسیدگی به امور رزمندگان را بر عهده داشت.

رفتار او با فرزندان بسیار خوب بود و سعی می کرد که آنها را افرادی معتقد و انقلابی تربیت کند. آرزوی دیرینه این دو همسر دیدار و زیارت خانه خدا بود. فرزند کوچکشان در این خصوص می گوید: پدر و مادرم از زمانی که برای حج ثبت نام کرده بودند بی صبرانه منتظر رفتن بودند.

سال 1366 فرا رسید پس از سالها انتظار نام این دو زوج در لیست سفر درآمد و آنها از خوشحالی سر از پا نمی شناختند. روز وداع به صورت زیبا و دلنشینی از همه خداحافظی کرد و برای رفتن بی تاب شده بود.

همسرش می گوید: وقتی روز برائت از مشرکین فرا رسید لباس احرام را به تن کرد و به یقین می دانست که آن روز باز نمی گردد.

روز گرم برائت از مشرکین سال 1366 بود جمعه آن سال حال و هوای دیگری داشت و گویا فضا، بوی خون می داد، همه در حال انجام فریضه برائت از مشرکین بودند که ناگهان حمله صعودی  آغاز شد. همه ی حجاج سراسیمه به این طرف و آن طرفی می گریختند و من صدیقه را گم کردم. پس از تظاهرات همه ی خانم ها به محل استقرار کاروان باز گشتند ولی صدیقه بر نگشت.

بی تاب شده بودم، همه جارا به دنبال او گشتم اما خری از او نبود، در همین هنگام رئیس کاروان کیسه پولی به من نشان داد. فهمیدم که او شهید شده و کار تمام شده است.

پیکر صدیقه را با لباس خونین احرام،که از شدت ضربات جانفرسای عمال صعودی به شهادت رسیده بود سبکبال بر دستهای مردم  تشیع شد و در تاریخ بیست و پنجم مرداد ماه 1366 در مزار شهدای سیاه کلا محله شرقی از توابع بابل به خاک سپرده شد.

دسته بندی

دیدگاه ها

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

افزودن دیدگاه جدید

Restricted HTML

  • تگ‌های HTML مجاز: <a href hreflang> <em> <strong> <cite> <blockquote cite> <code> <ul type> <ol start type> <li> <dl> <dt> <dd> <h2 id> <h3 id> <h4 id> <h5 id> <h6 id>
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.
CAPTCHA
CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
اگر شما یک بازدید کننده انسانی هستید و یک ربات نیستید به چالش و آزمون زیر پاسخ دهید.