شهيد ريحانه نوری

ی 1397/04/10 - 17:26

نام : ريحانه

نام خانوادگی : نوري

تاریخ شهادت : 65/11/11

نام پدر : نصير

تاریخ تولد :

وضعیت تاهل : مجرد

استان : لرستان

خاطره ای از شهید ریحانه نوری به نقل از مادر شهید

خاطره ای که از بمباران کوهدشت و شهادت دخترم و شوهرم شهید نصیر نوری در ذهن دارم این است که وقتی کوهدشت بمباران شد من در منزل نبودم وقتی که برگشتم دیدم تمام خانه ما خراب شده بود وقتی توی ساختمان نگاه می کردم هیچ چیزی مثل خانه ما نبود یکدفعه جنازه ای را دیدم  که پتوی روی آن کشیده بودند وقتی که پتو را کنار زدم دیدم شوهرم است و یک دست توی دستش قرار دارد وقتی دست را باز کردم دیدم دست بچه ای است . هنوز نمی دانستم که این دست دخترم ریحانه است که شهید شده و مچ دستش در دست پدرش است . دخترم را خیلی دوست داشتم وقتی که وضعیت قرمز می شد همه مردم فرار می کردند دخترم از من می خواست چادر سرکنم می گفت مادر تا موقعی که وضعیت قرمز می شود آماده باشی.

 

خاطره ای از شهید ریحانه نوری به نقل از برادر شهید

خاطره ی چندانی را به یاد نمی آورم چون سن زیادی نداشتم فقط همین را به یاد می آورم که جلوی منزل ما یک پناهگاهی وجود داشت و صدای زنگ خطر که زده شد من به پناهگاه رفتم . بعد از بمباران از پناهگاه بیرون آمدم پدر و دختر عمویم و خواهرم را دیدم یک دستش قطع شده بود و پدرم و دختر عمویم زیاد زخمی شده بودند و پتویی روی آنها انداخته بودند و یک نفر ناشناش را دیدم خدا او را حفظ کند برادرم را به خرم آباد بردند و اگر ایشان نبود برادرم محسن زنده نبود چون برادرم هم ترکش خورده بود .

دسته بندی

دیدگاه ها

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

افزودن دیدگاه جدید

Restricted HTML

  • تگ‌های HTML مجاز: <a href hreflang> <em> <strong> <cite> <blockquote cite> <code> <ul type> <ol start type> <li> <dl> <dt> <dd> <h2 id> <h3 id> <h4 id> <h5 id> <h6 id>
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.
CAPTCHA
اگر شما یک بازدید کننده انسانی هستید و یک ربات نیستید به چالش و آزمون زیر پاسخ دهید.