خاکستری بر آب

پ 1403/06/08 - 11:08
تاری

سایت زنان شهید - خانه آل رضا بودیم و لباس شستنمان تمام شده بود. می گفتیم و می خندیدیم. روی همدیگر  آب می ریختیم . پانزده سالمان بیشتر نبود. اعظم حامله بود، ولی مانع این نمی شد که شیطنت نکند. 
مشغول شوخی و شیطنت بودیم که صدای مردی آمد: شما خانم ها کار می کنید یا خنده ؟ همسر ماشاالله ابراهیمی کجاست ؟ 
اعظم گفت : بله بفرمائید.  

بدون هیچ پس و پیشی گفت : شوهر شما شهید شده  . 

انگار که خاکستر ، روی آتش شیطنتمان ریخته باشند. با ترس به اعظم نگاه کردم . با چهره ای بهت زده نگاه می کرد . می ترسیدم اتفاقی برایش بیفتد. یکدفعه روی زمین افتاد. حالش بد شده بود. باور نمی کرد خبر راست باشد. سریع به خانه رفت تا مطمئن شود. ساعت پنج عصر بود که همگی در منزل شهید ابراهیمی جمع شدیم . اعظم انگار چندسال پیرتر شده بود.  

روایتی از سیده نرگس آل عمران  
از کتاب زنان جبهه ی جنوبی   

انتهای پیام / 

دیدگاه ها

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

افزودن دیدگاه جدید

Restricted HTML

  • تگ‌های HTML مجاز: <a href hreflang> <em> <strong> <cite> <blockquote cite> <code> <ul type> <ol start type> <li> <dl> <dt> <dd> <h2 id> <h3 id> <h4 id> <h5 id> <h6 id>
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.
CAPTCHA
اگر شما یک بازدید کننده انسانی هستید و یک ربات نیستید به چالش و آزمون زیر پاسخ دهید.