ش 1403/02/29 - 11:33

آن روز فروغ و شهلا برای بازی به حیاط رفتند .صدایشان را می شنیدم دور حیاط به دنبال هم می دویدند و قهقهه می زدند که صدای در بلند شد که فروغ کجا! مامان با شهلا می رویم دم در بازی کنیم .مواظب خودتان باشید.چشم! تو کوچه گرم بازی بودند تا این که صدای شادیشان در بمباران هواپیماهای عراقی گم شد بعد از آن دیگر چشم عای مهربانش و لبخند شیرینش را هرگز ندیدم و از پیکرش جز تکه ای از لباسها و تنها ک پا چیزی پیدا نکردم .حتما فروغ و شهلا توی بهشت دارند برای خودشان می چرخند و قهقهه می زنند و فروغ با آن دو بال زیبا دیگر نیاز به پا ندارد...
فروغ خدابنده روز ۱۲ بهمن ۶۵ بر اثر بمباران هوایی هواپیماهای دشمن در کوچه محل زندگی خود در شهر میانه به شهادت رسید که تنها یک پا و تکه ای از لباسش پیدا شد.هر وقت به نماز می ایستادم چادر سفید گلدارش رابه سر می کرد و پشت سرم به نماز می ایستاد و من از این که فرشته کوچکی در کنارم به نماز ایستاده احساس شعف می کردم .مامان آرام تر اصلا از اول بگو اگه من نماز بلد نباشم خدا از من قهر می کنه...خوب درس می خواند و شاگرد ممتاز کلاس بود با سن کمش کمک حالم بود و مهربان با همه اعضای خانواده ،خواهرش میمانمان بود و خواهرزاده دو ساله اش دل از او ربوده بود و فروغ همه جا به دنبال شهلا بود
دیدگاه ها