برش چهارم: پس از انقلاب

ش 1403/02/08 - 10:30
مرضیه

مرضیه دباغ پس از پیروزی انقلاب اسلامی به کشور بازگشت و در مصدر بسیاری از امور از جمله: فرماندهی سپاه همدان و مسئولیت بسیج خواهران قرارگرفت، و سه دوره نماینده مردم تهران و همدان در مجلس شورای اسلامی بود. علاوه بر آن در دانشگاه علم و صنعت ایران و مدرسه عالی شهید مطهری به تدریس پرداخته است و قائم مقام جمعیت زنان جمهوری اسلامی بوده است. 
مرضیه دباغ در 27 بهمن اجازه یافت که به ایران بیاید.وی در اوایل درگیری هایی با منافقین داشت. که به دنبال آن جلساتی را با تعدادی از آقایان گذاشته که بعد ایشان به همراه لاهوتی و 2 تن دیگر ماموریت یافتند که برای تشکیل سپاه به منطقه غرب بروند. این گروه در پاوه، کرمانشاه، ایلام و چند شهرستان بزرگ دیگر سپاه تشکیل دادند و بعد به همدان رفته که به دلیل جو خاص همدان و این که همه گروهها آنجا پایگاه داشتند آیت الله مدنی در جلسه ای به این نتیجه رسیدند که فرماندهی سپاه همدان را مرضیه دباغ برعهده بگیرد تا سپاه منسجم شود. تقریبا تا اواسط سال 1360 مسوولیت سپاه همدان با ایشان بود. پس از آن مسوولیت آموزش بسیج را به عهده گرفته و سپس 3 دوره نماینده مجلس شورای اسلامی شدند. همین طور برخی آموزش های سیاسی نظامی را هم برای بسیج تشکیل دادند. مسئولیت زندان های تهران را نیز مدتی به عهده داشتند. همچنین بازرسی زندان های کل کشور را نیزعهده دار بودند. دباغ علت انتخاب شدنش را توسط امام خمینی در هیات حامل پیام امام به گورباچف را بر اساس شناختی که امام در سال 49، نسبت به ایشان داشتند اعلام کردند. 
بخشی از خاطرات مرضیه حدیدچی 
دباغ در قسمتی از خاطراتش درباره رضوانه دختربچه 14 ساله اش که به خاطر نوشتن شعری از رادیو بغداد و خواندن آن با همکلاسی هایش در مدرسه مورد آزار و شکنجه ساواک قرار گرفته بود می‌گوید « بعد از نیمه شب صدای زنجیر بند را شنیدم. وقتی زنجیر بند باز شد از لای دریچه سلول نگاه کردم دیدم دو تا سرباز زیر بغل این بچه را گرفته اند و وسط راهرو انداختند که هر چه با سطل آب روی صورتش می ریختند به هوش نمی آمد. من هم با مشت به در می کوبیدم. صدای فریادهای من خیلی توی راهرو پیچیده بود. آیت الله ربانی شیرازی توی بند ما بود که صدای فریادهای من را می شنید ، شروع کردند با یک صوت قشنگی آیه «واستعینوا بالصبر والصلوه و انها لکبیره الا علی الخاشعین» خواندند. من مقداری آرامش یافتم. احساس کردم دارم کار خطایی انجام می دهم. استغفار کردم. قدری به خودم آمدم. حالم کمی خوب شده بود یک پتوی سربازی آوردند و دخترم را در آن گذاشتند و بردند. فکر کردم تمام کرده و از دنیا رفته است. خدا را شکر کردم که دیگر به دست این دژخیمان شکنجه نمی شود و دیگر کارهای خائنانه اینها را نباید تحمل کند؛ ولی پس از 16 روز یک شب در سلول باز شد و یک نفر را داخل انداختند که دیدم دخترم رضوانه است بغلش کردم و در گوشش گفتم که چیزی نگو ، چون ممکن است اینجاها میکروفن کار گذاشته باشند و مشکل ایجاد شود. فقط در گوشم بگو کجا بودی؟ دستهایش را نشانم داد که روی مچ جفت دست این دختربچه سیزده چهارده ساله جای دستبندها دیده می شد، دستبندهایی که با آن به تخت بیمارستان ارتش بسته شده بود. بسختی نفس می کشید ، البته هنوز هم که بیش از 30 سال از آن زمان می گذرد با این که قلبش عمل شده و دریچه گذاشته اند گاهی اوقات اصلا صوت ندارد و نمی تواند حرف بزند وقتی هم سالم است صدایش لرزش دارد.» 
درگذشت 
مرضیه حدیدچی صبح پنجشنبه ۲۷ آبان ۹۵ پس از گذراندن دوره‌ای بیماری در بیمارستان خاتم الانبیاء تهران درگذشت. 
'ظفر خالدی' کوچکترین شهید کشور 

دیدگاه ها

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

افزودن دیدگاه جدید

Restricted HTML

  • تگ‌های HTML مجاز: <a href hreflang> <em> <strong> <cite> <blockquote cite> <code> <ul type> <ol start type> <li> <dl> <dt> <dd> <h2 id> <h3 id> <h4 id> <h5 id> <h6 id>
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.
CAPTCHA
CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
اگر شما یک بازدید کننده انسانی هستید و یک ربات نیستید به چالش و آزمون زیر پاسخ دهید.