ی 1403/01/26 - 12:21

اولین باری که شستن لباس رزمندگان را تجربه کردم، در خانه آل رضا بود . یکی از خانم ها گفت:بی بی ترگس ، تو خیلی کوچیکی. دست به ملحفه ها نزن. آلودست.
اما دوست داشتم کاری انجام دهم . شروع کردم به شستن ملحفه، با تاید می شستیم. . اگر لکه ای نمی رفت، صابون می زدیم .ملحفه ای را مشت می زدم که یک انگشت در دستم آمد . با جیغ از جا پریدم چشم هایم از وحشت گرد شد و زبانم بند امد . خانمی که کنارم بود ، گفت: اشکال نداره. اتفاق عادیه . همین که بهت شوک وارد شده ، باعث میشه عادت کنی.
سرش را با نارحتی پایین انداخت و به لباس ها زل زد. مدتی که گذشت، با خودم کنار آمدم. از ان به بعد ، باز هم این اتفاق افتاد. پوست، موی سر، استخوان و ... اما دیگر اشک ، جای ترس را گرفته بود.
دیدگاه ها