
شهید حاجيه صدتومانی جان جان گودرزی
نام : حاجيه صدتومانی
نام خانوادگی : گودرزی
تاریخ شهادت : 1366/12/25
نام پدر : علی عباس
محل شهادت : الشتر
تاریخ تولد : 1300
محل تولد:شهرستان نهاوند - روستای فتح آباد
زندگینامه شهید صدتومانی جان جان گودرزی
شهید حاجیه صدتومانی جان جان گودرزی در سال 1300در شهرستان نهاوند - روستای فتح آباد دیده به جهان گشود. وی در خانواده ای مذهبی که شغل پدر کشاورزی و مادر خانه دار بود پرورش یافت و بعد از گذشت 12 سال از عمرشان با آقای علی خان ابوالفتحی ازدواج نمودند و با مشقت زندگی را سپری کردند . ثمره این ازدواج دو فرزند به نامهای ولی و حمیده می باشد . بعد از 15 سال زندگی مشترک شوهر ایشان فوت نمود و شهیده با 2 فرزندش تنها و بی کس می مانند.ایشان برای امرار و معاش و تامین مخارج و مایتحاج زندگی به کار کشاورزی روی می آورند و در کنار کار کشاورزی شغل مامایی را نیز انجام می دهد و بعلت سخت بودن زندگی او را مجبور به ازدواج مجدد با برادر شوهرش بنام علی رحم ابوالفتحی می کنند و ثمره ازدواج دوم شهید 3 فرزند است. بعلت سختی زیاد در مسیر زندگ یو همچنین برای تامین مخارج و مایحتاج زندگی به شهرستان الشتر مهاجرت می کنند. شهیده در این شهرستان نیز شغل مامایی را ادامه می دهد و چه بسا جان بسیار مادران و فرزندانی را نجات می دهند به گونه ای خیلی از فرزندانی که به واسطه ایشان متولد شده بودند بعدها ایشان را مادر خطاب می کردند حتی بعد از شهادت ایشان گاهی بر مزارش گلهایی دیده می شود که معلوم نیست از طرف کدام فرزند ایشان است. ایشان در سال 1364 به سفر حج مشرف شدند و بعد از بازگشت از مکه مکرمه و سپری شدن دو سال یعنی در سال 1366 شربت شیرین شهادت را نوشیدند.
خاطراتی از شهید صدتومانی جان جان گودرزی به نقل از فرزند ایشان
در مورخه 1366/12/23 به همراه مادرم به شهرستان بروجرد رفتیم ایشان در شهرستان بروجرد پیش اقوام ماند و قصد داشتند یک هفته ای در انجا بماند تا اینکه دو روز قبل از اینکه منزلمان بمباران شود با من تماس گرفتند و گفتند که پسرم دیشب خواب دیدم که منزلمان بمباران شده و اثاثیه منزلمان پخش و پلا شده و شما سرگردان شدید و نمی دانید که چکار کنید . حالا از شما م خواهم که خانه را تخلیه نموده و به روستا بروید . وی بلافاصله به الشتر امد و چون مام بودند به امورات چند تا از زاو ها رسیدگی نمودند .پدر خانمم به ایشان گفتند حاجیه صدتومانی شما باید استراحت کنید چون به سن کهولت رسیده اید . در جواب گفتند اگر می رفتم یک نفر زائو هم خودش و هم بچه اش فوت می شدند و با اینکار خستگی را احساس نمی کنم . لذا بعد از حدود یک ساعت خانه ما توسط هواپیماهای رژیم بعث عراق بمباران گردید و ایشان در این حادثه به شهادت رسیدند.
خاطراتی از شهید صدتومانی جان جان گودرزی به نقل از عرویش ایشان
یک خاطره در خصوص اخلاق حسنه ای که شهید داشتند :
1- در آن زمان زایشگاه در شهر الشتر نبود و ایشان مامای محلی بودند و کسانی که زمان زایمان شان اگر از نظر مالی ضعیف بودند ایشان دست مزد اصلا از آنها نمی گرفتن و حتی از پول خودشان وسایل بهداشتی را بصورت رایگان به آنها می داد .
2- ایشان بسیار راز دار بودند و حفظ آبروی مردم برایشان بسیار مهم بود . حتی بعضی مواقع در خصوص افرادی از ایشان سوال می کردیم و می گفتند من نمی دانم خدا به احوال من و شماها بهتر آگاه است .
3- از غیبت کردن دیگران بسیار متنفر بودند . ایشان با ما زندگی می کردند .گاها بعضی از افراد و اقوام به خانه ما می امدند و در خصوص دیگران صحبت و شاید هم غیبت می کردند .ایشان اصلا حرف نمی زدند. به ایشان گفتم شما چرا حرف نمی زنید مهمانان فکر می کنند شاید شما نمی خواهید و بدتان می آید که انها به منزلمان می ایند . گفتند اصلا اینگونه نیست مهمان حبیب خدا ست من در حرم امام رضا با ایشان پیمان بستم که اهل غیبت نباشم به همین خاطر اگر کسی غیبت کند من گوش هایم کر می شود و شنوایی ندارند .
وصیت نامه ی شهید صدتومانی جان جان گودرزی
بسم الله الرحمن الرحیم 65/6/10
انا لله و انا علیه راجعون
حاضر شد در حالت صحت و عقل کامل مشهدی صدتومانی دختر مرحوم علی عباس فعلا ساکن قلعه مظفری الشتر بنا بوصیتی که در این تاریخ فرموده است از قرار زیر رفتار نمایند طلبی ندارم و کسی از من طلبی ندارد و از بابت زمینی که باشراکتی مشهدی ولیخان از رضا منظمی خریداری نموده ایم دوقسمت از بنده است و یک قسمت از مشهدی ولیخان میباشد و مدرک آن زمین در پیش من است و یک قطعه زمینی که از فرزند حاج سید اسماعیل مو.سوی خریداری نموده ایم 3 قسمت می باشد 1-مشهدی صدتومانی یک قسمت 2-مشهدی ولی 3-خدارحم فرزند خودم می باشد راجع به زمینی که از مرحوم حاج باقر خان منظمی خریده ام می گویند کوچه است اگر کوچه شد که شداگر نشد آنهم مال خودم میباشد از بابت کرایه علی اصغر حسنوند تمامی کرایه خود پرداخت نموده است هیچکدام بدهکار همدیگر تا به حال نیستیم وشماهافرزندان من که از پسر 3 نفر به نام 1- مشهدی ولی خان 2- بنام خدارحم 3- بنام هادیخان و دو دختر بنام 1-خابانو2-حمیده هرکدام به نسبت سهمیه خود تقسیم نمایید هر طور دستور خدا و رسول است رفتر نمایید در غیر این اگر طوری دیگر رفتار کنید ماخذ من هستید و قدری گوشواره طلا و انگشتر و خورده اساسیه و لباس زنانه مال دو دختر ها می باشد و فرزندان پسرها و دخترها و عروسها هرکدام بخواهید بعد از من حرفی در غایب من بزنید مدیون و ماخذ در دنیا و آخرت هستید چون من زحمت کشیده ام و برای شما جمع نموده ام و راجع به مخارج من خودتان می دانید و راجع به خیرات و شب جمعه بعهده خدارحم است ولی از مال خودم باو بدهید تا روز سوم را بجا بیاورید والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته .گواهی می شود حاج علی حیدر حسنوند
کاتب الحروف حاج حیدر حسنوند
دیدگاه ها