شهید سیده آمنه حسینی

س 1401/06/29 - 16:23

تاریخ تولد:1332
محل تولد:روستای سرپیراورامان
نام پدر:سید محمد
تاریخ شهادت:1363/4/30
نحوه شهادت:توسط گروهک ها
مزارشهید:روستای خانه باغ درویان

 

■زندگی نامه:

سیده آمنه فرزند سید محمد در اوایل فرودین سال 1332 هجرب شمسی در روستایسرپیربه دنیا آمد.پدرش سید محمد حسین از روحانیون منطقه بود.ایشان همان سیره واخلاق پدر بزرگوارش را که بسیاربا شهامت،ایثارگر وانقلابی در مبارزه با طاغوت بودند رابه ارث برده ودر بزرگسالی با شخصی از اقوام خود که روحانی بود به نام احمد ادوایی که اهل روستایسلینبود ازدواج می کند.اخلاق نیکو وحست سلوک این بانوی باایمان از همان ابتدای ورود او به روستایسلینهمه راشیفته ی خود کرده بود.او اولین زنی بود که در آن منطقه به استقبال رزمندگان اسلام می رفت.این شهید بزرگوار همکاری زیادی با سپاه و بسیج داشتند.

ایشان افتخار میزبانی از شهیدایی چون شهید همت را در منزلش در کارنامه اش دارد وبه همین خاطر گروهک پلید رزگاری ازاین اقدام بسیار خشمگین و در صدد انتقام از این بانوی فداکاربود.

سرانجام در شبانگاه 64/4/30 سفاکان از خدا بی خبر به منزل ایشان یورش برده وایشان را با پرتاب نارنجک در حالی که باردار بود همراه دخترش به شهادت رساندند.آن ها آن قدر سفاک و ظالم بودند،که حتی به یک زن باردار هم رحم نکردند و وحشیانه او را به شهادت رساندند.

■سیره اخلاقی و رفتاری:

فرزند ایشان می گویند:مادرم اهل سخاوت بودند ونماز و روزه ی ایشان ترک نمی شد،بسیار انقلابی و ظلم ستیز بودند.مادرم اولین کسی بود که در منطقه به استقبال رزمندگان اسلام می رفت.

او بر روی دیوار منزل مان علیه ضد انقلاب شعار می نوشت که این اقدام تیری بود در چشم دشمنان،در آن زمان از ترس ضد انقلاب کسی جرات نداشت که خانه ی خود را در اختیار رزمندگان قراردهد،اما مادرم دلاورانه وآگاهانه انقلاب واسلام را رها نکرد،ایشان برای اقدامات انقلابی پدرم پیشوانه محکمی بود وبا حرف هایش به پدرم روحیه می داد وتا پای جان ایستادگی و مقاومت نی کرد.مادرم با شجاعت شهامتی کع داشت با این که می دانست  منافقین مسلح هستند در مقابل آن ها ایستاد و علیه آن ها نفرین سر می داد.

■اصل آخرت است:

مادرم زنی پاک دامن و متدینی بود.او مادری خوش برخورد و مهربان بود ودر مقابل همه احساس مسئولیت می کرد.انسانی صادق بود و اهل دورویی نبود،زیرا از دورویی بسیار نفرت داشت.

بسیار آرام ومتین رفتار می کرد.من را نصیحت می کرد و می گفت:پسرم من هیچ ادعایی ندارم.من ازخاک پای خوبان درگاه الله کن ترم،اما در این که تابع دستورات خدا هستم و فرامین او را به نحواحسن انجام می دهم،بسیار آرامش دارم از مرگ هم هیچ هراسی ندارم.توهم سعی کن به جای توجه به مسائل دنیوی در همین دنیا،آخرت خود رابسازی.اصل آخرت است.دنیا فانی است وبه آن دل نبند دل کسی را نشکن،قلبی را جریحه دار نکن،جزبه خدا به کس امیدوار نباش،مبادا با پرداختن به دنیا قیامتت را تباه کنی.

■پیر شالیار:

مادرم اهل روستایسرپیراورامان بود.همات روستایی که مقبره یپیرشالیاردر آن قراردارد.اوهمه ساله از روستایسلینبرای شرکت در مراسن پیر شالیار،به سرپیر می رفت.این مراسم معمولا در فصل زمستان برگزار می شود زمستان اورامان هم بسیار سخت وپربرف است وشرایط جوی نامساعدی دارد،اما به عشق پدرش دل برف ها را می شکافت و در این برنامه ی آئینی شرکت می کرد.

بعداز اتمام مراسم در حالی که خسته بود به منزل برگشت،اما هیچ وقت اظهار خستگی نمی کرد ومی گفت:شرکت در برنامه های دینی ومذهبی موجب قرب دل به خدا می شود.

■رمز موفقیت:

تنها دغدغه ای که مادرم نسبت به فرزندانش داشت،ترس از این بود که ما نسبت به صله ی رحم بی تفاوت باشیم.در برابر هم احساس مسئولیت نکنیم و هر کدام راهی رادر زندگی طی نمائیم.همیشه مارا جمع می کرد و می گفت:بچه ها رمز موفقیت در زندگی محبت نسبت به هم ودر کنار هم بودن است ویک دل داشتن،فقط حرمت هم واحترام متقابل می تواند،رشته انس والفت رادر میان شما تقویت کند وباعث افزایش قدرت وتوان پیشرفت شما شود.مبادا از هم دور شوید نسبت به هم بی اعتنا نباشد که اگر در معرض طوفان حوادث قراربگیرید،ازبین می روید.

آن چنان به هن اعتماد داشته باشید ونسبت به هم صادق باشید که سعادت و سخن چینی دیگران نتواند،صف متحد شما را بشکند وشما را دچار تفرقه نماید.

■انتقام شکست:

وجه تشابه عناصر رزگاری به انسان فقط ظاهر آن ها بود،آن ها گروهی دور از منطق،فرهنگ وشرافت انسانی بودندکه در روستاهای منطقه ی اورامان جنایت زیادی را مرتکب شده اند.در روز سی ام تیرماه سال 1360 هجری شمسی نیروهای این گروهک،در حوالی روستایسلینبا برادران سپاه درگیر شده شکست،سختی خورده بودند.

آن ها دلیل شکست خود را همکاری مردم با نیروهای سپاه می دانستند ،لذا نسبت به بعضی از خانواده هایی که طرفدار انقلاب اسلامی  بودند از قبل کینه داشتند و وقتی نتوانستند در مقابل نیروهای رزمنده مقاومت کنند،سعی کردند با اقدامات ضد انسانی خود انتقام شکست خود را تلافی کنند و هم نیروهای انقلاب و هم هوادار انقلاب را مرغوب نمایند تا کسی جرات همکاری با نیروهای رزمنده را نداشته باشد.بعد از آن شکست وارد روستا شدند و اقدام به پرتاب نارنجک به تعدادی از منازل مردم نمودند.

یکی از این خانه ها که مورد هجوم دشمن نابکار قرارگرفت،خانه ی پدرم بود.آن روز همه در منزل نشسته بودیم که ناگهان شیشه شکست وچیزی داخل اتاق افتاد،انفجارمهیبی رخ داد.آوار بر سرمان فرو ریخت وهمه جا را گرد وغبار فرا گرفته بودصدای شیون و فریاد بلند شد همه گیج وهراسان بودیم.هر کسی از اعضای خانواده جایی افتاده بودیم،کم کم به خود آمدیم.اوضاع را بررسی کردیم.بادیدن صحنه شوکه شدیم،آری نارنجک دقیقا کنار عزیزترین عضو خانواده منفجر شده بود و روح بزرگش به ملکوتیان پیوست.

او هنگام شهادت ناله هم نکرد که مبادا تا در این دنیا هست باعث نگرانی خانواده اش شود.

 

دسته بندی

دیدگاه ها

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

افزودن دیدگاه جدید

Restricted HTML

  • تگ‌های HTML مجاز: <a href hreflang> <em> <strong> <cite> <blockquote cite> <code> <ul type> <ol start type> <li> <dl> <dt> <dd> <h2 id> <h3 id> <h4 id> <h5 id> <h6 id>
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.
CAPTCHA
CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
اگر شما یک بازدید کننده انسانی هستید و یک ربات نیستید به چالش و آزمون زیر پاسخ دهید.