شهید تماشا چوبی

د 1401/06/28 - 14:01
شهید تماشا

نام پدر:  عبدالحسین

تاریخ تولد: ۱۳۰۸

تاریخ شهادت:  ۱۹ آذرماه ۱۳۶۰ 

نحوه شهادت: بمباران هوایی توسط میگ های عراقی

مزار شهید: بهشت علی دزفول

 

 

روایتی از شهید تماشا چوبی

 

دومین تماشا:

اولین بار آقای علمچی نامش را آورد. یکی از شب های فاطمیه که در بهشت علی، مراسم عزای بی بی برگزار شده بود. یعنی اولین بار او در فاطمیه خودش را نشان داد. من فراموش کردم پیگیر ماجرا شوم ، اما وقتی به دنبال روایت آقای شاه آبادی ، دنبال آن بانوی شهید گمشده می گشتم ، اگر چه او را نیافتم، اما تماشا را یافتم.  باز اینبار هم تماشا بود که خودش را نشان داد و من چندین روز دنبال سرگذشت او دویدم. آدم های زیادی را دیدم و تماس گرفتم و عجیب است حالا که دارم روایت کوتاه و مظلومانه ی او را می نویسم، شب تاسوعاست. رمز رازش را خودم هم نمی دانم.

سومین تماشا:

قدیمی های محله ی کوچه علم عباس، «تماشا» را بیاد می آورند و سایه روشنی از او را در ذهن دارند. مادر نابینایش را اهل محل «مارحسین» صدا می کرده اند. حسین تنها برادر تماشاست و پدر و مادرشان سال ها قبل از انقلاب از دنیا می روند و حسین و تماشا در نهایت فقر و نداری روزگار سر می کنند.

ابتدا در یک اتاق اجاره ای و بعد ها یکی از اهالی محل خانه ای کوچک در اختیارشان می گذارد. معاش روزانه ی آنها با کمک اهل محل تأمین می شود. حسین گه گاهی کارگری می کند و تماشا نیز کارهای اهل محل را انجام می دهد و در قبالش یا دستمزدی ناچیز و یا قدری آرد و روغن و پارچه و … دریافت می کند.

یکی از اهل محل می گفت: من سال ها تماشا را با یک دمپایی پلاستیکی می دیدم. در این حد حال و روز زندگی شان خراب بود.

شهید تماشا

تنها تصویر باقی مانده از شهید تماشا چوبی که به گفته اهل محل ، مربوط به دوره جوانی ایشان است

 

چهارمین تماشا:

اما شاخصه ی اصلی «تماشا» چیز دیگری است. او همسر و فرزندی ندارد. سیه چرده است، اما بسیار مهربان . همین سیه چرده بودن باعث می شود که کودکان از او بترسند و فرار کنند و این اتفاق چقدر او را دلشکسته و ناراحت می کند. حتی عده ای او را به خاطر سیه چرده بودن و انجام کارهای مردم، یک کنیز و برخی هم از او  به عنوان  یک برده ی آفریقایی یاد می کنند. ( معتمدین محله ی علم عباس مسئله کنیز و برده بودن او را قاطعانه رد کردند)

تماشا، نمی خواهد مدیون مردم باشد. نان حلالش را با کارهای مختلف در می آورد، اما تخصص ویژه او « خُنچه گردانی»  است. او در محل به این کار شهرت دارد. عاشق مراسم عروسی است ، چون اهل محل خنچه های عروس و داماد را به او می دهند تا روی سرش حمل کند و سپس به او برای این کار هدیه می دهند. از حلوا و کلوچه و خلعتونه (معمولا یک قواره پارچه که در رسوم عروسی دزفول به شادباش عروسی هدیه می دهند) و روغن و شام و نهار تا چند تومان پول.

تماشا عاشق عروسی است. چون هم عاشق شادی مردم است و هم می داند رزق و روزی اش را خداوند در عروسی ها و شادی های دیگران قرار داده است و البته همسایه ها و اهل محل هم همیشه هوای او را دارند.

 

پنجمین تماشا:

با شروع جنگ تحمیلی هم ، تماشا همان تماشاست با همان حال و روز زندگی فقیرانه در کنار برادرش حسین. او هم مثل خیلی های دیگر در شهر مانده است. تماشا همان تماشاست با همان تخصص قبلی اش. اما اینبار گه گاهی به جای خنچه ی عروس و داماد، خنچه های شهدا را روی سر تا گلزار شهدا می برد.

برخی مادرهای شهدا در مراسم تشییع و یا چهارهفته ی فرزندانشان ، خُنچه می آرایند. به یاد جوانی که هیچ گاه نشد دامادی اش را ببینند. از حنا و کلوچه بگیر تا حلوا و نقل و نبات. با یک پارچه سبز که روی آن می اندازند. این بار تماشا نه در عروسی ها که در عزای مادران شهید داده شریک می شود.

 

ششمین تماشا:

۱۹ آذرماه ۱۳۶۰  ، یک هفته ای به اربعین حسینی باقی مانده است و اولین هفته شهدای عملیات طریق القدس یا همان عملیات بستان است. جمعیتی آماده اند که به صورت راهپیمایی به سمت بهشت علی حرکت کنند. تماشا هم در بین جمعیت است. ( من شاهدی بر اینکه او خنچه شهدا را حمل کرده نیافتم. برخی می گفتند او به احترام مادران شهید داده ی محل در مراسم شرکت کرده است، اما برخی شنیده ها حاکی از این است که او خنچه ی یکی از شهدا را حمل می کرده است)

بخشی از جمعیت که به روی پل می رسد، میگ های عراقی سر می رسند و یکی از راکت ها به زیر پل قدیم اصابت می کند و بین جمعیت قیامتی به پا می شود.

پل قدیم دزفول روز محشر می شود. آب رودخانه روی پل ریخته است و با خون مردم مخلوط شده است. چندین مرد و زن، غرق خون روی زمین افتاده اند که یکی از این زن ها تماشاست.  غرق در خون. این آخرین تصاویری از دنیای مادی است که او تماشا می کند.

شهید تماشا

مزار شهید تماشا چوبی در گلزار شهدای بهشت علی دزفول

شهید تماشا

 

شهید تماشا

آخرین تماشا:

این تمام روایتی است که از تماشا مانده است و آن عکس کهنه و رنگ و رو رفته که به گفته ی راویان مربوط به سال های جوانی تماشا باید باشد. همین. از تماشا چیز دیگری نیافتم. از شهید «تماشا چوبی» آن بانوی فقیر و مهربان و سیاه چرده!  اما بگذارید یافته ای را برایتان روایت کنم که کسی روایت نکرد.

داشتم روایت تماشا را برای یکی از رفقایم تعریف می کردم که ناخواسته یاد «جون» افتادم. غلام سیه چرده ای که امام علی(ع) به ابوذر بخشید و سپس در خدمت امام حسن(ع) و امام حسین(ع) بود و در نهایت در واقعه ی کربلا به شهادت رسید. چقدر زیستن و رفتن تماشا ، شبیه آن غلام سیاه چرده مولایمان حسین (ع) است.

همان غلامی که وقتی امام حسین(ع) اذن میدانش نداد، با گریه به پای امام افتاد و فرمود: « وَ اللهِ إِنَّ ريحِي لَمُنْتِنٌ وَ إِنَّ حَسَبي لَلَئيمٌ وَ إِنَّ لَوْنِي الاَسْوَدٌ فَتَنَفَّسْ عَلَيَّ بِالْجَنَّةِ لَيَطيبَ ريحِي وَ يَشْرُفَ حَسَبِي وَ يَبْيَضَّ لَوْني لا وَ اللهِ لا أُفارِقُكُمْ حَتّى يَخْتَلِطَ هَذَا الدَّمُّ الاسْوَدُ مَعَ دِمائِكُمْ»؛ (بخدا سوگند مى دانم بويم ناخوشايند، حَسَبم ناچيز و چهره ام سياه است پس بهشت را بر من ارزانى دار تا بويم خوش و حَسَبم شريف و سيمايم سفيد گردد. به خدا سوگند از شما جدا نخواهم شد تا اين خون من با خون شما بياميزد)

و آنگاه که رخصت میدان گرفت و به شهادت رسید ، امام بالای سرش رفت و سرش را به زانو گرفت و فرمود: « أَللّهُمَّ بَيِّضْ وَجْهَهُ، وطَيِّبْ ريحَهُ، وَاحْشُرْهُ مَعَ الاَبْرارِ، وَعَرِّفْ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد»؛ ( خدايا چهره او را سفيد گردان، و بوى او را خوش گردان، و او را با ابرار محشور كن و بين او و محمد و آل محمد [در بهشت] آشنايى برقرار ساز(

 

 شهیدی بی نام و نشان در زمین که با فقر و مصیبت زیست، اما رفتنی باعظمت را خداوند در تقدیر او نوشت. شهیدی که برای من شباهت عجیبی به «جون» دارد. 

روحش شاد و یادش گرامی باد.

برای مشاهده آلبوم عکس لطفا اینجا را کلیک نمائید.

دسته بندی

دیدگاه ها

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

افزودن دیدگاه جدید

Restricted HTML

  • تگ‌های HTML مجاز: <a href hreflang> <em> <strong> <cite> <blockquote cite> <code> <ul type> <ol start type> <li> <dl> <dt> <dd> <h2 id> <h3 id> <h4 id> <h5 id> <h6 id>
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.
CAPTCHA
CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
اگر شما یک بازدید کننده انسانی هستید و یک ربات نیستید به چالش و آزمون زیر پاسخ دهید.