
به بهانه فرا رسیدن چهل و یکمین سالگرد آغاز جنگ تحمیلی عراق علیه ایران و دوران طلایی و با شکوه دفاع مقدس و حماسههای زنان در اوایل دفاع مقدس و آشنایی مخاطبان و علاقمندان با حضور و فعالیت این زنان در جبهههای نبرد، با یکی از بانوان شیر زن گیلانغربی «فرنگیس حیدرپور» ، با نقش و جایگاه این عزیزان در انتقال فرهنگ جهاد و مقاومت آشنا شوید.
این گفتوگو را در ادامه از نظر میگذرانید.
آن روز که با شجاعت و شهامت تبر در دست بادلی خونین و داغدیده، همچون کوه ایستادو دشمن را به زانو در آورد به همه نشان داد وارث صبوری و شکیبائی زینبی (س)، وارث دلیری نسیبه و شجاعت ام سلیم و ام حارثی و امروز فخر من ایرانی و الگوی زنان لبنان و فلسطین است.
از نزدیک به دیدارش رفتیم روستای گور سفید از توابع گیلانغرب. به محض ورود به روستا یادمان شهدای دبستان نمایان بود و کمی آن طرفتر ارتفاعات چغالوند که خاطرات رزمندهها را زنده میکرد. مقاومت از در و دیوار گلی روستامی بارید. چهره شیر زنان روستا مایه فخر و مباهات این مرز و بوم است وارد حیاط منزل شدیم شیرزنی با قامت رشید با پوششی محلی و با زبان گرم گیلانغربی به استقبالمان آمد در نگاهش صبرو استقامت و شجاعت موج میزد.
برای مخاطبین خودتان را معرفی کنید؟
بنده فرنگیس حیدر پور اهل روستای گور سفید و آوزین گیلانغرب بوده و خواهر یک شهید و یک جانباز هستم.
خانم حیدرپور شجاعت شما زبانزد خاص و عام است ماجرای حماسه آن روز را برایمان تعریف کنید؟
سال ۵۹ عراق به روستای مرزنشین ما حمله کرد برادران و اقوام ما همگی در مناطق قصر شیرین در حال نبرد بودند به ما خبر دادند برادر، دایی و پنج تن دیگر از عزیزانمان به شهادت رسیده اند. ساعاتی بعد پیکر مطهرشان را از قصر شیرین آوردند. مشغول خاکسپاری بودیم که متوجه شدیم گیلانغرب به طور کلی اشغال شده است به روستای ما هم حمله کردند زنان و کودکان با پای برهنه به ارتفاعات اطراف روستا پناه بردیم در حالیکه مصیبت دیده و عزیز از دست داده بودیم. بچهها گرسنه بودند شب را سپری کردیم صبح زود به منظور تهیه آذوقه و البسه تصمیم گرفتیم با پدرم به روستا مراجعه کنیم تبری تهیه کردم و به طرف روستا به راه افتادیم هلیکوپترهای هوانیروز پشت تنگ حاجیان در حال مبارزه بودند توپ و تانک روستا را پر کرده بود در حال پایین آمدن از تپه بودم که با دو عراقی مواجه شدم با تبر از پشت حمله کردم یکی را به هلاکت رساندم و دیگری را با تجهزات نظامی اسیر و تحویل رزمندهها دادم.
خانم حیدر پور چند سال داشتید، آیا نترسیدید؟
۱۸ سال داشتم. هنوز ازدواج نکرده بودم آنقدر به فکر دفاع بودیم که دیگر ترس معنایی نداشت هدف ما دفاع از آب و خاک و آبروی میهن بود از طرفی شهادت عزیزانمان - برادر و داییم – داغی بر دلم گذاشته بود که به فکر انتقام هم بودم.
از زنان روستا بگویید؟
همه زنان گیلانغرب شجاع و شیردل هستند سختیهای زیادی متحمل شدند بسیار روزها را زیر چادر زندگی کردند عزیز از دست دادند و مقاومت کردند. مردان روستا در مناطق در حال نبرد بودند گیلانغرب مقاومت بی نظیری داشت به همین دلیل زمان زیادی طول نکشید که عراقیها عقب نشینی کردند.
خانم حیدرپور هرساله افراد زیادی به دیدار شما میآیند نظر شما در خصوص این دیدارها چیست؟
بله از شهرهای مختلف تهران، اصفهان و ... به دیدارم میآیند بعنوان زن شجاع به من افتخار میکنند.
اگر دوباره جنگ شود آیا باز هم مقاومت میکنید؟
هدف ما بلند است بیشتر از گذشته با دلی قوی تر، زیرا جنگ، جنگ حق و باطل است. دشمن اگر حمله کند فرار نمیکنیم مقابلش میایستیم و شکستش میدهیم.
چه صحبتی با زنان ایرانی دارید؟
صحبتم این است که ما به خاطر حجاب و آبرو جنگیدیم، خون دادیم، آوارگی کشیدیم دختران باید با حجاب خود از خون شهدا دفاع کنند، چون شهدا بخاطر ما رفتند باید سر بلندشان کنیم تا آن دنیا خود ما هم سربلند باشیم.
منبع:زنان/ کرمانشاه
انتهای پیام/
دیدگاه ها