شهید حسیبه گل نورسته ی

د 1397/04/04 - 16:06

شهید حسیبه گل نورسته ی

تاریخ تولد:1341

محل تولد:کردستان

تاریخ شهادت:12/4/60

محل شهادت:سقز

 

آن هنگام که خورشید شرع محمدی بر آسمان ایران اسلامی تبیدن گرفت وخفاشان کوردل تاب تحمل انور آن را نیاوردند، برای ضربه زدن به نظام نوپای اسلامی، حرکت ددمنشانه ی خود را از یاوران انقلاب و حامیان آن آغازیدند .

اهل ایمان و صابرانی که هستی خود را در طبق اخلاص نهادند و لحظه ای تردید به خود راه ندادند آنان که در دنیایی از گمنامی در کردستان عزیز موصوص شدند تا احکام دین و عزت قرآن را پاس بدارند غیور مردان و شیر زنانی که با استقامت خود حماسه ها آفریدند و اسطوره هایی شدند ماندگار در تاریخ سرافرازی های این دیارو اسوه هایی باشند برای نسل های آینده.

حسیبه گل نورسته ی باغ زندگی خانواده ای بود که فقط و فقط به جرم اسلام خواهی و دفاع از نظام مقدس جمهوری اسلامی در رختخواب به گلوله بسته شد و در مقابل دیدگان ناباور مادرش قطعه قطعه شد .

دلسوختگان انقلاب ، جگر گوشه های خود را تقدیم کردند ، پر پر شدن آنها را با دیدگان خود نظاره کردند اما از اهداف و عقیده ی خود برنگشتند و خلل به ایمانشان راه نیافت و تردیدی به خود راه ندادند حسیبه در سال 1341  به دنیا آمد و در تاریخ 12/4/60 در سقز به شهادت رسید بهتر است نحوه ی شهادت این لاله ی نوشکفته را از زبان پدر بزرگوارشان بشنویم .

حاج ماموستا خرمتایی لطفاٌ در مورد نحوه ی شهادت شهید حسیبه برایمان صحبت کنید .

روز دوازدهم تیرماه 1360 که مصادف با دوم ماه مبارک رمضان بود بعد از خواندن نماز عشاء به منزل آمدم ، پس از دقایقی خوابیدم . در حین خواب صدای مهیبی را شنیدم و از خواب پریدم ، تصور کردم در نزدیکی منزل انفجاری رخ داده است متوجه شدم که دختر بزرگوارم فریاد می زند و مشغول مجادله است .دیدم عده ای پشت در هستند و می خواهند در را بشکنند  وداخل شوند برای اینکه آسیبی به او نرسد متقاعدش کردم که از پشت در کنار رفته و به گوشه ای امن پناه ببرد به ناگاه دیدم لوله ی اسلحه ای از لای در داخل شد ، بلافاصله فهمیدم که گروهک های ملحد هستند و برای ترور من آمده اند – من در آن زمان امام جمعه ی موقت سقز بودم و همیشه علیه این مزدوران سخنرانی می کردم – خانه متعلق به همان مسجد بود دو طبقه بود از پنجره بالا رفتم دیدم رو به پنجره کمین گرفته اند ، وقتی متوجه شدند تیراندازی کردند ، بازویم تیر خورده و به داخل حیاط پرت شدم بر اثر افتادن پاهایم آسیب دید ، خواستم برخیزم و به خانه برگردم دیدم نمی توانم تکان بخورم ، تیراندازی که شروع شد دخترم همسایه ها را به کمک طلبید فریاد زد که برسید ما را کشتند . خادم مسجد پایین آمد دستم را بست تا خونریزی نکند آنها فرار کردند و به خانه برگشتم دیدم دختر کوچکم حسیبه زخمی شده است  دختر بزرگم را همراه خادم مسجد ، او را به بیمارستان منتقل کردند اما قبل از رسیدن به بیمارستان شربت گوارای شهادت را نوشید و به دیدار معبود ازلی شتافت .

ماموستا شما از شهید حسیبه خاطره ای به یاد دارید ؟

حسیبه یک انسان استثایی و گل نورسته ی باغ زندگی خانواده ام بود، علی رغم سنش اهل نماز و عبادت و قرآن بود به بچه های محل درس قرآن یاد می داد ، بچه ای پاک و بی آلایش بود و واقعاٌ یک موجود به تمام معنا بهشتی بود . خاطره ای که به یاد دارم این است که غروب همان روز چند ساعت قبل از شهادتش بر روی دیوار خانه مطلبی وشته بود و زیر آن نوشته بود که این را برای یادگاری نوشتم تا بماند .

در پایان به عنوان پدر شهید اگر پیامی دارید بفرمایید ؟

من به همه ی جوانان ایران اسلامی و به همه ی خانواده های شهدا سفارش می کنم که از خطه و راه شهیدان پیروی کنند و به مسایل معنوی و ارزشی توجه لازم را داشته باشند و برای نشر تفکر محمدی (ص) تلاش کنند و با این کار راه شهدا را جاودان سازند .

دسته بندی

دیدگاه ها

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

افزودن دیدگاه جدید

Restricted HTML

  • تگ‌های HTML مجاز: <a href hreflang> <em> <strong> <cite> <blockquote cite> <code> <ul type> <ol start type> <li> <dl> <dt> <dd> <h2 id> <h3 id> <h4 id> <h5 id> <h6 id>
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.
CAPTCHA
CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
اگر شما یک بازدید کننده انسانی هستید و یک ربات نیستید به چالش و آزمون زیر پاسخ دهید.