شهید بیجاده دولتشاهی

ی 1397/04/03 - 17:55

خاطرات شهید بیجاده دولتشاهی به نقل از همسر و فرزند شهید شهید بیجاده دولتشاهی متولد 1323 همسر آقای محمدجعفر صادقی می باشد.ایشان مادر شهید داریوش صادقی هم می باشند.از آقای صادقی دارای یک فرزند پسر به نام اسکندر صادقی هستند.

او دارای دو فرزند دختر به نامهای اشرف و لیلا می باشند و دارای یک فرزند پسر به نام داریوش بود. هنگام مراجعت به خانه آقای صادقی به همراه همسرش به بیرون رفته بودند و من تلفنی با پسر شهیده خانم دولتشاهی صحبت کردم آقای اسکندر صادقی می گفت من در زمان شهادت مادرم کوچک بودم و شاهد شهادت ایشان بودم.مادرم زنی بسیار مهربان بود از مهر و محبت چیزی برای من و خواهرانم کم نمی گذاشت.همه اعضای فامیل از ایشان راضی بودند و او را بسیار دوست می داشتند.رابطه ی بسیار صمیمی با پدرم داشتند و زندگی پر از صفا و صمیمیت با هم داشتیم.با پسر خانم دولتشاهی خداحافظی کردم و منتظر آمدن آقای صادقی شدم.بعد از گذشت ساعتی آقای صادقی به همراه همسر دومش به منزل بازگشتند.آقای صادقی مردی مسن بودند و در چهره ی ایشان دیده می شد که عاشقانه همسر خود را دوست می داشتند.هنگام صحبت کردن از همسرش اشک می ریختند و از ایشان می گفتند.آقای صادقی از همسر خود بسیار راضی بودند و از ایشان تعریف می کردند که همسرم زنی بسیار مهمان نواز بود.صبور بود و نمونه بود.من از ایشان بسیار راضی و خشنود بودم قبل از ازدواج با من از همسر اول خود سه فرزند داشتند من فرزندان او را بسیار دوست داشتم و به مانند فرزند خود می دانستم و از آنها نگهداری و مراقبت می کردم.شب قبل از حادثه خانمم شهید صادقی خواب دیدند که به شهادت خواهند رسید و صبح فردا که از خواب بیدار شدند وصیت کردند و به من گفتند که من به شهادت خواهم رسید.امانت فرزندانم را به تو خواهم داد از آنها نگهداری کن و مراقب آنها باش چون آنها به غیر از تو کسی را ندارند.ما با هم از خانه خارج شدیم من می خواستم سر کار بروم و از آنها خداحافظی کردم و سوار ماشین شدم.همسر منتظر ماشین بود هنوز چند قدمی از آنها فاصله نگرفته بودم که با صدای انفجار برگشتم و متوجه شدم که بمب به آنها اصابت کرده است آنها در اسدآبادی زندگی می کردند.زمانی که بمب به سه راه اسدآبادی اصابت کرد همسرش شهید به همراه دو فرزند دختر خود اشرف و لیلا،اشرف 3 ساله و لیلا 5 ساله که جنازه ی یکی از دختران وی هم پیدا نشده بود. آقای صادقی می گوید من اشرف و لیلا را به مانند دختران خود دوست می داشتم آنها هم نسبت به من احساس پدری می کردند.در زمان جنگ من به همسرم می گفتم که شما را به جای امنی ببرم به روستای اقوام ببرم که از بمباران در امان باشید اما همسرم و دخترانم نپذیرفتند و گفتند ما بدون تو نخواهیم رفت.اگر مردیم بگذارید همه با هم بمیریم و آنچنان شد دخترانم دست در دست همسرم شهید شدند و در آن موقع پسرش داریوش در جبهه بود و زمان خاکسپاری مادر و خواهرانشان حضور داشت و بعد از گذشت چند وقتی از خاکسپاری ایشان هم به جبهه رفتند و شهید شدند و راه را به مانند مادر و خواهرانشان ادامه دادند و به آنها پیوستند و مرا تنها گذاشتند و به دیدار خانواده ی خود رفتند. تاریخ شهادت خانم دولتشاهی و دخترانش 1363/12/18 می باشد.روحشان شاد و یادشان گرامی باد و دست نوشته ای از ایشان در حال حاضر موجود نیست آقای صادقی گفت که من به وصیت آنها عمل کردم و از پسر خانم دولتشاهی تا زمان شهادتش نگهداری کردم و امیدوارم روحش از من راضی باشد. از خانواده ی مهربان و مهمان نواز آقای صادقی به خاطر همکاری صمیمانه شان سپاسگذاریم.

شقایقها همه پاکند و خوبند و

در تسبیح غفار الذنوبند

دسته بندی

دیدگاه ها

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

افزودن دیدگاه جدید

Restricted HTML

  • تگ‌های HTML مجاز: <a href hreflang> <em> <strong> <cite> <blockquote cite> <code> <ul type> <ol start type> <li> <dl> <dt> <dd> <h2 id> <h3 id> <h4 id> <h5 id> <h6 id>
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.
CAPTCHA
اگر شما یک بازدید کننده انسانی هستید و یک ربات نیستید به چالش و آزمون زیر پاسخ دهید.