
شهید پریسا فقیرپور
نام:پریسا
نام خانوادگی:فقیرپور
نام پدر:ولی
شماره شناسنامه:8
محل تولد:خرم اباد
تاریخ تولد:1359/03/25
محل شهادت:لرستان/خرم آباد
تاریخ شهادت:65/09/04
زندگینامه شهید پریسا فقیرپور
گزیده ای مختصر در مورد زندگی شهید پریسا و کژگان فقیرپور فرزندان شهید مهناز فقیرفتحی
زندگی مشترک پدر و مادر دو شهید از سال 1355 در تهران آغاز گردید. در سال 1358 به دلیل شروع جنگ تحمیلی به پایگاه چهارم شکاری دزفول انتقال یافتند.به خاطر حملات موشکی مداوم به دزفول پدر خانواده خواست فرزندان و همسر خویش را به خرم آباد منتقل نماید اما با مخالفت همسر شهید خود مواجه گردید به طوری که بیان نمودند خون ما از سایر مردم این دیار رنگین تر نیست.تولد پریساشهید مظلوم در تاریخ 1359/2/25 بود.آنهم در خانواده ای که به خاطر دفاع از مرز و بوم خود حاضر نبود منطقه جنگی را ترک نمایند. او چهار ساله بود و در دنیای کودکی خود غوطه ور که خواهرش مژگان در تاریخ 63/2/11 دیده به جهان گشود و چون فرشته ای مظلوم نظاره گر جنایات بعثیها گردید.با وجود حضور در منطقه جنگی احساس رضایت و آرامش در خانواده حکمفرما بود اما اضطراب خطری که خانواده را تهدید می کرد پدر خانواده را وا می داشت تا مدام تقاضا کند آنها رابه جای امن ببرد و جوابی هم جز مخالفت نمی شنید.
کودکان 6 و 2ساله در دنیای شیرین خود سیر می کردند و نمی دانستند که دشمن پلید چون هاله ای مخوف چه خوابی برای باغچه گلهای زیبایشان دیده تا اینکه یک روز ظهر در حالیکه پریسا برای رفتن به مدرسه خود را آماده می کرد و مژگان نیز در دنیای کودکی خود مشغول بازی بود آژیر خطر پایگاه به صدا درآمد و بعد از چند لحظه صدای مهیب.خبر دادند که منازل پایگاه مورد حمله هوایی قرار گرفته،پدر خانواده سریع خود را به منزل رساندند کل ساختمان تخریب شده بود او می گوید:بچه ها را صدا زدم اما از آنها خبری نبود،به داخل ساختمان تخریب شده رفتم در حالیکه بچه مان را صدا می زدم متوجه دخترم پرستو شدم که موج انفجار او را زیر کولر انداخته بود و دیوار روی او تخریب شده بود.با کمک نیروهای امداد او را از زیر آوار بیرون کشیدم.
جنازه همسر و فرزند کوچکم (مژگان)داخل ساختمان تخریب شده پیدا شد آنهم بعد از جستجوی فراوان.
هرچه گشتم پریسا را ندیدیم.او هنگام رفتن به مدرسه در خیابان از ناحیه سر مورد اصابت ترکش قرار می گیرد و موج انفجار او را به گوشه ای از خیابان پرتاب می کند و اشتباهی با جنازه های دزفول به شهرستان دزفول منتقل می شود.چند روزی را در جستجوی این فرشته کوچک سپری کردم و در نهایت به سردخانه دزفول رفته و از شهادتش باخبر شدم.
در حالیکه فرزند بزرگم را (پرستو)برای مداوا به تهران اعزام می کردند گلهای زندگی خویش را که همسر و دو دختر کوچکم بودند با تمام مظلومیتشان در قبرستان امام محمدباقر روستا چم انجیر خرم آباد به خاک سپرده تا سندی محکم بر جنایات شیاطین باشد.
روحشان شاد
دیدگاه ها