
شهید لیلا کریمی
خاطرات شهید لیلا کریمی پشم به نقل از عموی شهید
دشمن بعثی عراق نه تنها به جوانان ما در جبهه رحم نمی کرد و خون پاکشان را به زمین می ریخت بلکه با بمباران شهرهای مختلف ایران خانواده ها نیز دیگر از دست این دشمن بعثی آرامش نداشتند.هرچند که دیگر این بمب هایی که هر لحظه بر سر آنها فرود می آمد برای آنها عادی شده بود ولی هر دفعه تعداد زیادی راهی بیمارستانها می شدند.تعداد بیشتری از آنها زیر آوار می ماندند بعضی هم که دیگر جسد آنها قابل شناسایی نبود و بینام و نشان دفن می شدند.لیلا دختر دو ساله ای بود که خود و برادرش همراه با پدر و مادرشان زیر آوار ماندند و به شهادت رسیدند.پدر لیلا در شهربانی سابق کار می کرد که با پیروزی انقلاب به خدمت جمهوری اسلامی پرداخت.آن زمان نیز با اینکه در شهربانی بود ولی طرفدار سرسخت نیروهای مردمی بود و هر کاری که از دستش برمی آمد انجام می داد تا نیروهای مردمی بتوانند به راحتی تظاهرات کنند.ایشان حمایت کننده آنها بود.
در موقع جنگ تحمیلی عراق نیز او به سرزمین کشورمان خدمت می کرد که ساعت حدود دو و ربع کم شب بود که او و همسر و دو فرزندش در خواب بودند که بمب به داخل کوچه اصابت کرد و آنها زیر آوار ماندند و همگی به درجه رفیع شهادت رسیدند.لیلا بیشتر وقتها در خانه پدربزرگش در کمربندی بود و با بچه های هم سن و سال فامیل بازی می کرد.او خیلی بچه فهمیده ای بود.به طوری که اگر به او می گفتی که این حرکت را تکرار نکن دیگر آن حرکت را انجام نمی داد تازه چند کلمه شعر یاد گرفته بود که با ذوق برای پدربزرگ می خواند.به همین خاطر شیرین زبانیش حاضر نبودند لیلا از آنها جدا شود و دوست داشتند لیلا شبها هم خانه آنها بماند.لیلا نیز عادت کرده بود و بهانه مادرش را زیاد نمی گرفت مگر آنها خودشان به سراغ او می آمدند و او را به خانه می بردند در آن روز لیلا خانه پدر بزرگش بود که پدر و مادرش به سراغ او آمدند و او را با اصرار به خانه خودشان بردند که ساعت دو و ربع شب بود که آنها همگی زیر آوار ماندند و به درجه رفیع شهادت نائل آمدند.
روحش شاد و یادش گرامی
دیدگاه ها