شهید صغری راشکی

چ 1397/03/30 - 18:01

نام و نام خانوادگی : صغری راشکی

نام پدر: شاه گل

تاریخ و محل تولد: 25/11/1313 زابل

تاریخ و محل شهادت 9/5/1366 مکه

 

به سال 1313در یکی از روستاهای زابل ودر خانه محقر شاه  گل و رقیه ، سفیر و پیام آور شهادت،صغری راشکی دیده به جهان گشود. این شهید عزیز دوران کودکی و نوجوانی را در کنار خانواده اش درس زندگی آموخت.17 ساله بود که به همراه خانواده  برای زیارت حرم آقا علی بن موسی الرضا(ع) به مشهد مقدس عزیمت نمود. گویی تقدیر برای او چیز دیگری می خواست.اینبار به جای زابل صالح آباد تایباد خانه همیشگی او  شد.در همین سفر و به رسم روزگار ازدواج کرد و او این چنین آغاز می کند زندگی خود را در شهری غریب و دوراز خانواده و آشنایان همسرش که اهل تسنن تایباد بود به علت کهولت سن خیلی زود او و فرزندانش را ترک گفت و او ماند و بار زندگی سختی را که باید به تنهایی به دوش می کشید.

ولی زینب های صبر آموختند که با توکل به خدا و همت و تلاش شبانه روزی هم می توان گذران عمر کرد. به دلسوزی و دلجویی از دیگران و شرکت در نماز اول وقت بسیار مقید بود.در تشییح جنازه شهدا شرکت می کرد و همراه افسوس می خورد که فرزند پسری ندارد که او را به جبهه های حق علیه باطل بفرستد. اما او خود نیز آرزوی شهادت داشت. به تحصیل فرزندانش اهمیت زیادی می داد و به حجابشان بیشتر.

یکبار در سال 1365 قرعه حج به نامش افتاد اما تقدیر چنین بود که یک سال دیگر در کنار فرزندانش بماند.این بار مرداد ماه سال 1366 همراه با خانواده معزز شهدا عازم سفر حج شد. قبل از حرکت به دختر بزرگش سفارش لازم را می کند. وصیت نامه اش را هم نوشته بود.به دیگرانگفته بود که این آخرین سفر اوست.

آن هنگام که به قصد حرم امن الهی از آسمان وطن پر می کشید نگاهش را کبوترانه به سمت گنبد آقا امام رضا(ع) رساند و در دل با چشمان بارانی اش شهادت را می طلبید. گویند که نیم روز عاشورا عرصه پرواز پروانه های عاشق است در امتداد سرخی که امام عشق برایشان ترسیم نمود و او اینگونه به رسم مقتدایش با لبانی تشنه و در کنار خانه خدا به شهادت می رسد. و تو ای بانو، بانوی شهید چه زیبا در محراب عشق سجده شکر نمودی. شهادت بالاترین استجابت دعای تو بود.  آرام باش که دخترانت راهی را که تو به آن سفارش می کردی زینب وار ادامه می دهند.

قسمتی از وصیت نامه شهید:

* به همسایه ها نیکی کنید و صله ی رحم را به جا آورید.

*    سادگی بهتر ازهرچیز است؛تصنع وتکلف،دوستی را ازبین می برد.

 

پیرو امام (ره) بود و همین مسئله باعث شده بود توسط برخی از اطرافیان مورد آزار و اذیت قرار بگیرد. اما با این حال در حق همسایه هایش از هیچ کمکی کوتاهی نمی کرد. به خانواده شهدای محله اش سر می زد و در تشییع جنازه همه شهدا شرکت می کرد. تفاوت در مذهب باعث نشده بود که از احوال خانواده های رزمندگان شهر تربت جام   بی خبر باشد. دخترش معرفی مادر شهیدش میگوید:" زینب وار با شکنجه روحی بدنی زندگی کرد و این قدر سختی کشید امام عاشقانه رفت با معبود خودش صحبت کند و به شهادت رسید و این حقش بود."

دسته بندی

دیدگاه ها

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

افزودن دیدگاه جدید

Restricted HTML

  • تگ‌های HTML مجاز: <a href hreflang> <em> <strong> <cite> <blockquote cite> <code> <ul type> <ol start type> <li> <dl> <dt> <dd> <h2 id> <h3 id> <h4 id> <h5 id> <h6 id>
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.
CAPTCHA
CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
اگر شما یک بازدید کننده انسانی هستید و یک ربات نیستید به چالش و آزمون زیر پاسخ دهید.