درد و دل دهای های "فاطمه حسینی" دختر شهید خدیجه شاه محمدی

د 1394/07/13 - 11:48
فرشته ی بی بال زمینی، بانوی خوش نام خدیجه شاه محمدی، شیر زنی کردستانی است که بی هیچ هراسی پا به پای برادران انقلابی در عرصه های حفاظت همرا با همسرش "سید محمد حسینی" سعادت شهادت شدن را یافتند و هردوی آنان هدف در دست به دنبال خدا به بهشت رسیدند

 

به گزارش سایت زنان شهید، نویسنده برای نوشتن هر متنی احتیاج به تحقیق و استفاده از قدرت تخیل و ذهن دارد، اما برای نوشتن متنی از دیار پاک دلانی همچو "شهید خدیجه شاه محمدی" کافی است قبلا موضوعش را درک کند، آن وقت است که چشمانش سرچشمه اشک می شود و قلمش ناخدآگاه میچرخد و به یاد ماندنی ترین کلمات را برروی صفحه می آورد.


گرچه به سخن آوردن ها و به صفحه کشانی ها یک درصد از توصیف هم نمیشود برای آن همه جان فشانی های بانو خدیجه، فرشته پاک و زمینی کردستان زاده روستای "هیراوه" از توابع شهرستان تکاب در استان آذربایجان غربی که در سال 1310 زمینی شدنش را جاری ساخت و زمین را سرشار از عطر آسمانی کرد.
فرشته ی بی بال زمینی، بانوی خوش نام خدیجه شاه محمدی، شیر زنی کردستانی است که بی هیچ هراسی پا به پای برادران انقلابی در عرصه های حفاظت همرا با همسرش "سید محمد حسینی" سعادت شهادت شدن را یافتند و هردوی آنان هدف در دست به دنبال خدا به بهشت رسیدند.

 

           


             درد و دل های "فاطمه حسینی" دختر شهید خدیجه شاه محمدی :


روزگاری بی مادری و بی پدری، روز روشن را برایم سیاه نشان داد.
من سیده فاطمه حسینی فرزند شهید این انقلاب هستم.
من دختری بی مهر از دیار محروم شدگان از عشق پدر و مادر هستم.
برای من روز پدر و روز مادر روز حسرت است وبس...
برای من خانه پدری وجود ندارد که شب های عید به عشق پدر و مادرم بر آن پا بنمایم.
روز شهادت پدر و مادرم آسمان نیز با بارش تند خود عزادار شد.
روز شهادت پدر و مادرم روز حسرت آخرین دیدار ما شش فرزند یتیم بود  بس...
ما معنای محبت را نمی دانیم، ما طعم گرمی آغوش مادر را به یاد نداریم، ما از دستان نوازشگر پدرانه محروم بودیم.
آری؛ ما مهمان خانه غم بودیم.
پدرم همیشه من را رئیس صدا میزد و عاقبت رئیسی واقعی شدم.
اما بابای خوبم من ریاست تو را میخواهم، من بی توهیچم.
آن روزها سکوت همیشه در خانه ما حاکم بود و تنها صدای شکستن سکوت، صدای گریه وناله بود وبس...


خواهرم طلیعه ازدواج کرده بود و بعد از اون من فرزند دوم خانواده بودم، در حالی که فقط 10 سال سن داشتم مسئولیت مادرانه و پدارنه ای را برای نگهداری چهار برادر کوچکتر از خودم به دوش می کشیدم، نوزادی شیر خوار که دیگر هیچ وقت طعم شیر مادر را نچشید.


دلم میخواست با تمام وجود دلداریشان بدهم اما بی پدری و بی مادری هیچ توجیهی نداشت و هیچ سدی برای منع اشکهایشان نداشتم.


خانه یتیمانه ما پنج فرزند شهید روزهای تلخی داشت، روزهای ما روز دلتنگی بود و بی خوابی، روزهای بی سرپرستی بود و بی مهری، شبهایمان شب های ترس بود و بی مادری، شب های تاریکی بود و بی پدری.


گذشته ام توصیف لازم ندارد، فقط کاش همه بودند و می دیدند روز هایی را که متنی به چشم دیدند، کاش بدانید که یک روز خوش اززندگی به یاد ندارم، کاش بدانید که من 10 ساله شبی تا صبح چطور به ناله های چهار برادر کوچکم که به آبله مرغان مبتلا شده بودند گوش میدادم و چاره ای نیز برای درمان نداشتم. چه حسی بود من از دنیا فقط پدر و مادرم را میخواهم، من آرزوی برگشتن به روزهای مادر و پدر را دارم.


پدرم انگار شهید شدنش به دلش الهام شده بود که من را همیشه رئیس میخواند و جایگزین خود میدانست.
در خانه یمان اشک غم به پا بود،در شبهای گرسنگی سفره ی ما دریغ از تکه ای نان خشک.
روز شهادتشان را خیلی خوب به خاطر می آورم.
دهم تیرماه سال 61 بود آن روز همه چیز خوب بود یادش بخیر فامیل های مادرم میهمانمان بودند. همسایه مان مریض داشتند و برای پیش دکتر بردنش از پدر و مادرم کمک خواستند. قرار بود از درمانگاه ماشین بفرستند، پدر و مادرم آماده شدند و به حیاط رفتند که ناگهان افراد ضدانقلاب وارد شدند و به طرفشان نارنجک پرتاب کردند. ما سالم ماندیم ولی متأسفانه پدر و مادرم و همچنین میهمانهایمان آمنه شاه محمدی آسمانی شدند.
از آن روز به جای ما طفلان معصوم خاک آغوششان گرفت، از آن روز خاک سرد مزار شهدای سقز خانه سوت و آنان شد، گرچه یقین فقط جسمشان در خاک است و روحشان از بهشتیان است.

 

انتهای پیام/رحیمی

دیدگاه ها

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

افزودن دیدگاه جدید

Restricted HTML

  • تگ‌های HTML مجاز: <a href hreflang> <em> <strong> <cite> <blockquote cite> <code> <ul type> <ol start type> <li> <dl> <dt> <dd> <h2 id> <h3 id> <h4 id> <h5 id> <h6 id>
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.
CAPTCHA
اگر شما یک بازدید کننده انسانی هستید و یک ربات نیستید به چالش و آزمون زیر پاسخ دهید.