جمعه خونین تهران

س 1394/06/17 - 13:39
مصاحبه با خواهر شهید ربابه تقوی سرکارخانم رفعت تقوی

تظاهرات مردمی و راهپیمایی های عظیم، روز به روز گسترش می یافت و مراكز فساد، قمارخانه ها وكاباره ها مورد هجوم مردم قرار می گرفت و اعتراضات مردمی علنی تر می شد. به دنبال شكست كابینه آموزگار و ناتوانی دولت در پاسخگویی به استیضاح نمایندگان مجلس فرمایشی شورای ملی در خصوص حادثه سینما ركس آبادان و قاطعیت انقلابی مردم در پیشبرد خواسته هایشان، پس از یك سال در چهارم شهریور 1357، مجبور به استعفا شد و مهندس جعفر شریف امامی كه از رجال مشهور وابسته رژیم كه 15 سال رئیس مجلس سنا و در سال 1339، نخست وزیر بود، به قصد كنترل اوضاع، از طرف شاه مامور تشكیل كابینه شد. نقشه امریكا این بود كه با این تغییر و تحول تا حدی از خشم و نفرت عمومی بكاهد. شریف امامی برنامه دولت خود را براساس آشتی ملی و احترام به روحانیت قرار داد و با آزادی 237 نفر از زندانیان سیاسی و تعطیلی قمارخانه ها و كازینوها تلاش كرد خود را مردمی نشان دهد. ولی این ترفندها كارساز نشد و همان روز كه مصادف با شهادت مولای متقیان علی (ع) بود ، تظاهرات و برخوردهای خونین ادامه یافت، به همین منظور سایت زنان شهید مصاحبه ای با خواهر شهید ربابه تقوی سرکارخانم رفعت تقوی ترتبیب داده است که در ادامه آنرا می خوانیم.

 

نام: ربابه

نام خانوادگي: تقوي كلاهي

نام پدر: جعفر

شماره شناسنامه: 8049

محل صدور: تهران

تاريخ تولد: 01/11/1347

تاريخ شهادت: 17/شهريور/1357

شغل: دانش آموز

محل شهادت: تهران(جنوب غرب) - منطقه6

حادثه منجر به شهادت: تاپيروزي انقلاب اسلامي

 

                                           

مصاحبه با خواهر شهید خانم رفعت تقوی

ربابه هفتمین فرزند خانواده بود و همراه با تحصیل علوم دینی را آموخت تااینکه روز جمعه 17 شهریور سال57 فرا رسید قرار بود مادر به مسافر برود ربابه تا دم درخانه مادر را بدرقه کرد و  گفت "مادر خدابه همراهت " این آخرین دیدار خواهر با مادرم بود با سن کمی که داشتند با اعتقاد قوی و با ایمان بسیار بالا و بسیار مهربان بودند. پدر در بازار تهران کار می کردند و بعضی از کالاها را در انبار خانه نگهداری می کردند و به ربابه می گفت دخترم تو لیست این کالاها را با جزئیات میدونی اما رباب جواب داد پدر لیست ها را کامل بنویس چون شاید من نباشم به خواهر کوچکم الهام شده بود که شاید چند سالی در این دنیا زندگی نمی کند.

صبح روز جمعه ما به حمام رفتیم  خواهرم بسیار نورانی و زیبا شده بود اونروز آروم و قرار نداشت مدام بیرون می رفت و به خانه می آمد.

مادر قبل از رفتن ما بچه ها را به همسایه سپردنه بود، ربابه با برادرهایم به خیابان رفت و به تظاهرات علیه رژیم شرکت کرد.

 همسایه که متوجه حضور ما در خیابان شد من، خواهر و برادرهایم را به خانه آورد .

از آنجایی که دوست داشتیم در صحنه حضور داشته باشیم 17 یا 18 نفری شدیم و رفتیم بالاپشتبام خانه، گاردهای بیرحم شاه به مردم شلیک می کردند یکدفعه یکی از گلوله ها به قلب خواهرم اصابت کرد و او غرق به خون شد و پدر سریعاً او را به بیمارستان برد.

 اما قبل از رسیدن به بیمارستان خواهر کوچکم شهید شده بود، پیکر خواهرم را تحویل پدر نمیدادند چون به بیمارستانها سپرده بودند که امروز هر جنازه ای آوردند تحویل خانواده ها ندهید تا شناسایی شوند اما پدر به سختی جنازه را آورد و شب تا صبح فردا در منزل عمه مان بود و فردا صبح پیکر ایشان را به خاک سپردند.

 

انتهای پیام /ع

دیدگاه ها

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

افزودن دیدگاه جدید

Restricted HTML

  • تگ‌های HTML مجاز: <a href hreflang> <em> <strong> <cite> <blockquote cite> <code> <ul type> <ol start type> <li> <dl> <dt> <dd> <h2 id> <h3 id> <h4 id> <h5 id> <h6 id>
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.
CAPTCHA
اگر شما یک بازدید کننده انسانی هستید و یک ربات نیستید به چالش و آزمون زیر پاسخ دهید.