

نويسنده: ام تقي الموسوي
ترجمه: مهرداد آزاد/ شاهد ياران شماره 27
زندگي شهيد بنت الهدي در بردارنده ويژگي هاي تابناك و درخشاني بود؛ زيرا او عالمي جليل القدر و اديبي فاضل بود كه در آغوش دو برادر دانشمند و مادري وارسته و با بصيرت رشد و پرورش يافت. تربيت هاي شايسته و الگومدارانه اين سه بزرگوار باعث شد كه او سرآمد زنان مسلمان و متعهد و چراغ روشني بخشي در شب هاي تار گمگشتگان در بيراهه هاي گمراهي و ناداني و انحراف باشد. او انگيزه پذيرش و توانايي فراگيري تمامي رهنمودها، توصيه ها، درس ها و سخنراني هايي را كه براي ساخته شدن او براي آينده اي خطير به وي تعليم داده مي شد، داشت. به ياد دارم دكتر بنت الهدي الشاطي مصري در سفر خود به نجف اشرف با وي ملاقات كرد و از او پرسيد، «از كدام دانشكده فارغ التحصيل شده اي؟» بنت الهدي با تبسمي مليح گفت، «من فارغ التحصيل مدرسه خانه مان هستم.» خانم دكتر از اين پاسخ غافلگيركننده بنت الهدي شگفت زده شد، چون انتظار شنيدن چنين جوابي را نداشت. شگفتني او از اين بود كه خود را در برابر انديشمندي مسلمان مي ديد كه در هيچ مدرسه و دانشگاهي درس نخوانده بود.
دغدغه ديني و فعاليت جهادي زود هنگام
در سنين پايين كه معمولاً دختر بچه ها فكر و خيالي جز سرگرم شدن به بازي هاي كودكانه ندارند، او كه به سان غنچه اي تازه شكفته در زندگي بود؛ از اين گونه كارهاي كوچك و بيهوده و بي ارزش دوري مي كرد. گوئي كه در همان كودكي حكمت و دانش به او الهام شده بود.«و من يؤت الحكمه فقد اوتي خير كثير» و به هر كس دانش داده شده، خير فراواني داده شده است. بقره (269) جالب اينكه مادر اين دختربچه خردمند، وقتي عروسك كوچكي به او مي دهد تا خود را با آن سرگرم سازد و همچون همسن و سالانش با آن بازي كند، با تعجب مشاهده مي كند كه دخترك واكنش سردي درباره عروسك نشان مي دهد، گوئي مي خواست به مادر بگويد از اينكه او را همچون ديگر كودكان، يك دختربچه به حساب مي آورند ناخرسند است. او از همان كودكي و رشد، قلبي بزرگ و ژرف و برخوردار از حكمت و دانش داشت و به مسائل بزرگ و موضوعات ارزشمند آشنائي داشت.
او عروسك را خراب كرد تا ثابت كند كه ذهن او فراتر از مسائل كوچك و بچگانه است. اين رفتار، علاقه و مباهات مادر را به شخصيت بزرگ كودكش بيشتر كرد.
بنت الهدي در آغازين سال هاي فعاليت جهادي اش و در آن سن و سال پايين، عهده دار تهيه يك روزنامه ديواري با مضامين اسلامي و فرهنگي مفيد بود. وي اين نشريه را به دست كساني مي رساند كه احساس مي كرد براي آنها مفيد و ضروري خواهد بود. بدين گونه «آمنه صدر»، آن دختربچه اي كه در سايه علم و جهاد و دغدغه هاي ديني پرورش يافته بود. در عنفوان سال هاي اوليه زندگي، گام هاي نخست فعاليت و تلاشي مقدس را برداشت و با در دست گرفتن پرچم اسلام در حد توان و تلاش خود با بصيرتي كه از آغاز همراه او بود و آن را از خانواده به ارث برده و از طريق شير مادر از آن سيراب شده و از مائده خاندان صدر تغذيه كرده بود، دعوت و تبليغ به سوي راه خدا را سرلوحه كار خويش قرار داد.
بنت الهدي و مكتب شهيد صدر
شهيده بنت الهدي شناخت گسترده اي از مكتب شهيد صدر و انديشه ها و نگرش ها و ديدگاه هاي فكري و استدلالي او در زمينه اصلاحات و هدايتگري داشت كه اين شناخت و آگاهي در آخرين كتاب هايش نسبت به كتاب هاي قبلي كه گوياي برجستگي علمي و محققانه اوست، به خوبي متجلي و آشكار است، از جمله در كتاب «امرأتان و رجاً» (سرنوشت دو دختر) و «الباحثه عن الحقيقه» (جستجوگر حقيقت).
درك آگاهانه از تاريخ
تحقيق و بررسي مسائل تاريخ اسلام در كتاب او، «امرأه مع النبي في حياته و شريعته» (زن در زندگي و آيين پيامبر) به وضوح نمايان است. مطالب اين كتاب بيانگر آن است كه بنت الهدي اطلاع وسيعي از تاريخ اسلام داشته است و خواننده پي مي برد كه چگونه او با آگاهي و اقناع گري و اقتدار به كتاب خانم دكتر بنت الشاطي به نام (دختران پيامبر) پاسخ مي دهد و با يك بررسي تحقيقي دقيق و مباحثه علمي و تخصصي ثابت مي كند كه پيامبر فقط يك دختر داشت و او فاطمه (سلام الله عليها) بود و بس.
بنت الهدي اديبي خلاق
شهيد بنت الهدي حس ادبي بالايي داشت و ذوق سرشار و روح شاعرانه بي نظير و تخيلي گسترده برخوردار بود كه اين ويژگي ها در نوشته ها و كتاب هاي اسلامي هدفمند او به خوبي هويداست. شيوه داستان پردازي او، بهترين راهكار براي آشنا كردن زنان با مسئوليت هاي خود بود. به خصوص در آن مقطع زماني كه عرصه ادبي عرصه تاخت و تاز دشمنان اسلام بود كه در صدد سوء استفاده از اين ميدان براي رسيدن به اهدف پليد خود بودند.
بنت الهدي اهميت اين عرصه و تأثير آن در خدمت به اسلام را به خوبي درك كرد. او به چشم خود مي ديد كه كفرپيشگان و منحرفين از طريق ادب، شعر و داستان و رمان بي محتوا و مملو از مضامين غيراخلاقي و فرومايه، در زندگي اجتماعي مردم نفوذ كرده و به كمك شياطين انسي و جني با شيوه هاي اغواگرايانه و فريبكارانه و جذاب مردم به باتلاق رذايل، هر كاري كه بخواهند انجام مي دهند. در اثر اين نفوذ، كتابخانه ها پر شدند از اين گونه مطالب و كتاب هاي سخيف و فرومايه و دختران جوان سرگشته كه به دنبال يافتن كتاب براي مطالعه بودند؛ جز اين گونه كتاب ها، چيز ديگري در دسترس نداشتند و ذوق و توانايي شان هم در حدي نبود كه بتوانند از كتابهاي علما و انديشمندان مسلمان بهره ببرند، چون اين گونه كتاب ها به شيوه اي دشوار نوشته شده و براي اين سنين جذابيت نداشت؛ پس بايد اين خلأ فكري و فرهنگي، يعني خلأ استفاده از ادبيات اسلامي هدفمند كه بتواند جوانان را در خدمت آرماني اسلامي قرار دهد، پر مي شد. به فرموده علامه شرف الدين، «هدايت گسترده نمي يابد مگر از همان جايي كه گمراهي گسترش يافت.»، از اين رو مرحومه بنت الهدي اقدام به نوشتن داستان هاي هدفمند با اسلوبي جذاب و شفاف كرد و به گونه اي زيبا و خواندني كه خواننده را با ذوق و شوق تا آخر با خود همراه مي كند، به طرح مسائل اخلاقي در جامعه پرداخت. اين روش در كتاب «الفضيله تنصر» (فضيلت پيروز است)، به خوبي مشهود است. او در اين اثر توانسته است از بعد عاطفي به درون زن نفود كند و با برانگيختن احساسات فضيلت گرايانه و خيرخواهانه، هدف مورد نظر را تحقق ببخشد. او با اسلوب زيباي ادبي به بررسي اشتباهات اجتماعي و آداب و رسوم و سنت هاي غلط رايج در جامعه مي پردازد و آسيب ها و ضررهاي آنها را گاهي به شكل فكاهي و هيجاني و گاه ديگر به شكل عاطفي و غمبار تبيين مي كند. خواننده اين روش را در كتاب هاي داستاني، «الخاله الضائعه» (خاله گمشده) و «ليتني لكنت اعلم» (اي كاش مي دانستم) به عينه مي يابد.
البته بايد گفت داستان هاي بنت الهدي براي زنان غيرمذهبي هم جذابيت داشت. زيرا در اين داستان ها در نماي اوليه آن، به طور صريح از تاريخ اسلام يا ايمان و تقواي مردان و زنان باايمان سخني گفته نمي شد، بلكه صرفاً داستان هائي بودند درباره واقعيت هاي روزمره زندگي اجتماعي و مشكلات، موانع و سختي ها و رنج هائي كه جامعه در آنها غرق شده بود.
بعد اخلاقي بنت الهدي
ويژگي بارز ديگري كه زندگي علمي مجاهد شهيد بنت الهدي را همچون خورشيدي درخشان كرده و او و اهداف والايش را در دل ها جاي داده و موجب تأثير عميق و مشهودي شده بود. اطلاعات گسترده او از علم اخلاق بوده؛ علمي كه با آن تكامل يافت و با نورانيت آن، توانست ديگران را نيز تكامل بخشد. اين ويژگي در حيات وي از اهميت به سزايي برخوردار بود. او به عنوان يك زن مؤمن و متعهد و پيشتاز و هدايتگر و آموزنده، نيازمند چنين علمي بود. او آگاهي كاملي از اين علم داشت و خود را وقف اين امر مهم كرده بود؛ آن گونه كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمودند: «انما بعثت لاتمم مكارم الاخلاق» (من مبعوث شده ام تا اخلاق نيكو را كامل كنم).
دغدغه بنت الهدي اين بود كه اخلاق را در شخصيت زن مسلمان كه بدخواهان و دشمنان، او را بازيچه هوس هاي خود قرار داده و از راه راست منحرف كرده و به سوي بيراهه هاي نامعلوم و پيچيده و ناهموار كشيده بودند، تقويت كند، لذا بيشتر كتاب ها و سخنراني هاي او روي اين موضوع متمركز بودند. از آن جا كه سخنش بر آمده از دل و در كمال صداقت و اخلاص بود. تأثيرگذار و دگرگون ساز بود و با اين روش توانست نيمي از زنان مؤمن مسلمان را در تمام سطوح تربيت كند و پرورش دهد. از جمله خصلت هاي بارز وي، تواضع و فروتني بود كه هم نزد خدا و هم نزد مردم به او قدر و عظمت بخشيده و باعث محبوبيت عظيم وي در دل هاي زناني كه او را از نزديك مي شناختند، شده بود. خوش رويي سحرانگيز او ياريگر وي در برابر دشمنان بود و با آن مي توانست زنان مخالف و معاند خود را نيز جذب و دل هاي دوستداران و ارادتمندانش را شديداً به سوي خويشتن جلب كند. او در عين برخورداري از اين خوشرويي جذاب، با هيبت و باوقار بود. هيبت او يادآور هيبت خوش اميرالمؤمنين بود. اين هيبت همان هيبت ايمان بود كه خداوند، آن را به بندگان مجاهد و مخلص خود مي بخشد و خود وعده كرده است كه بندگان جهادگر در راهش را به راه هاي توفيق هدايت كند: «الذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا و ان الله مع المحسنين » [عنكبوت /69] برجستگي او به آرامش و نحوه سخن گفتن و وقار و شيوه بيان و نگاه كردن او بود كه با لطف و مهرباني نگاه هايش را بين حاضران در جلسه تقسيم مي كرد، به طوري كه اگر ديگران را نمي شناخت، آنان او را مي شناختند و به راستي مصداق آيه، «سيماهم في وجوهم» (نشانه شان از چهره هايشان پيداست) [فتح /29] بود. نكته عجيب در مورد بنت الهدي اين كه او با تمام قشرهاي جامعه نشست و برخاست داشت و در صدد حل مشكلات همگان بود كه اين امر، كاري بسيار دشوار است. او گاهي با زنان دانشگاهي همنشين مي شد، گاهي با زنان بي سواد همراهي مي كرد. زماني با زنان ثروتمند مجالست داشت و هنگامي ديگر با زنان فقير. گاهي با دختران و گاهي با پيرزنان همنفس مي شد و كلاً با هر قشر و طبقه اي همراهي مي كرد و با هدايت و راهنمايي هاي خود، به آنان شناخت و معرفت و نصيحت و توصيه ارائه مي داد. او با هر كس به اندازه سطح فكر و عقل و بينش وي صحبت مي كرد. حاصل اين رفتار اين بود كه آن زنان با هر گونه سطح فكر و طبقه اجتماعي كه داشتند، شديداً شيفته و علاقمند او مي شدند و او را بسيار دوست مي داشتند. آنان هيچ نشانه اي از اين ذهنيت رايج آن زمان درباره زنان مذهبي و متعهد كه آنها را خانه نشين و ملتزم به نماز و سجاده و بي اختيار و اسير دست مردان تصور و معرفي مي كرد، در بنت الهدي نمي ديدند.
بنت الهدي
تنها نگراني و دغدغه اي كه بنت الهدي را به خود مشغول مي كرد. دغدغه اي مقدس به نام دغدغه دين بود. او از تمام ناراحتي ها و نگراني هاي زندگي دنيايي دست شسته بود، گويا همچون جدش علي (ع) به دنيا گفته بود، «اي دنيا از من دور شو،» او هيچ گاه به خود و به مسائل عادي كه براي دختران شهر و ديارش جزو كارها و مسائل اساسي و مهم به شمار مي رفتند، از جمله مسئله ازدواج، تشكيل خانواده و رسيدن به آرامش و امرار معاش، داشتن همسري مطلوب، توجه به آينده و بهره مندي از زندگي دنيوي فكر نمي كرد.
در زندگي او تنها امر حائز اهميت، مسئله عقيده و دين بود و مسائل ديگر براي او حاشيه اي و در خدمت مسئله اول بودند. به عنوان مثال به مسئله لباس اشاره مي كنم. آن مرحومه مي كوشيد به گونه اي لباس بپوشد كه در محافل زنان متمكن كه در نجف و يا بغداد ملاقاتشان مي كرد. مقبوليت داشته باشد. فلسفه اين اقدام او آن طور كه خود وي تبيين مي كرد اين بود كه با لباس پوشيدن مناسب، بسياري از زنان را جذب و تصويري مثبت از زنان مؤمنه را در اذهان آن دسته از زناني ايجاد مي كرد كه خوش پوشي را نمادي از فرهنگ و ذوق و همسوئي با زمانه و همراهي با تمدن و همقدمي با روح زمان مي دانستند و فكر مي كردند كه دختران و زنان مذهبي، امل و عقب مانده هستند و حتي در لباس پوشيدن، ذوق و سليقه زنانه و آگاهي و دركي از روح تمدن و مدنييت پيشرفته اي كه هر روز چيز جديدي را به دنيا عرضه مي كند، ندارند. بنت الهدي دريافت كه اين وسيله (شيك پوشي و توجه به نوع لباس) از جمله راه ها و ابزارهايي است كه مي تواند به هدف مقدس او كمك كند، لذا به سمت آن رفت، اما نه از روي علاقه و شيفتگي به آن، بلكه به نيت اينكه اين حركت را زمينه و پيش درآمدي براي ادي تكليف بزرگش كه همانا رساندن پيام و رسالت خدا به ذهن و گوش ديگر دختران و زنان بود؛ قرار دهد و بنابراين، زماني كه انجام اينگونه اقدامات منتفي شد، او به همان طبيعت زاهدانه و بي اعتنايي به زخارف و تجملات دنيا باز مي گشت و از آن به بعد، او را در ساده ترين لباس ها مي بينيم و مشاهده مي كنيم كه به زنان مذهبي كه نقش و مسئوليتي مانند او بر عهده ندارند و فعاليت هاي تبليغي و ارشادي هم انجام نمي دهند، توصيه مي كند كه از دنيا رويگردان باشند. او به آنان توضيح مي دهد علت شيك پوشي اش در برابر آن دسته از زنان متمكن و مرفه چه بوده و اينكه با اين كار قصد داشته دل هايشان را به دست آورد و بر آنان كه اين نوع پوشش را از ويژگي هاي يك زن پيشرفته و متمدن مي دانستند، تأثيرگذار باشد.
بنت الهدي؛ وجدان بيدار
وقتي خبر ربوده شدن امام موسي صدر، پسر عموي شهيده بنت الهدي و برادر زن سيد شهيد، واصل شد، در خانه آن شهيده نگراني و تشويق و اضطراب از ناپديد شدن يك شخصيت اسلامي مجاهد همه را فرا گرفت. امام موسي صدر بازوي نيرومند شهيد صدر و از تكيه گاه هاي عمده او در خارج و يكي از اهرم هاي فشار شهيد صدر بر رژيم حاكم بر عراق به شمار مي رفت و فقدان چنين شخصيت برجسته اي، خسارت بزرگي براي شهيد صدر در عراق محسوب مي شد.
در چنين روزهاي تلخي، يكي از دختران مؤمنه، طبق عادتي كه داشت و زياد به ديدن بنت الهدي مي آمد و از او سئوالات فراواني را مي پرسيد تا جايي كه بنت الهدي او را به مزاح «مادر سوالات» مي ناميد، نزد او آمد و طبق معمول شروع به طرح سئوالات خود كرد، اما شرايط دغدغه آميز و نگران كننده حاكم بر خانه شهيد صدر به گونه اي بود كه اجازه نمي داد بنت الهدي با خيال راحت، عنايت و توجه كافي به طرف مقابل نشان دهد و پاسخگوي سئوالات او باشد. آن دختر احساس كرد كه زمان خوبي را براي ملاقات انتخاب نكرده و با مشاهده وضع روحي بنت الهدي، به ناچار و با اكراه، سكوت و اندكي بعد خداحافظي كرد و رفت. پس از رفتن او، بنت الهدي يكه شديدي خورد و احساس گريه و تأثر به او دست داد و شروع به سرزنش خود و عواطفش كرد كه چرا
چنين رفتاري از خود نشان داده است؛ چون مسئوليت سنگيني را بر دوش خود احساس مي كرد. او تأسف شديد خود را از وضع پيش آمده، ابراز و از شرايط بحراني و سختي كه در اثر نگراني از سرنوشت امام موسي صدر به وجود آمده بود، شكوه كرد. نمونه ديگر را خود برايم تعريف كرد. يكي از دانش آموزان مدرسه ديني دخترانه در نجف نزد او آمده بود تا از موضوعي شكايت كند، اما وي در شرايط روحي نامناسبي كه معمولاً افراد متعهد و آگاه در عراق، به خاطر جو اختناق حاكم دچار آن مي شدند، قرار داشت ولذا به آن دختر اعلام كرد كه الان نمي تواند صحبت بكند. اين دو رفتار به گفته، بنت الهدي خيلي در روحيه او تأثير گذاشت و همواره خود را به خاطر عكس العمل هايش نسبت به آن دخترها سرزنش مي كرد.
روح زاهدانه
يك بار آن مرحومه، به من گفت، «بهترين مجلس عزاداري كه در آن به قصد تقرب به خدا و فراگيري آموزه ها و عبرت هاي نهضت امام حسين (ع)، شركت كردم، مجلسي بود كه يكي از زنان فقير نجف برگزار كرده بود. مجلسي بسيار ساده و بي آلايش كه از زنان ثروتمند و اعياني و شيك پوش و شيفته مد و پز در آن خبري نبود. وي مي گويد: «من در آن مجلس خشوع و خشيتي را احساس كردم كه تاكنون در هيچ ملجسي نظير آن را تجربه نكرده بودم و در آن حال و هواي ساده و صميمي و بي آلايش، با حالتي از دلشكستگي و انكسار بي نظير، براي مصيبت حسين (ع) گريستم.»
آن مرحومه از اسراف و تجمل گرائي برخي از زنان و دختران شخصيت ها و علما به شدت دلگير و رنجيده خاطر مي شد كه اين بخش را گاه پنهان مي داشت و گاه با شيوه هايي معقول و حكيمانه بروز مي داد. آنها با ظواهري شيك و كاملاً قابل توجه به ديدنش مي آمدند و بيشتر گفت و گوهايشان، حتي در برابر شاگردان بنت الهدي كه به درس او و يا براي شنيدن رهنمودها و مواعظ و سخنانش به منزل او آمده بودند، در مورد لباس و مدهاي آن و مسائل رفاهي و سرگرمي و غيره بود. او بسيار از اين روحيه و وضع دلزده و ناراحت مي شد.
دلخوري او از اين بود كه اين گونه مسائل و اين چنين رفتارهاي تجملاتي، اين ذهنيت را در زنان حاضر در جلسه ايجاد مي كند كه زنان و دختران علما، زنان خانه دار بيكاري هستند كه هم و غمشان پرداختن به مسائل كم ارزش دنيوي از قبيل لباس و گلدوزي و نقش و نگار و غيره است و هيچ توجهي به علم و انديشه و فرهنگ يا مسائل جامعه و انسانيت ندارند. آن مرحومه از اين وضعيت بسيار ملول و اندوهگين مي شد و آرزو مي كرد كه اين گروه از زنان بيكاره و گستاخ و پر ادعا، اصلاً نزد او نيايند. او برخي اوقات كه چنين جوي در جلسه اش به وجود مي آمد، صحبت هاي آنان را با زيركي و درايت قطع مي كرد و محور صحبت را به سمت مسائلي كه متناسب با جو علمي و حوزه و خدمت به اسلام بود، تغيير مي داد.
صفاي باطن بنت الهدي
او باطني منزه از كينه، دشمني و عداوت داشت و دل پاكش، خالي از انواع پيچيدگي، فريب و نيرنگ و خودخواهي و تكبر و خود برتربيني ها بود. در تمام مدت معاشرت با او هيچگاه از او نشنيديم كه غيبت كسي و يا از كسي بدگويي كند و يا سئوال و خواسته اي را كه يكي از شاگردانش مطرح مي سازد، مورد تمسخر قرار دهد. زيباترين اخلاق و سجاياي او خالي بودن دلش از احساسات نامناسب بود. من در طي مدت نزديكي و همراهي ام با او هيچ نشانه اي از حسادت به ديگران و آرزوي زوال نعمت آنان و انديشيدن به خود را در او نيافت. او خير و سعادت و نيكي را براي همگان آرزو و آن را از خدا برايشان طلب مي كرد. اخلاق اسلامي والاي او در دل و جانم پيوسته زنده و درخشان است، پاكي روح و مبرا بودن از هر گونه انحصارطلبي در كسب موفقيت ها و فضايل و امتيازات و خوشنودي از دستيابي ديگران به امتيازات و منزلت هاي برتر، از ويژگي هاي آن انسان پاك سرشت و بي آلايش و زلال بود كه حتي هنگامي كه يكه تاز عرصه نويسندگي اسلامي براي زنان در عراق شد و مدال افتخار اين ميدان را از آن خود كرد، از ارائه هيچ نوع كمك و همفكري به ديگر بانواني كه مايل به قلم زدن در اين زمينه بودند. دريغ نكرد؛ از جمله آنها خانم اهل قلمي بود كه بنت الهدي از هيچ كوششي درباره او فروگذار نكرد و مقدمه اي هم براي كتابش نوشت و هميشه از فعاليت هاي قلمي او پشتيباني و همواره وي را تحسين و ترغيب مي كرد. او تمام تلاش و سعي خود را براي حمايت از زنان اهل قلم مسلمان به كار مي برد.
ديگر اين عرصه نه تنها دچار احساسات و تعصب نمي شد، كه به عكس، اگر كسي، كتاب تازه منتشر شده خود را به او اهدا مي كرد، فراوان خوشحال مي شد و او و نوشته هايش را به زنان ديگر معرفي و تحسين و آن را يك پيروزي براي او و حمايت از آن را آرماني اسلامي، يعني آرماني كه تمام عمر و جواني خود را صرف آن كرده بود، محسوب مي كرد.
آن مرحومه، تجسم زنده و كوچكي از نقش جد بزرگوارش رسول الله (ص) بود كه علي (ع) در وصف او فرمود، «طبيب دوار بطبه»، پيامبر طبيب سياري بود كه مردم را مداوا مي كرد. «(نهج البلاغه/ خ 108)
او بنا به مسئوليت هاي بزرگي كه بر عهده داشت، از جمله مسئوليت هدايت و روشنگري، ميان شهرهاي نجف، بغداد و ديگر شهرهاي مذهبي عراق، زياد رفت و آمد مي كرد. قلب او مالامال از عشق به اين مسئوليت بود و عشق به چيز ديگري در دلش پيدا نمي شد. دائم در جنب و جوش بود؛ اما نه براي اغراض دنيوي و اهداف زميني، بلكه براي هدايت بشر يا حمايت و پشتيباني از موضوع و مسئله اي ديني يا كمك به نيازمندي يا ايجاد صلح و آشتي ميان ديگران يا نفوذ هدفدار در محافل و مجامع جامعه. تمام اقدام هاي او برنامه ريزي شده بودند. او با روح متعالي و آزادمنشانه اش در اوج مي درخشيد و نورافشاني مي كرد و در عين حال كه لبي خندان و دلي گشاده و شادمان داشت، اما در درون خود دغدغه بزرگ دين را جاي داده بود. و غم وضعيت موجود جامعه و انحراف را از راه صحيح كه نتيجه حاكميت ظلم و جور بر تمام اجزاي جامعه بود، يك آن از او جدا نمي شد.
اين امكان براي هر زني فراهم بود تا هر زمان كه تمايل داشت، از سخنان او بهره مند شود. چون اين سخنان، هدفمند بودند و خود او پيش از آنكه ديگران سخنانش را تحت مراقبه و مراقبه قرار دهند، بر آنها مواظبت و مراقبت داشت.
او در هر كاري سريع اقدام مي كرد و حسي قوي داشت و اين ويژگي در حركت اصلاح گرايانه اش بسيار سودمند و مفيد مي افتاد. يكي از زنان پس از ديدار با بنت الهدي، به هنگام خروج از منزل وي با حسرت مي گفت، «متاسفانه فراموش كرديم ضبط صوت بياوريم. بايد سخنان ايشان را ضبط مي كرديم، نه اينكه بنويسيم.» بنت الهدي زني حليم، فهميده و خردمند بود و بدي را با خوبي و بي احترامي ديگران را با گذشت پاسخ مي داد. مقاوم و راسخ و با استقامت بود و توفان حوادث زندگي نمي توانست او را از پاي درآورد. او با مقاومت زينبي اش، در روزهاي رنج و ناملايمات، مرهمي بر زخم هاي ما و ساير زنان درد كشيده و رنج ديده بود و درخشش لبخندهايش در تاريكي حوادث، جراحت هاي ما را التيام مي بخشيد و تسكين مي داد.
به حق بايد گفت كه خصلت هائي نيك همچون تعالي نفس، طهارت روح، علو همت، صفاي باطن، تعجيل در كار خير، ايثار و فداكاري و خوشرويي در بنت الهدي جمع بود كه در بسياري از زنان ما نيست. او در اين زمينه، نمونه و نماد مؤمني بود كه امام علي (عليه السلام) در توصيف آن فرمود، «شادي مؤمن در چهره او و اندوه وي در دلش پنهان است.» (نهج البلاغه ق / 333)
راه هاي حكيمانه
بنت الهدي (ره) از تمام راه ها و روش هاي حكيمانه براي نيل به هدف تربيتي خود بهره مي گرفت. خداوند هم بصيرت و تدبيري را به او عطا كرده بود كه او را در تحقق هدف مورد نظرش با قدرت تمام، ياري مي داد. در اين باره نمونه هاي زيادي وجود دارند كه من به ذكر يك مورد اكتفا مي كنم. يكي از دانشجويان دختر كه با راه و روش اسلام بيگانه بود، گاهي وقت ها با بنت الهدي ملاقات مي كرد و او هم مي كوشيد آن دانشجو را به پوشيدن حجاب متقاعد كند، اما او امتناع مي ورزيد، زيرا از نظر او و جامعه آن روز، حجاب يعني پوشيدن چادر هم عواقب و تبعات سنگيني را در پي داشت. از جمله متهم شدن به ارتجاع و عقب ماندگي از سوي دشمنان اسلام. شهيده بنت الهدي به او مي گفت، «مهم نيست كه چادر بپوشي. نكته مهم آن است كه بدنت را بپوشاني و بس، لذا با پوشيدن روسري و مانتو شروع كن و اين براي تو كافي است.»
بنت الهدي در زماني اين سخن را مي گفت كه هنوز مانتو به عنوان يك حجاب به طور مشخص مطرح و شناخته نشده بود. با راهنمايي ها و روشنگري هاي بنت الهدي، آن دختر دانشجو به راه راست هدايت شد و پس از آنكه ايمان در جان او عمق يافت، چادر را برگزيد و بعدها از لحاظ روحي و ايماني خيلي بهتر از گذشته حتي بهتر از كساني شد كه از اول چادر مي پوشيدند.
تسليم در برابر مشيت خدا
بنت الهدي در برابر طوفان مصائب و رنج ها و حوادث، با قلبي مقاوم و دلي راسخ و روحي صبور، ايستادگي و تحمل مي كرد. در جريان ارتحال دائي اش، آيت الله العظمي شيخ مرتضي آل ياسين، هر كس مي خواست تسليم در برابر اراده خدا و رفتار صاحب عزا را ببنيد، بايد به بنت الهدي مي نگريست. در آن فضاي سراسر شيون و زاري، او نه تنها خود ناله و فغان نمي كرد كه به زنان فاميل و بستگان هم توصيه مي كرد ذكر «لاحول و لا قوه الا بالله العلي العظيم» را تكرار كنند و خوشحال باشند كه سفره رحمت و خير و بركت پروردگار، در انتظار دائي بزرگوارش است. او به دو دختر دائي خود دلداري مي داد و سپس نزد مادرش مي آمد تا از غم و اندوهش بكاهد و تسلايش دهد. البته بايد گفت مادر آن مرحومه، خود الگوي يك زن مجاهد و صبور و از جمله كساني بود كه صبر و شكيبايي اش در برابر بلاها و تحمل رنج هاي زندگي، ضرب المثل بود. او تا آخرين لحظه عمر شريفش كه چند سال پس از رحلت شهيد صدر و بنت الهدي (ره) به خاموشي گرائيد، رنج ها و مشقت هاي طاقت فرسايي چون فوت پي درپي فرزندان كوچك و بزرگ و بيوه شدن در جواني، چشيدن فقر و نداري، تحمل فشارهاي رژيم ستمگر و ملازمت دائمي با بيماري و اندوه و ناراحتي را به جان خريد.
بنت الهدي و نگاه جامعه
در مدتي كه ما در نجف بوديم، اغلب اوقات با دوستان و آشنايانمان، بر سر مسائل عقيدتي و سياسي بحث مي كرديم، آنان از ما چيزهايي مي ديدند كه قبول نداشتند، ما هم چيزهايي از آنان مي ديديم كه نمي پذيرفتيم. اين بحث ها كه گاهي تند و گاهي ملايم بودند با يپروزي يكي از طرفين خاتمه مي يافتند و يا منجر به بروز تنش حاد ميان طرفين مي شدند. به ياد دارم يك بار با جمعي از دوستان قديمي كه خيلي وقت بود از هم جدا شده بوديم، ملاقات كرديم. صحبت از اوضاع و احوال جامعه و مسئله حجاب و فشارهاي رژيم حاكم بر افراد متعهد و متدين شد. در آن زمان جو پرتنش و خفقان آوري وجود داشت و هيچ كس را ياراي سخن گفتن نبود تا چه رسد به تحرك و فعاليت. وقتي يكي از آن خانم ها فهميد كه من با شهيده بنت الهدي رابطه دارم. همچون افراد مارگزيده از جا جهيد و گفت، «اين زن خطرناك است.» پرسيدم، «منظورت از خطرناك چيست؟» گفت، «من از بعثي ها و پيگرد آنها نمي ترسم، اما از او مي ترسم، چون زني پيچيده و مرتجع است.» من لبخند زدم و از وي خواستم تا از نزديك، حقايق را آن طور كه هست ببيند نه اينكه بر اساس نظر و گفته و تصورات ديگران، حكم بدهد. همچنين او را ترغيب كردم كه به ديدن بنت الهدي برود.
پس از گفت و گوي زياد قرار شد همراه من و به اتفاق يكي از دوستانش كه فارغ التحصيل دانشكده ادبيات بود و طرز تفكري مشابه وي داشت، نزد بنت الهدي برود. به اتفاق هم در روز معين به خانه بنت الهدي رفتيم. در منزل بود. با گشاده رويي و خوشحالي هميشگي اش از ما استقبال كرد، همان ويژگي اي كه انسان از ابتداي ملاقات، احساس مي كند خود، صاحبخانه است و وارد خانه خود يا برادرانش شده است.
وقتي از آنجا برگشتيم، آن دو را ديدم كه ذهنيتشان نسبت به بنت الهدي دگرگون شده و تصور جديدي از او در دهنشان نقش بسته بود. به طوري كه مرتباً به تبليغات ظالمانه و سوء رژيم، لعن و نفرين قرار مي فرستادند كه از آن شهيده، يك زن مرتجع و كهنه گرا و مخالف با پيشرفت و تمدن جامعه ساخته و پرداخته بودند. خوشبختانه آن القائات كاذب و جعلي از ذهن و دلشان پاك شد و اين چنين بود كه خداوند خواست آن دو خواهر، با نور هدايت و پشيماني از گذشته خود باز گردند.
خاطره اي جالب
يكي از آن دو دختر خويشاوندي داشت كه عضو حزب كمونيست بود و سال ها به خاطر گرايش به اين حزب در زندان به سر برده بود. روزي آن دختر به خانه خويشاوند كمونيست خود رفت و در آنجا مشغول مطالعه كتاب هاي بنت الهدي كه من به او اهدا كرده بودم، شد. آن دختر مي گويد، «فرد كمونيست آن كتاب ها را از من خواست و گفت كه همه را يك شبه مطالعه مي كند و برمي گرداند.» من كتاب ها را به او دادم. پس از مطالعه آنها، به آن كمونيست گفت، «سيد صدر حزب تو را بد مي داند و شيوه هاي آن را تخطئه و آن را پوچ و عاري از هر گونه محتواي مفيد براي بشريت قلمداد مي كند.» او از من پرسيد، «آيا قصد ديدار با اين خانواده را داري؟» پرسيدم، «چطور مگر؟» گفت، «من تصميم گرفته ام به هر قيمتي كه شده، به ديدن صدر بروم و از انديشه ها و رفتارهايم عذرخواهي كنم».
بنت الهدي و سرآغازي تلخ
از جمله مسائل و نكاتي كه آن شهيده با اندوه و تأسف از آن ياد مي كرد، محدوديتي بود كه برخي از متجحران در ابتداي شكفته شدن استعداد و نبوغش عليه او ايجاد كردند. آنان حتي با انتشار نوشته هايش در مجله «الاضواء» هم مخالفت مي كردند و وقتي بر اثر فشارهاي زياد، با چاپ آنها موافقت كردند، آنها را با نام اختصاري (آ.ح) يعني آمنه حيدر منتشر ساختند. چاپ اول كتاب «الفضيله تنصر» (فضيلت يپروز است) نيز با نام اختصاري (آ. ح) چاپ شد. او در راه جهاد و مبارزه، سختي ها و مرارت هاي بسياري را به جان خريد، اما هيچ گاه دلسرد نشد و عقب ننشست. او درباره مقاومت و سختكوشي و صبر و تحمل مشكلات در راه خدا اين گونه سروده است.
اسلامنا انت العزيز و كل صعب نيك سهل
ولاجعل دعوتك الكريمه
علتهم الايام يحلوا
اي اسلام ما، تو عزيزي و هر سختي اي در راه تو آسان است
در راه نشر پيام ارزشمندت
تلخي هاي روزگار شيرين خواهد بود
حضور همگان آزاد است
بنت الهدي در شب هاي ماه رمضان، جلسه دعا برپا مي كرد. در اين مجلس، بسياري از زنان از طبقات مختلف فرهنگي و بازاري شركت مي كردند. در اين جمع، عده اي از پيرزنان نيز حضور مي يافتند. آنان در جلسات از هر چيزي سئوال مي كردند و حتي سئوالات ابتدايي هم مطرح مي كردند كه اين امر، ناخرسندي عده اي از زنان حاضر را بر مي انگيخت و درخواست مي كردند كه اين پيرزنان در جلسه حضور نيابند و موضوع را با بنت الهدي در ميان گذاشتند. او لبخند مي زد و مي گفت، «همه به اين مجلس دعوت شده اند. نمي دانم حضور اين مادران در جلسه و طرح سئوالات براي كسب آگاهي بيشتر، چه ضرري براي شما دارد؟ آيا طلب علم و آگاهي محدود به سن خاصي است؟ و آيا كسب آگاهي، حق عده اي به خصوصي است؟ وظيفه يك مبلغ صادق آن است كه قلب خود را براي همه مردم با هويت ها و فرهنگ هاي مختلف بگشايد. گناه آنان چيست كه بايد از نور معرفت محروم بمانند، حال آنكه اولين شهيد اسلام، زني بود كه كنيز يكي از مشركان به شمار مي رفت و ما به او تأسي مي جوئيم و از راه و روش او الهام مي گيريم».
استراحت فداي مسئوليت
در يكي از شب هاي سنگين كه در زندان بزرگي به نام عراق به خصوص در شهر علم، نجف اشرف، به سر مي برديم و اوضاع جامعه بسيار خفقان آور و نگران كننده شده بود و طالبان علم مي ترسيدند از خانه خارج شوند و عمليات اخراج طلاب ايراني و غير آنان از عراق به شدت در جريان بود و مزدوران و اراذل رژيم و دزدان امنيت كشور در هر كوي و برزن پراكنده و مستقر بودند؛ من در حالي كه پاسي از شب گذشته بود، خسته و كوفته و با حالي نزاد و رنجور، به سمت خانه شهيد صدر به راه افتادم و در خانه را زدم. گوئي داشتم در خانه پدر و مادرم را بدون هيچ خجالت و ترسي مي زدم و با خود فكر نمي كردم كه اين وقت، زمان مناسبي نيست و اهل خانه در خوابند و نياز به استراحت دارند. احساس مي كردم در اين خانه كساني هستند كه مي توانند مرهم دردهايم و التيام بخش آلامم باشند. در آن خانه كساني هستند كه مي توانند مرا از سختي ها برهانند و براي مشكلاتم راه حلي بيابند.
باري «ام جعفر» همسر سيد صدر، در را باز كرد. او هنوز بيدار بود و تازه مي خواست بخوابد. به من خوش آمد گفت. گوئي مي دانست در درون من چه مي گذرد. آهسته شروع به صحبت كرديم تا كسي بيدار نشود. در اين لحظه متوجه صداي پايي شدم كه از پله ها پايين مي آمد و ناگهان خود را در برابر شهيد بنت الهدي ديدم كه به نظر مي رسيد خواب بوده و بيدار شده است. در آن لحظه خجالت كشيدم كه باعث مزاحمت براي او شدم، اما او تأكيد كرد كه نه تنها ناراحت نشده، بلكه از آمدن من خوشحال هم هست. بعد از آن، موضوعي را كه به خاطرش در آن وقت شب به آنجا رفته بودم، مطرح كردم.
آخرين ملاقات
آخرين ملاقات من با شهيد بنت الهدي، پيش از آنكه همچون جدشان در شعب ابي طالب در محاصره قرار گيرند، صورت گرفت. اين ديدار چند ماه پس از جدايي از همديگر به وقوع پيوست. من در فاصله اين چند ماه، عهده دار مأموريتي در شهر ديگري بودم و او خود از آن اطلاع داشت. وقتي خبر بازداشت سيد شهيد و موضعگيري بنت الهدي در جريان آن بازداشت به ما رسيد؛ صبحگاهان به اتفاق يكي از زنان مجاهد از آن شهر خارج شدم تا به ديدن بنت الهدي بروم. البته ما پيش بيني مي كرديم كه از سوي جنايتكاران رژيم كه بيت شامخ صدر را منبع خطري عليه كيان خود مي پنداشتند، اذيت و آزار و تهديدي متوجه ما شود. حتي راننده ماشيني كه آن را كرايه كرده بوديم و از دوستداران شهيد صدر بود، موقع سوار شدن به ما گفت: «آيا وصيت نامه تان را نوشته ايد؟» پس از رسيدن به شهر نجف، به خاطر بي صبري ام، سريعاً از يكي مغازه هاي خواربارفروشي مجاور به نام آقاي... از آخرين وضعيت آنجا پرسيدم. صاحب مغازه با ترس و يواشكي گفت: «ديروز بحمدالله سيد آزاد شد.» پس از آن به منزل سيد شهيد رفتيم. بنت الهدي و مادرش در آنجا بودند و ملاقاتي پر محبت و عاطفه و اشتياق صورت گرفت.
آن شهيده بسياري از اتفاقات و ماجراهايي را بعدها براي آنها پيش آمد، پيش بيني مي كرد و عباراتي با اين مضامين را برايم اظهار داشت، «ما بايد عزممان را براي آينده جزم كنيم و مصائب را به جان بخريم و تحمل كنيم و بايستي انتظار اتفاق غيرمنتظره را داشته باشيم. من فكر نمي كنم اينها از سر ما دست بردارند.» او آنگاه حوادث پيش آمده براي برادرش سيد شهيد صدر را به هنگام بازداشت و خارج شدنش از منزل و سخنراني اش در جمع مزدوران ستم پيشه برايم تشريح كرد و گفت كه او به خانه باز نمي گشت تا آن كه برارش به او دستور داد برگردد و او چنين كرد، در حالي كه جلادان حاضر به خاطر شرمندگي از اقدام پستشان سرشان را پايين انداخته بودند. دوست همراهم اين افتخار را هم پيدا كرديم كه به اتفاق بنت الهدي و مادرش خدمت شهيد صدر برسيم. او با اخلاق كريمانه و تعامل و احترام پسنديده اش با ما و با سخناني كه بيان فرمود، روح و جانمان را سيراب كرد، به گونه اي كه به عنوان بهترين رويداد و خاطره در ذهنمان نقش بست. او همچنين به هنگام ورود ما و موقع خداحافظي، به احترام ما از جاي برخاست تا با ادب سرشار و خصائص والايش، جايگاه زن در اسلام و اهميت احترام و تكريمي را كه او براي زن و نقش آن در زندگي و جايگاهش در اجتماع قائل است، به نمايش بگذارد. اين تكريم و احترام در قسمت هايي از صحبت هاي وي با ما درباره نقش زنان مسلمان عراقي بر ضد طاغوت هاي بغداد و وظايف آنان در اين روند جهادي، به خوبي آشكار بود.
به من گفت، «از تو انتظار مي رود كه درباره زنان معتقد و متعهد در عراق بنويسي،» آن خواهري كه همراه من بود، از ديدار با بنت الهدي و با برادرش سيد شهيد، شگفت زده شده بود و آن روز را روزي تاريخي در عمرش تلقي مي كرد، چون مهم ترين رويداد را شاهد بود. او همچنين از سخنان بنت الهدي و موضع گيري هايش بر ضد طاغوت ها، مهم ترين زاد و توشه اي را كه براي يك زن متعهد تلاشگر و فداكار در راه خدا لازم است، با خود برگرفت.
از جمله ويژگي هاي برجسته او، رازداري شديد نسبت به فعاليت هاي و مسائل مربوطه بود. او زبان خود را به دقت كنترل مي كرد تا مبادا از مسائلي كه به زيان حركت جهادي او و يا فعاليت هاي برادرش سيد صدر بود، صحبتي به ميان بيايد. او در اين زمينه و در اين مسائل، صندوق قفل شده اي بود كه فقط در مواضع ضروري و در نزد دوستان مورد اعتماد خود با احتياط فراوان باز مي شد. طبيعت انسان به گونه اي است كه در گفت و گو با ديگران، گاهي دچار حالاتي مي شود كه به بخشي يا بسياري از خصوصيات خود اشاره مي كند و يا برخي شرايط وادارش مي كند كه مسائل خاصي را كه نبايد هيچگاه بيان كند، بر زبان آورد و يا گاهي دچار غفلت و يا سادگي و با ديگران مأنوس مي شود و همچون خواص با آنان برخورد مي كند و درباره آنها هيچ احتياطي را مراعات نمي كند؛ اما بنت الهدي، آن زن پرورش يافته با آموزه هاي اسلام و در مدرسه فضايل متعالي، در طي مدتي كه با او معاشرت داشتم، در نهايت احتياط و هوشياري بود، گوئي اين سخن خداوند را كه «خذوا حذركم» احتياط كنيد و آماده باشيد [نساء /71] را نصب العين خود قرار داده بود. او مي دانست كه اسرار مربوط به برادرش توسط عناصر جاسوسي بعثي شديداً پيگيري و رصد مي شوند و لذا بنا به حكمت و بصيرت خود، نهايت استقامت و پايداري و احتياط و هوشياري را به خرج مي داد.
برخي از زناني كه به حضور بنت الهدي مي رسيدند و او را زياد آنها را نمي شناخت، سؤالات مشكوكي مي پرسيدند و از موضوعات و كارهاي خاصي سئوال و يا سعي مي كردند از لا به لاي صحبت هايي كه در جلسه رد و بدل مي شدند، به حقايقي دست پيدا كنند، ولي همه آنها با ديوار آهنين بزرگي از رازداري مواجه مي شدند و تمام تلاش هايشان براي نفوذ و كسب اطلاعات به بن بست مي رسيد. شايد اين گونه تلاش هاي موذيانه در برابر من يا امثال من مشاهده و انجام نشده باشد، اما در برابر آن شهيده قطعاً صورت مي گرفت و رژيم توسط برخي از زنان مزدور خود در خانه، خيابان، ماشين، مدرسه و يا هر جاي ديگري كه ملاقات و گفت و گويي با او صورت مي گرفت، دست به اين گونه تلاش ها مي زد. اما در همه اين حالات، او صخره مقاومي بود كه تمام نقشه ها و خدعه ها و نفوذي ها را با شكست مواجه مي كرد. او هميشه ما را به مخفي كاري و احتياط و هوشياري فرا مي خواند و ما را از كساني كه از آنها خوشمان نمي آمد و در ظاهر هم ممكن بود. چهره اي موجه داشته باشند، بر حذر مي داشت.
از جلمه خاطرات من در اين مورد، زني بود كه به طور مداوم به خانه شهيد صدر مي آمد و مي كوشيد خدمتي براي آنان انجام دهد. ما حتي يك لحظه درباره اين زن ترديد به خود راه نمي داديم و احترامش مي كرديم و به او اطمينان داشتيم. يك بار من نياز به رفتن به بيمارستان پيدا كردم و لازم بود كسي مرا همراهي كند. اين زن آمادگي خود را براي اين كار اعلام كرد و من هم خيلي خوشحال شدم، اما با دستور بنت الهدي مواجه شدم كه مرا از همراهي با آن زن بر حذر داشت. من در حالي كه خيلي از اين كار او شگفت زده شده بودم، لاجرم پذيرفتم.
روزها گذشتند و پرده از چهره آن زن كنار رفت و ماهيت او براي ما برملا شد و فهميديم كه او از جمله كساني بود كه با رژيم همكاري داشت و اطلاعاتي از ترددكنندگان به خانه شهيد صدر به آن مي داد.
استفاده بهينه از وقت براي كارهاي مهم
ما در فواصل زماني دور جلساتي را برپا مي كرديم و هر بار جلسه در خانه يكي از خواهران برگزار مي شد. به طور طبيعي ميزبان جلسه آمادگي هاي لازم را از قبل پيش بيني مي كرد و بر حسب سليقه و نگاهش به جلسه، وسايل پذيرايي از بانوان شركت كننده را نيز مهيا مي ساخت. يك بار جلسه در خانه خواهر... برپا شده بود. او از آن خانم هايي بود كه بسيار شيفته بنت الهدي بود و نصايح و توصيه هاي او را به گوش جان مي خريد.
تدارك و پذيرايي او از حاضرين در حد متوسط بود. در اثناي جلسه و هنگامي كه داشت از مهمانان پذيرايي مي كرد، شهيده بنت الهدي با همان روش هميشگي اش، يعني با تبسم و نرمي گفتار و ملايمت رو به آن خانم كرد و گفت، «اي كاش اين وقتي را كه براي تهيه ساندويچ و كيك و چاي گذاشته اي، فقط براي تهيه شربت و شوكولات مي گذاشتي و بقيه وقت ارزشمند خود را براي تهيه موضوعي مفيد صرف و آن را براي حاضران مطرح مي كردي تا وقتشان هدر نشود و موقع بازگشت به خانه هايشان با دست هاي پر و سودمند باز مي گشتند.»
بنت الهدي با اين عبارات و با اين رفتار، درس بزرگ و موعظه موفقي را درباره نحوه تشكيل جلسات و جشن هاي سودمند و پربار كه مورد حمايت خدا باشد و در آن ياد خدا و اعمال صالح و نظرسنجي و توصيه همديگر به حق و به صبر برقرار باشد، به ما مي داد. تمام وقت او صرف كارهاي سودمند و امور مفيد مي شد و مي كوشيد وقت خود را با كارهاي مهم و مسائل بزرگ و با ارزش و با تحصيل علم و تنوير عقول پر كند و البته اين مواظبت از وقت همراه با شيفتگي خاصي به كسب معرفت بود. او حتي در آشپزخانه، كتاب و دفتر با خود داشت و در آنجا هم از مطالعه و نوشتن دست برنمي داشت و نمي گذاشت يك دقيقه وقتش به هدر رود. مي توان گفت تمام وقت و فعاليت او در عبادت صادقانه، ياد خدا، تحصيل علم، گسترش هدايت و معرفت و تلاش فراوان براي انجام فريضه امر به معروف و نهي از منكر و جهاد شايسته در راه خدا و در يك كلام به جان خريدن تمام سختي ها و مشقت ها به خاطر آرماني مقدس كه همان آرمان اسلام بود، صرف مي شد. خدايش بيامرزد.
منبع:ماهنامه شاهد ياران، شماره 27
دیدگاه ها