گفتگو با خواهر صدیقه صالحی

ش 1393/11/04 - 13:20
سپاس بیکران خدای متعال را که بر همه ما منت نهاد و ما را به سوی راهی نیکو هدایت نمود و در روزگاری نه چندان دور با زنان و مردانی همراه ساخت که امت قدردان ایران اسلامی ، امروز از آنان به عنوان بانیان عزت و شرف و پیش کسوتان جنگ و شهادت و وارثان شهدا یاد کرده و می کنند، سایت زنان شهید به منظور معرفی و حضور ونقش مؤثر زنان در دفاع مقدس گفتگو یی با خانم صدیقه صالحی خبرنگار جنگ ترتیب داده است.

 

 

 

با یاد و نام ایزد منّان و سلام و صلوات بر محمد و آل محمد و سلام و درود بر شهدای اسلام و شهدای جنگ تحمیلی .خاطراتی که بنده از دوران دفاع دفاع مقدس به یاد دارم خیلی زیاد است به دلیل اینکه من و همسرم در سال 1360 از طرف صدا و سیما به عنوان خبرنگار و کارمند خبر به شهر مرزی کشورمان ( ایلام ) منتقل شدیم و این در حالی بود که تنها 2 ماه از ازدواج ما می گذشت و وجدان کاری و مسئولیتی که نسبت به همسرم احساس می کردم نمی توانستم قبول کنم که به تنهایی به این ماموریت برود. این شهر به علت هجوم مردم آواره و جنگ زده از شهرهای دیگر، با کمبود مواد غذایی، آب آشامیدنی ناسالم و حضور دائمی هواپیماهای عراقی بالای سرمان جزئی از مشکلات روزمره مان بود که روز و شب را از ما گرفته بود و امیدی به زندگی نداشتیم مردم این شهر، رادیوهای بیگانه را گوش می دادند و در جریان حملات عراق به این شهر قرار می گرفتند و چون مردمی عشایر و چادرنشین بودند به محض خطر به خارج از شهر پناه می بردند و در سیاه چادر زندگی می کردند از هواپیماهای عراقی که مدام در آسمان ایلام پرواز می کردند، صدای ضدهوایی بود که در نزدیکی محل سکونت ما بود و شب و روز با صدای وحشتناک تر از دیوار صوتی شکستن ، شروع به تیراندازی به سوی هواپیما می کرد که ترس و اضطراب ما را چند برابر می کرد و این درحالی بود که همسرم به اتفاق گروه فیلمبردار به خط مقدم جبهه می رفتند برای تهیه فیلم و گزارش و از همانجا با بی سیم با صدا وسیما تماس می گرفت و از من می خواست سریعاً خبر را تلفنی یادداشت کنم و با دستگاه تلکس خبری که حالا کامپیوتر جای آن را پر کرده خبر را به تهران ارسال کنم و یکی ازمهمترین کارهای ما همین بود که کار خبرجنگ زودتر از روزنامه ها و خبرگزاری ها به دست صداوسیمای تهران برسد و خبر ما اول باشد برای همین از نظر کیفیت و کمیت خیلی حائز اهمیت بود و در آن سال به خاطر هماهنگی و مدیریت خوب همسرم در کارش، کار خبری ما در ارزیابی در سطح کشور اول شد. یکی دیگر از خاطرات بنده مربوط به پانزده خرداد سال 61 می باشد که در راهپیمایی پانزده خرداد شرکت کرده بودم و با وجود اینکه من باردار بودم و علیرغم  تأکید حمله دشمن به راهپیمایی و حضور مردم غیور این خطه برای شرکت در راهپیمایی ؛ با حمله هواپیماهای عراقی و شکستن دیوار صوتی و ریختن بمب روی سر مردم و خانه هایشان و دیدن این صحنه ها از نزدیک خیلی وحشتناک بود که روبرو شدیم.
چون با حمله هواپیماهای عراقی به آسمان ایلام و صدای انفجار مردم که در حال راهیپیمایی بودند سراسیمه در جوی ها و کنار دیوارها دراز کشیدند و یا به گوشه ای پناه بردند تا آسیبی به آنها نرسد و من به علت بارداری در وضعیتی بودم که برایم مقدور نبود و نگران حال همسرم و ساختمان صدا و سیما که جزء مراکز مهم و مدنظر دشمن بود که بمباران کند و به طرف تلفن همگانی می رفتم که تماسی برقرار کنم وضعیت صدا را مطلع شوم که الحمدالله آن روز در نزدیکی صدا و سیما بمب افتاده بود و عمل نکرده بود و به خیر گذشت ولی بمب هایی که روی سر مردم و خانه های شان ریخته بودند و آتش و دود از هر طرف به هوا بلند شده بود و مردم زیادی از جمله من که آموزش مددکاری را دیده بودم به کمک مجروحان شتافتیم و با هلال احمر همکاری داشتیم و موفق شدم با صدا وسیما تماس بگیرم و جهت تهیه فیلم از این صحنه ها گزارش تهیه کنند. 22 تیر زمان بدنیا آمدن فرزند اول من شده بود و ما همچنان با مشکلات عدیده دست و پنجه نرم می کردیم آن روز من به خاطر نبود وسیله و درد شدید زایمان با ماشین سپاه که یک جیپ بود به بیمارستان رفتم و آن شب که در بیمارستان بستری بودم بازهم طبق معمول شهر مورد هدف حملات هوایی قرار گرفت و به بیمارستان هم آسیب رسید و به همین  علت بیشتر بیماران را مرخص کردند و من مجبور شدم با نوزاد تازه به دنیا آمده به خانه برگردم در حالی که همسرم در خط مقدم جبهه بود و من دسترسی به ایشان نداشتم و خانواده ام هم که در شهری دیگر زندگی می کردند از این موضوع خبر نداشتند و اگر هم باخبر می شدند وسیله ای نبود که به این شهر بیایند چون همه چیز در خدمت جنگ بود و بس.
این بود گوشه ای از خدمات حقیر در زمان جنگ و خاطرات تلخ و همراه با هیجان و اضطراب و ترس که آنها را در وجود فرزند جبهه و جنگ همچنان مشاهده می کنم که از عوارض آن دوران می باشد. خداوند شهدای این نبرد ناجوانمردانه و جنگ تحمیلی را با شهدای کربلا محشور بفرماید.

دیدگاه ها

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

افزودن دیدگاه جدید

Restricted HTML

  • تگ‌های HTML مجاز: <a href hreflang> <em> <strong> <cite> <blockquote cite> <code> <ul type> <ol start type> <li> <dl> <dt> <dd> <h2 id> <h3 id> <h4 id> <h5 id> <h6 id>
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.
CAPTCHA
اگر شما یک بازدید کننده انسانی هستید و یک ربات نیستید به چالش و آزمون زیر پاسخ دهید.