گفتگو با خانم وجیهه خدامرادی جانباز و خبرنگار جنگ

ی 1393/10/28 - 12:49
خاطره ی شیرین من به عملیات مرصاد برمی گردد وقتی خبر حمله ی منافقیت به گوشم رسید من عزم سفر کردم و شوهرم نیز از طرف محل کارش می بایست به آن منطقه می رفت. او قبل از من حرکت کرد. ولی من زودتر از او به اسلام آباد رسیده بودم و همکاران همسرم او را اذیت می کردند و می گفتند: " زنت از تو سبقت گرفت" این برایم خیلی جالب بود.

 

 

سپاس بیکران خدای متعال را که بر همه ما منت نهاد و ما را به سوی راهی نیکو هدایت نمود و در روزگاری نه چندان دور با زنان و مردانی همراه ساخت که امت قدردان ایران اسلامی ، امروز از آنان به عنوان بانیان عزت و شرف و پیش کسوتان جنگ و شهادت و وارثان شهدا یاد کرده و می کنند، سایت زنان شهید به منظور معرفی و حضور ونقش مؤثر زنان در دفاع مقدس گفتگو یی با خانم وجیهه خدامرادی جانباز و خبرنگار جنگ ترتیب داده است.

 

خانم خدامرادی لطفاً قبل از وارد شدن به بحث اصلی خودتان را معرفی کنید؟

به نام خدا، وجیهه خدامرادی ساکن شهرکلارآباد تنکابن هستم، البته زادگاهم شهرستان کرمانشاه است و من به اتفاق خانواده ام به استان مازندران آمده ام. در حال حاضر به شغل خبرنگاری مشغول هستم.

لطفاً به عنوان اولین سؤال بفرمایید چه زمانی وارد حرفه ی خبرنگاری شدید؟

اوایل انقلاب کارم با ویزیتوری برای روزنامه ی اطلاعات شروع شد. بعد از مدتی توانستم به عنوان خبرنگار در همان روزنامه به فعالیتهایم ادامه بدهم. اواخر شهریور سال 59، وقتی عراق به شهر زادگاهم کرمانشاه حمله هوایی کرد. جهت تهیه گزارش و عکس به سمت کرمانشاه حرکت کردم. وقتی به کرمانشاه رسیدم، اولین چیزی که به چشم من آمد، ویرانی و خرابی هایی بود که توسط بمباران های بعثیان به وجود آمده بود. عکس گرفتم از همان جا شروع شد.

خانم خدامرادی! شما چطور؟ آیا از طرف خانواده تان ممانعتی صورت نگرفت؟

نگران که بودند؛ ولی ممانعت، خیر، البته اولین بار من به زادگاهم می رفتم و  اول قصد بر این نبود به منطقه عملیاتی بروم. ولی وقتی به کرمانشاه رفتم به همراه دوست و همکار خانم پروانه رسولی به سپاه رفتم و با هزار زحمت، موافقت آن ها را جلب کردیم و برای اولین بار به شهر پاوه اعزام شدیم.

استقبال رزمندگان و یا بهتر بگویم برخورد رزمندگان با شما که یک خبرنگار زن بودید چگونه بود؟

برخورد خوب و شایسته ای با ما داشتند. برای بعضی ها باور کردنی نبود. یادم می آید بعضی از رزمندگان می گفتند : حتماً به همسران مان می گوییم که دو زن جهت تهیه خبر به خط مقدم آمدند. برای آن ها جلب توجه بود. البته من اوایل کمی مضطرب و نگران بودم، ولی وقتی زنان بومی را می دیدم که در کنار همسرانشان در مقابل متجاوزین می جنگند، روحیه می گرفتم.

 

خانم خدامرادی بعد از پاوه به کجا رفتید؟

من برای بار دوم به جبهه ی سوما رفتم. دو روز در آن جا بودم تعدادی عکس گرفتم و گزارش تهیه کردم. بعد از آن به ایلام، صالح آباد، مهران و دهلران رفتم. یک هفته در این مناطق بودم و عکس های زیادی گرفتم و گزارش مفصلی از مناطق تهیه کردم.

دردناک ترین صحنه ای را که دیدید و از آن عکس گرفتید چه صحنه ای بود؟

دردناک ترین صحنه مربوط می شود به بمباران مدرسه ی پسرانه ای در شهر کرمانشاه که بیشتر دانش آموزانش به شهادت رسیدند. صحنه ی آن واقعاً دردناک و دل هر انسانی از این صحنه و یابهتر بگویم فاجعه به درد می آمد. صحنه ی دیگر شهادت دو برادر پاسدار بود که توسط گروهک های از خدا بی خبر(کومله) به وضع فجیعی به شهادت رسیده بودند.

خانم خدامرادی بهترین خاطره ات را برای مان بگویید؟

یکی از خاطرات خوبم چاپ شدن عکس هایی بود که من درجبهه گرفته بودم. عکس ها در مجله ای که به سه زبان چاپ شده بود به چاپ رسید. البته خاطره ی شیرین من به عملیات مرصاد برمی گردد وقتی خبر حمله ی منافقیت به گوشم رسید من عزم سفر کردم و شوهرم نیز از طرف محل کارش می بایست به آن منطقه می رفت. او قبل از من حرکت کرد. ولی من زودتر از او به اسلام آباد رسیده بودم و همکاران همسرم او را اذیت می کردند و می گفتند: " زنت از تو سبقت گرفت" این برایم خیلی جالب بود.

خانم خدامرادی! آیا برای شما اتفاقی افتاده که برای تهیه عکس و خبر، بدون اجازه وارد مرکزی شوید؟

بله! آخرین باری که به اتفاق همکارم خانم رسولی برای تهیه گزارش به منطقه ی کامیاران رفته بودیم، برادران سپاهی با ما همکاری های لازم را داشتند تا این که به منطقه ای رسیدیم که گفتند ورود شما ممنوع است، چون شما زن هستید، ما گفتیم ما خبرنگاریم، ولی آن ها قبول نکردند. این باعث شد تا من خودم را به لباس کردی ملبس کنم، صورتم را خوب بستم و وارد منطقه شدم، ولی آن ها مرا شناسایی کردند. وقتی اصرار و پافشاری مرا دیدند، مرا بردند به مرکز پزشکی و گفتند: این جا می توانی خبر تهیه کنی و به همراه آنان توانستم به چند منطقه از جمله نودشه و نوسود بروم. همان جا توسط جنگنده های دشمن بمباران شد و من از صحنه های بمباران عکسبرداری کردم و خودم هم آن جا موج گرفتم.

خانم خدامرادی! شما چه مطلبی در این خصوص دارید؟

من هم امیدوارم انقلاب به ما زنان هویت و شخصیت داد، اعتبار و منزلت داد. من وقتی قبل از انقلاب به عنوان گوینده ی رادیو قبول شدم، برادرم ممانعت کرد و گفت: جو رادیو ناسالم است و تو حق نداری درآنجا کار کنی. ولی وقتی انقلاب شد، من وارد حرفه ی خبرنگاری شدم و همه ی آن نگرانی هایی که ما در قبل از انقلاب به علت استفاده ی ابزاری از زنان داشتیم بعد از انقلاب برای مان تبدیل به فرصت شد و لازم است فضای مسموم آن زمان را برای جوانان تبیین کنیم. آن وقت است که جوانان می فهمند در چه فضای پاکی دارند تنفس می کنند. ما باید قدر این موقعیت و فرصت به دست آمده را بدانیم. به خصوص ما زن ها که امروز صاحب آبرو و منزلت شدیم.

دیدگاه ها

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

افزودن دیدگاه جدید

Restricted HTML

  • تگ‌های HTML مجاز: <a href hreflang> <em> <strong> <cite> <blockquote cite> <code> <ul type> <ol start type> <li> <dl> <dt> <dd> <h2 id> <h3 id> <h4 id> <h5 id> <h6 id>
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.
CAPTCHA
اگر شما یک بازدید کننده انسانی هستید و یک ربات نیستید به چالش و آزمون زیر پاسخ دهید.