
خدایا ابر چشمم چشمه ای جوشان نهان دارد
که در خود نقش ها از پرده رنگین کمان دارد
توگفتی گر بخوانمت اجابت میکنی مارا
توگفتی این زلال از چشمه بخشش نشان دارد
کنون مائیم و انبوه گناه و لطف سرشارت
زشرم این سینه خاموش بس آتشفشان دارد
نیفشانی اگر نور شفا غمخانه دل را
سرشوریده جز کویت کدامین آستان دارد
طواف بیکران دارند دل ها در سر کویت
خوشا آن دل که پرواز اینچنین تا لامکان دارد
خوشا تطهیر جان،در چشمه مهتاب در مشعر
خوش آن وادی که در دل گنج ها راز نهان دارد
خطا پوشا،کریما،بین که در کوی تو از حسرت
هزاران دل شقایق وار،آتش در میان دارد
به پرواز آمدم تا کعبه مقصود پر افشان
الها آتش عشق تولطف گلستان دارد
پر پروانه را هرگز نسوزد شعله شمعی
فروزد شمع آن آتش که این عاشق به جان دارد
اگر آوای تواز تاروپود من نمی خیزد
صدا از کیست کاین سان در درون من فغان دارد
مکانی بهتر از دل بهر تو ممکن نشد مارا
شگفتا جای در غمخانه دل لامکان دارد
به سان ساق گل مپسند ای عاشق زمینگری
نئی زان ذره کمتر کاو،هوای کهکشان دارد
زشبنم پرس درس عاشقی،رمز سبکروحی
که جان در مقدم خورشید تابان،ارمغان دارد
((سپیده)) گر دلت آئینه دار مهر تابان شد
عجب نبود که در خود جلوه جانان عیان دارد.
روانشاد سپیده کاشانی
دیدگاه ها