
جانبازان یادگاران هشت سال مقاومت و پایداری و کوه صبر و استواری می باشند و همسران آنان نیز که برای این سفر روحانی و معنوی و این زندگی عرفانی باید آماده باشند حضور بانوان نشانه ی صبر ، ایثار و فداکاری است کبری چاه آبادی خواهر شهیدی که ازدواج با جانباز 70% را برای ادای تکلیف الهی انتخاب کرده است. او در گفت و گو با خبرنگار سایت " زنان شهید" چنین می گوید:
یک سال از جانبازی ناصر می گذشت او از پای راست به طور کامل فلج شده بود، تصمیم به ازدواج گرفتیم . در طول این مدت اطرافیان زیادی کنایه و طعنه می زدند ولی با آنها مقابله می کردم ، ناصر بخاطر عشق به اسلام و وطن جانباز شده بود من هم خودم را مسئول می دانستم هیچ کمکی و فعالیتی در جبهه نداشتم حداقل می توانستم از بزرگ مدان کشورم پرستاری کنم .
وی از نحوه جانبازی همسرش می گوید: ناصر به همراه پدر به جبهه رفته بود با گذشت زمان وقتی که در عملیات بسیار حساسی بودند خبر شهادت او را آوردند اما پدر شروع به تفحص منطقه کرد و پیکر او را در زیر اجساد 70 شهید پیدا کردند او زنده بود اما تا مدتها نمی توانست صحبت کند و راه برود، مدتها در بیمارستان بستری بود و اولین کلامی که بعد از مدتها گفت مادر سلام بود.
ثمره ازدواج ما 2 فرزند دختر و 2 فرزند پسر بود، او صدمات روحی و جسمی بسیاری دیده بود و هیچ موقع نتوانست بچه ها را بغل کند و ببوسد اما من هیچ وقت توقع نداشتم و تمامی کارهای منزل و بچه ها و اداری به عهده من بود و افتخار می کردم.
همسر جانباز 70% از سختیهای معالجه همسرش می گوید: حال همسرم بد بود با دو تا از بچه هایم کوچک بودند برای درمان به تهران آمدیم، در بین راه در یکی از خیابان حالش بد شد، تشنج کرد و روی زمین افتاد داد می زدم اما کسی کمکم نمی کرد فریاد زدم اما درد مرا هیچ کس احساس نمی کرد، آن روز گذشت اما برایمان سخت بود، اما در همه جا با او هستم .
جانبازان مانند قطره هستند و هر روز جانباز تر می شوند، باید ماها صبور و مقاوم باشیم زندگی با جانبازی که نصف بدنش لمس است و دائماً تشنج می کند سخت است اما خدا خودش راه را نشان می دهد و شاکر خدا هستم که آمادگی کامل به من را داده است و در برابر مشکلات لبخند می زنم و اجازه نمی دهم ناراحتیم به او انتقال داده شود.
وی ادامه می دهد: فرزندانم را طوری تربیت کرده ام که به پدرشان احترام بگذارند او را بشناسند و قدر و قیمتش را بدانند
بارها برای آنان تعریف کردم که ازدواج ما مانند حضرت زهراء و مولا علی (ع) در عین سادگی، صمیمیت و عشق برگزار شد.
با گذشت 26 سال از جانبازی او اما هنوز یاد دوستان شهدیش است و همیشه یاد خاطرات آنها را برای ما تعریف می کند و با صبوری و تحمل این تن خاکی را در راه معنویت می کشاند.
خواهر شهید اکبر چاه آبادی ادامه داد:اکبر در سال شصت و یک عازم جبهه شد ، از بچه های انقلابی سال 56-57 بود و بارها در شهرستان مورد حمله ی منافقین قرار گرفت، او برای پیروزی انقلاب در شهر سعدآباد و وحدتیه بسیار تلاش کرد. بارها به من می گفت: «خواهر انقلابی تو باید حتماً بعد از من همسر پاسدار شوی» و همین طور هم شد.
به وصیتش عمل کردم تا آخرین قطره ی خون خود و تا دم مرگ از همسرم به عنوان یک پیر مرشد، یک امام او پیروی می کنم، و برایش خدمتگزاری خواهم کرد.
او در پایان گفت: زندگی با جانباز سراسر خاطره است این افراد از جان خود گذشتند شهدا گرچه شهید شدند و از دنیا رفتند ولی جانبازان هر روز چند بار شهید می شوند زیرا باید با تن مجروح و دردناک در این دنیای خاکی زندگی کنند و روز به روز به تحلیل می روند. زخم شان بیش تر می شود، همسرم روزی چند بار تشنج می کند و داروها چند ماهی است که اثر نمی گذارد و هر از گاهی باید در بیمارستان بستری شود من در کنار تخت او روز بروز آب می شوم و دیدن لحظات او برایم سخت است همه کارهایش را از حمام رفتن و تمامی کارها، غذا خوردن و ... را با جان و دل انجام می دهم و جانباز من شفا گرفته از امام رضا (ع) است و من هنوز پارچه شفای او را دارم مرتب به ائمه و امامان متوسل است و وعده شفاعت او را در خواب داده است و آرزویم خدمتگزاری و سلامتی و راحتی همسرم است.
انتهای پیام /ع
دیدگاه ها