

گفت وگو با خانم زهرا مظلوم (مادر شهید)
سال ها از پرپرشدن گل نو شکفته او می گذرد و یادش همچنان بغض را در گلوی مادر می نشاند، با این همه از او با لحنی سرشار از غروریاد می کند و رنج دوری از جگرگوشه اش را با تسلیم به رضای خدا به شادمانی درونی تبدیل می سازد.
از ویژگی های اخلاقی آرام بود. درسش هم خیلی خوب بود و همیشه شاگرد اول بود. یک دوستی هم داشت که خانه ما می آمد و دختر خیلی خوبی بود. آنها همدرس بودندو می آمد خانه ما و باهم درس می خواندند. طاهره هم خانه آنها می رفت. انگار که خواهر بودند.
از شهادت ایشان چه خاطره ای دارید؟
آن روزی که توی شهر ما درگیری شد.طاهره رفت مدرسه و دید مدرسه تعطیل است. آمد و گفت که درشهرسنگر درست می کنند. مردم دارو جمع می کردند. طاهره و دوستش هم رفتند. می گفت باید به بچه های رزمنده رسیدگی کرد.
عروسی دخترم بود وقرار بود از تهران مهمان بیاید که این درگیری توی شهرشد طاهره و دوستش ناهار خانه ما بودند. طاهره به دخترم که معلم بود گفت پول بده که ما برویم و برای رزمندگان نان بخریم. هرکدام از دخترهایم ده تومان دادند که شد بیست تومان واینها رفتند نان بخرند. وقتی رفتند، مادر دوستش آمد که سراغ دخترش را از ما بگیرد. گفتیم رفته اند نان بخرند. اوکمی خیالش راحت شد و رفت. وقتی طاره و دوستش برگشتند، دوستش گفت که مادرم خیلی نگران شده که آمده دنبالم و من باید زودتربرگردم به خانه مان طاهره گفت من نمی گذارم توی این اوضاع، تنها بروی باهم رفتند قرار بود به رزمنده ها هم نان و وسایل برساند، توی راه تیراندازی شده و دوست طاره افتاده بود توی چاله، اما طاهره تیرخورد و همان جا شهید شد.بچه های اطراف که رفتند سراغش دیدند که به هوش نیست و او را به بیمارستان رساندند، اما دخترم شهید شده بود.
به شما نگفتند که شهید شده؟
نه نگفتند. یکی از پسرانم در سپاه بود، آمد پیش من و گفت که طاهره شهید شده است.
گفتگو با خانم مینا حسنی (دوست شهید)
نحوه آشنایی شما و شهید طاهره چگونه بود؟
طاهره در بهمن ماه سال 60 شهید و ما ازمهرماه همان سال با هم کلاس و هم میز بودیم. خیلی زود دوست شدیم و او حکم راهنمای مرا پیدا کرده بود و رابطه مان به سرعت صمیمی شد. در روز اول مهرمن تنها در گوشه ای ایستاده بودم که طاهره به سراغم آمد و بابا دوستی را بازکرد. دوستان قدیمی من در آنجا نبودند وطاهره خیلی خوب تشخیص داده بود که تنها هستم و نیاز به همراهی دارم. بعد با هم صحبت کردیم که کجا زندگی می کنیم.
از آن روزبه بعد همیشه در مدرسه با هم بودیم. او فرزند بزرگ خانواده نبود و خواهرها و برادرهای بزرگترش او را راهنمایی می کردند، ولی من خودم فرزند بزرگ خانواده بوده و کسی نبود مرا در زمینه فعالیت های اجتماعی، راهنمایی کند، به همین دلیل وقتی دیدم که او مشغول این گونه فعالیت هاست،علاقه مند شدم که درکنارش باشم و کمکش کنم.
آیا به نظر شما، طاهره خانم ویژگی خاصی داشت که شهادت برایش پیش آمد؟
از لحاظ اخلاقی واعتقادی خیلی رشد کرده بود. چهارده سال بیشترنداشت، اما انصافاً خیلی رشد کرده بود.
تأثیرشهادت ایشان روی همسن و سالها و جوان ها و نوجوانهای شهرتان چه بود وبعد از شهادت او چه اتفاقاتی افتاد؟
بله، یادم هست یک همکلاسی داشتیم که طاهره با او خیلی صحبت می کرد و خانواده چندان مقیدی نداشت. بعد از شهادت طاهره، آن دختر به کلی تغییر جهت داد و از نظر فکری با خانواده اش که اعتقادات متفاوتی داشت، تفاوت کرد البته دخترکوچک خانواده بود و نمی توانست خیلی با آنها بحث کند.ولی خودش چادرگذاشت و اعتقادات مذهبی قوی پیداکرد. من بعد از طاهره سعی کردم رابطه ام را با او حفظ کنم و همین باعث شد که خودم هم سعی کنم خیلی ازمسائل را بهتر بفهمم و درک کنم، خواهرهای او با او رفتاری بدی داشتند وبه او طعنه می زدند که چرا چادری شدی، ولی او مقاومت می کرد. احساس من این است که شهادت طاهره در این مسئله بسیارتأثیر داشت. بعد از طاهره سعی کرد بسیاری از رفتارهای طاهره را پیگیری کنم. طاهره چون درسخوان، مرتب ومنظم بود و ما هیچ وقت ندیده بویدم که او با لباس نامنظمی به مدرسه بیاید، خیلی توی چشم بچه ها بود و از او الگو می گرفتند، برای همین شهادتش خیلی روی بچه ها ی مدرسه تأثیرگذاشت.
دیدگاه ها