هر جایی از خرمشهر یادآور یک شهید است

س 1396/03/02 - 09:05
هر جایی از خرمشهر یادآور یک شهید است
حکایت خرمشهر و مقاومت 34 روزه اش، مسجد جامع همیشه سرافرازش، روزهای اسارت و آزادی قهرمانانه اش در کنار واژه های دیگری که با شنیدن نام این شهر به اذهان متبادر می شود دل را به سوی روایت هایی از شهامت، ایثار ، استقامت و پایداری ملتی می کشاند که این خاک مطهر به خون شهدای کربلای ایران را رقم زده است.

خرمشهر، داستان ایستادگی زنان و مردانی است که دوشادوش یکدیگر، رویای فتح سه روزه خوزستان را تنها در خونین شهر به کابوسی 34 روزه برای دشمنان مبدل ساختند. مقاومتی که شاید کمی بیش از یک ماه ادامه یافت. اما در بررسی زوایای مختلف آن به نکات جالبی بر می خوریم که حضور چندین زن قهرمان درکنار مدافعین شهر، از این جمله است.

 به گزارش خبرنگار سایت " زنان شهید "، شهلا طالب زاده بانوی رزمنده ای در زمان هجوم ارتش بعث تنها 19 سال داشت، یکی از همین زنان مقاوم است که به همراه 21 نفر از دختران خرمشهری، گروه محافظ مهمات های شهر را به فرمان شهید جهان آرا تشکیل داده بودند.

شهلا طالب زاده در گفت وگو با سایت ما به بیان خاطراتش می پردازد و ایستادگی خونین شهر را از زاویه دید یک زن رزمنده به تصویر می کشد، خاطراتی که خواندنش خالی از لطف نیست.

زنان شهید - هنگام هجوم دشمن، بسیاری از ساکنان، خرمشهر را ترک کردند، شما به عنوان یک خانم چرا در شهر ماندید؟

طالب زاده - جو خرمشهر در آن روزها شاهد جوانان پرشوری بود که هر کاری برای حفظ انقلاب شان انجام می دادند. عضویت در بسیج یا سپاه ذخیره یکی از کارهایی بود که خواهران باانجام

آن سعی داشتند در کنار برادرها برای حفظ نظام نوپای اسلامی تلاش کنند. امام (ره) هم که مدتی قبل از شروع جنگ فرمان تشکیل بسیج را صادر کرده بودند و به این ترتیب من با عضویت در بسیج، یک دوره کوتاه آموزش نظامی را گذراندم. بعد عضو سپاه ذخیره شدم وقتی تحرکات دشمن جدی شد، سپاه شهر فراخوان داد ؛ ما را برای توجیه به ورزشگاه شهر بردند.

به نظرم روز بعدش عراق تهاجم زمینی کرد  و ما هم طبق وظیفه مان عمل کردیم. در آن ایام احساس مسئولیت در بین بچه ها به اندازه ای بود که کسی حتی به رفتن فکر نمی کرد. ما می دانستیم که باید بمانیم و از خاک و نظام اسلامی مان دفاع کنیم.

زنان شهید - چه کاری از دست خواهرها بر می آمد؟ اصالا آن جلسه توجیهی برای چه بود؟

طالب زاده - در آن جلسه گفتند که قضیه حمله دشمن خیلی جدی است و با توزیع کارت هایی بین خواهرها، از ما خواستند آنها را به افراد مورد اطمینان بدهیم. خب شرایط شهر در آن وضعیت بحرانی طوری بود که شناخت دوست از دشمن کار ساده ای نبود. رساندن این کارت ها به دست اهلش می توانست در چنین شرایطی از لحاظ رعایت اصول امنیتی بسیار مهم باشد. خلق عرب و سایر گروه های ضدانقلاب هنوز فعال بودند.

زنان شهید- قضیه ضدانقلاب و ستون پنجم دشمن چه بود؟

طالب زاده - پیش از شروع جنگ ما گرفتار فتنه خلق عرب بودیم که بعد از دفع آنها، این گروهک در کنار سایر ضدانقلاب جرأت تحرک علنی را نداشتند و بیشتر به عنوان ستون پنجم دشمن عمل می کردند. مثلا مادرم همان زمان تعریف کرد یک بومی مرزنشین را دیده است که در سبد خود چندین سلاح جابه جا می کرده و به طور اتفاقی با کنار رفتن پوشش پارچه ای سبد، سلاح ها مشخص شده بودند. پس از آغاز جنگ نیز تحرک ستون پنجم در جای جای شهر احساس می شد. من و 21 نفر از خواهران که به دستور شهید جهان آرا مسئول حفظ مهمات بودیم، هر چند روز یک بار جای مان را از ترس گرای ضدانقلاب تغییر می دادیم و چندین بار نیز دشمن با شناسایی محل ما، به شدت منطقه را کوبید . موقعیت مدافعین نیز توسط ضدانقلاب به دشمن اطلاع داده می شد و برادران مرتب جای خود را تغییر می دادند.

زنان شهید - مردم خرمشهر مقاومت شان را 44 روزه می دانند، در حالی که از 31 شهریور تا 4 ابان که شهر سقوط کرد، بیش از 34 روز نیست. علت این اختلاف از کجا نشات می گیرد؟

طالب زاده -  شهریور در واقع تهران بمباران شد و به صورت رسمی شاهد آغاز جنگ بودیم، اما پیش از آن مناطق مرزی شاهد درگیی هایی بین نیروهای خودی و دشمن بود.

چنانچه پیش از آغاز رسمی جنگ ما در مرز شهید داده بودیم.هواپیماهای شناسایی دشمن خیلی از شب ها بر فراز شهر پرواز می کردند و اقدام به شناسایی می کردند. مثلا در اردویی که در چند کیلومتری خرمشهر توسط سپاه برای ما برپا شده بود، تردد هواپیماهای شان را می دیدیم و به این ترتیب می توان گفت جنگ برای مرزنشینان پیش از 31 شهریور آغاز شده بود.

زنان شهید - وضعیت شهر پس از هجوم دشمن به چه شکلی بود؟

طالب زاده - از غروب 31 شهریور که یورش همه جانبه دشمن شروع شد، ابتدا خانه هایی که به مرز نزدیک تر بودند آسیب دیدند. دشمن از هر وسیله ای برای کوبیدن شهر استفاده می کرد و خمپاره اندازه های شان خیابان هایی چون طالقانی را که خانه ما نیز در آن قرار داشت، به راحتی مورد هدف قرار می دادند. مردم وحشت زده به هر سو پراکنده شدند. من از همان زمان که برای توجیه به ورزشگاه رفته بودیم بخشی از دیوار خانه توسط گلوله های دشمن ریخته و هنوز سفره غذای خانواده روی زمین پهن است. کسی هم در خانه نبود و تا مدت ها از مادر و برادر و خواهرهایم اطلاعی نداشتم. این وضعیت در خیلی از خانه ها مشاهده می شد و خبر از غافلگیری مردم می داد . اهالی به مرور زمان شهر را تخلیه کردند و حتی تا روزهای پایانی هنوز افرادی از مردم عادی در شهر حضور داشتند. مثلا سالخوردگانی را مشاهده می کردیم که توان رفتن نداشتند و در شهر مانده بودند. آنها روزها به مسجد جامع می آمدند و با گرفتن آذوقه به خانه برمی گشتند و روز بعد این کار تکرار می شد.

زنان شهید- برای اینکه بهتر بتوانیم وضعیت شهر را تصور کنیم، چه صحنه ماندگاری را در خاطر دارید؟

طالب زاده - در آن شرایط که خیلی از مردم غافلگیر شده بودند، دیدن هر صحنه ای غیرمترقبه به نظر می رسید. همان سفرههای جمع نشده روی زمین، زنان و مردان هراسان، بچه های پا برهنه، انفجار در میان خانه و.. هیچ کدام از ذهنم پاک نمی شوند. اما صحنه ای را در جنت آباد دیدم که خیلی رویم اثر گذاشت. آنقدر کشته به قبرستان شهر آورده بودند، جسد زن و مرد و پیر و جوان در غسالخانه روی هم تلنبار شده بود و کسانی که سعی می کردند جنازه ها را سر و سامان بدهند فرصت نمی کردند به این همه شهید برسند.دیدن آن همه جنازه ، آن هم در چنین شرایطی خیلی برایم تکان دهنده بود.

زنان شهید - همان طور که گفتید وظیفه شما حفظ مهمات بود، در این خصوص توضیح دهید.

شهید جهان آرا اعتقاد داشت وظیفه شناسی خواهران خیلی بالاست و به همین خاطر حفظ مهمات را به ما سپرده بودند. وقتی تصور کنیم در شرایطی که ارتباط شهر با خارج از آن بسیار سخت صورت می گرفت، حساسیت حفظ مهمات باقی مانده کاملا مشخص می شود.وظیفه ما حفاظت و جابه جایی مهمات هایی بود که هر کدام از جعبه هایش از 20 کیلو تا 70 کیلو وزن داشتند و برای اینکه دست ضدانقلاب به آنها نرسد، شب ها دو ساعت به دو ساعت نگهبانی می دادیم. برادران نیز وقتی به مهمات احتیاج داشتند به ما مراجعه می کردند و به مقدار لازم از آنها می بردند. همان طور که اشاره کردم با گرای ضدانقلاب چندین بار مکان ما لو رفت و بعثی ها خمپاره انداز منطقه را بمباران کردند. در چنین شرایطی ما به سرعت مهمات را بار می زدیم و محل مان را تغییر می دادیم.

مثلا اوایل در قسمت اصلی شهر بودیم، بعد مجبور شدیم به آن طرف رود و به طرف سمت آبادان برویم، سپس بالو رفتن مکان جدید حتی به بیابان رفتیم و بعد همان جا نیز لو رفت و به ماهشهر رفتیم. البته در این زمان دیگر شهر سقوط کرده بود.

زنان شهید- به عنوان یک خانم حضور در شرایط جنگی خرمشهر برای تان دشوار نبود؟ آمار دارید چند نفر از خانم ها در شهر مانده بودند؟

طالب زاده - گروه ما آن زمان مشتکل از دختران و زنانی از سنین 15-16 سال تا 22 سال بودند. یعنی بزرگترین ما 22 سال بیشتر نداشت.خب برای دخترانی به این سن ترس در چنین شرایطی طبیعی است. همین محافظت از مهمات با وجود ستون پنجم باعث شده بود بعضی از بچه ها مکان اسکان مان را مین گذاری کنند با این توجیه که اگر ضدانقلاب آمدند با انفجار مین ها هم آنها کشته شوند و هم خودمان تا حداقل خانم ها زنده و سالم به دست آنها نیفتند.

این نشان می داد که شرایط جنگی و مسائلی چون اسارت تا چه میزان بر افکار بچه ها سنگینی می کرد. اما با این حال ما ایستاده بودیم و به وظیفه مان عمل می کردیم. در مورد آمار خانم ها نیز دقیقا نمی دانم. ما که 22 نفر بودیم. عده ای هم در دارالقرآن شهر بودند و بچه های حاضر در مسجد جامع هم به زخمی ها، یا افرادی که هنوز در شهر مانده بودند امداد می رساندند. مثلا پختن غذا، پخش آذوقه و از این طور کارها.

زنان شهید - از خانواده تان نگفتید. آنها کجا بودند و چه نظری در مورد حضور شما در میان مدافعان داشتند؟

طالب زاده - من تا حدود چهار ماه از هیچ کدام از اعضای خانواده ام خبر نداشتم. مادرم، خواهرها و برادرهایم هر کدام به گوشه ای رفته بودند. مثلا بچه یکی از خواهرهایم پیش آن یکی بود و خودش درگوشه ای دیگر... به همین ترتیب هر کدام با توجه به غافلگیری اولیه مردم شهر، به جایی فرار کرده بودند. بعد از چهار ماه نیز به صورت اتفاقی مادرم را پیدا کردم. ایشان در قم ساکن شده بود و با دیدن یکی از بچه های رادیو آبادان، مشخصات من را به او داده و خواسته بود شماره تلفنش را از طریق رادیو اعلام کند. آن زمان من در ماهشهر بودم که به صورت اتفاقی اطلاعیه را از رادیو شنیدم و با مادرم تماس گرفتم. بعد هم طی ماجراهایی دیدارمان تا دو ماه بعد به تعویق افتاد و به این ترتیب از زمان حضورمان درجلسه توجیهی ورزشگاه برای اولین بار بعد از شش ماه مادرم را دیدم.

زنان شهید - گویی شما در همان زمان تشکیل خانواده داده اید، در شرایط جنگی چطور ازدواج کردید؟

طالب زاده - بعد از آنکه شهر سقوط کرد، خیلی از بچه های مدافع تازه به این فکر افتادند که باید به زندگی خود نیز برسند. من در همان ایام با همسرم که از همشهریان و آشنایان مان بود ازدواج کردم. دخترم حدیث نیز در اهواز به دنیا آمد با توجه به بمباران آنجا تا حدودی شرایط جنگی را در ک کرده است. اما به هر حال سعی می کردیم درمنطقه بمانیم و همسرم به عنوان رزمنده و خودم به عنوان امداگر، به جبهه ها خدمت کنیم.

زنان شهید - از لحظه آزادسازی شهر بگویید. آن زمان چه احساسی داشتید؟

طالب زاده - خیلی از بچه های مدافع خرمشهر، در عملیات الی المقدس شرکت کردند و شهدای زیادی هم دادیم. مثلا همسر یکی از بچه های امدادگر جزو شهدا بود. بنده خدا 9 ماهه حامله بود و وقتی خبر شهادت همسرش را شنیدیم مانده بودیم چطور به او اطلاع بدهیم. اما وقتی به او گفتیم در کمال آرامش دو رکعت نماز خواند، و بعد شیشه گلابی برداشت و با رفتن به بالای سر جسد همسرش، چهره اش را با گلاب شست، سه روز بعد هم فارغ شد. دیدن این صحنه ها و شنیدن خبر شهادت سایرین باعث شده بود در ایام آزادسازی شهر خیلی از ما به واقع شیرینی آن را احساس نکنیم.

زنان شهید - پس از آزادسازی شهر برای بار بعدی چه زمانی به شهر رفتند؟

طالب زاده - تا مدتی به خاطر ناامنی و شرایط منطقه به ما اجازه ورود به شهر را نمی دادند، اما بعد که خیلی اصرار کردیم، سوار بر وسایل نقلیه ما را برای دیدن شهر بردند. چرخی در شهر زدیم و در هر جا یاد شهیدی را زنده کردیم.خرمشهر به واقع خونین شهر است و هر جایش برای بچه های مدافع شهر یادآور  شهیدی بود که جانش را برای حفظ ذره ذره خاک این شهر و کشور عزیزمان فدا کرده است، احساس آن زمان ما قابل وصف نیست. شهر ما اکنون تبدیل به ویرانه ای شده بود که در عین خرابی سربلند بود و به نشانه فرار دشمن، احساس غرور را به ما عرضه می کرد.

زنان شهید - کودکان شما چه دیدی نسبت به گذشته مادرشان دارند؟ به نظر شما دختران نسل حاضر چقدر به ارزش هایی که شما به خاطرش جنگیدید پایبند هستند؟

طالب زاده - من سه فرزند دارم. حدیث، حمزه و حامد ؛ راستش خیلی از گذشته برای شان تعریف نکرده ام. شاید وقتی موقعیتی پیش می آید به صورت گذری خاطره ای از آن دوران برای شان تعریف کرده باشم. همان طور که گفتم دخترم تا حدودی با شرایط جنگی آشنا است و آن دوتای دیگر نیز بعضا سوالاتی در مورد آن دوران مطرح می کنند. اصولا جوانان کنجکاو هستند از آن دوران بشنوند و وقتی در اردوهای راهیان نور نیز حضور داشتم، یکی از خانم ها لو داد من از مدافعین شهر بودم و بچه ها دورم را  گرفتند و هر کس سوالی مطرح می کرد. به نظرم رسید این دختران پاکی و معصومیتی دارند که در صورت بیان حقیقت برای شان به خوبی می توانند همان رفتاری را بروز دهند که بانوان ما در دوران جنگ انجام دادند. 

انتهای پیام/ع

دیدگاه ها

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

افزودن دیدگاه جدید

Restricted HTML

  • تگ‌های HTML مجاز: <a href hreflang> <em> <strong> <cite> <blockquote cite> <code> <ul type> <ol start type> <li> <dl> <dt> <dd> <h2 id> <h3 id> <h4 id> <h5 id> <h6 id>
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.
CAPTCHA
CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
اگر شما یک بازدید کننده انسانی هستید و یک ربات نیستید به چالش و آزمون زیر پاسخ دهید.