

به گزارش زنان شهید به نقل از خبرگزاری بينالمللی قرآن(ايكنا)، لويزان، شهرك سرلشگر شهيد فلاحی؛ چند دقيقهای را جلوی درب ورودی شهرك معطل شديم تا بتوانيم راهی به اين شهرك ارتشی پيدا كنيم كه بعد متوجه شديم هماهنگی به عمل آمده در جلوی درب ورودی برای نهايت دو يا سه خبرنگار بوده است كه اين موضوع را در مواجهه با تعجب سيدحسام هاشمی، مشاور رهبر معظم انقلاب و برادر بزرگ سيدهطاهره هاشمی متوجه شديم كه از جلوگيری مسئولان درب ورودی شهرك برای ورود گروه اعزامی كه شمارشان به حدود 30 نفر افزايش پيدا كرده بود، متعجب بود.
خانهای بزرگ، به سبك خانههای قديمی، پذيرای جمع اصحاب رسانه شد. همسر هاشمی به پيشواز گروه آمد و پس از جاگير شدن خبرنگاران و البته عكاسان كه مدام در صحنه حضور داشتند و اجازه نمیدادند خبرنگاران نه چيزی را در اين ميانه ببينند و نه بشنوند ـ كه البته خبرنگارانی كه پيشتر وارد شده و در كنار هاشمی جا گرفتند از اين موضوع مستثنی بودند ـ بحث اصلی شروع شد و سيدحسام هاشمی كه برادر بزرگ سيده طاهره هاشمی، شهيده شاخص سال 92 است، درباره خانواده اين شهيده و شخصيت وی شروع به صحبت كرد.
پدر و مادر شهيد طاهره هاشمی در روستای اميرآباد كه در فاصله شش كيلومتری آمل واقع است، سكونت داشتند كه در سال 39 برای ادامه تحصيل فرزندان به اين شهر مهاجرت كردند. اغلب افرادی كه در اين روستا ساكن هستند را ذريه سادات تشكيل میدهند كه میتوان گفت حدود يك سوم جمعيت روستا را شامل میشوند.
خانواده هاشمی 9 فرزند داشت كه سه نفر از آنان پسر و شش نفرشان دختر بودند و طاهره هاشمی پنجمين دختر خانواده محسوب میشد.
پدر خانواده، فردی مذهبی، مؤمن و قاری قرآن بود و جلساتی را به صورت هفتگی در هيئت برگزار میكرد. اين جلسات از سابقه ديرين 30، 40 ساله برخوردار بود. علاقهمندی والدين به مسائل مذهبی و قرآنی باعث شد تا اين علايق را در تربيت اسلامی فرزندان خود نيز به كار گيرند.
خانواده هاشمی در جريان پيروزی انقلاب اسلامی توانست نقشآفرينی كند و در نخستين راهپيمايی كه در شهر آمل برگزار شد، همه افراد خانواده حضور داشتند. در اين زمان، طاهره 10 ساله بود. پس از اينكه انقلاب به پيروزی رسيد، طاهره به مدرسه راهنمايی رفت و با توجه به علاقهمندی خاص پدر به قرآن كريم، طاهره نيز به اين كتاب آسمانی روی آورد و توانست به عنوان يكی از قاريان ممتاز مدرسه خود شناخته شود. همچنين از مباحثاتی كه در منزل درباره مسائل انقلاب صورت میگرفت بهره میبرد تا در مدرسه از آنها استفاده كند.
طاهره استعدادهای ذاتی خاصی داشت كه برخوردار بودن از خط خوش، طراحی و نقاشی زيبا از آن جمله به شمار میرفت. متاسفانه طراحیهای اين شهيد در دسترس خانوادهاش نيست و هماكنون در سازمان حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس آمل نگهداری میشود.
سيده طاهره در حالی كه تنها 13 يا 14 سال سن داشت، جزء پيشروان و برگزاركنندگان جلسات قرآن در مدرسه بود و با اين رويكرد هيئتهايی را برگزار میكرد. میتوان گفت كه طاهره هاشمی يك بسيجی به تمام معنی بود و از مقلدان پر و پا قرص حضرت امام(ره) به شمار میرفت كه اين خصوصيات را در دستنوشتهها، نقاشیها و طراحیهايش میتوان به وضوح مشاهده كرد.
شهدای نوجوان بسياری را داشتيم كه در دوران دفاع مقدس به شهادت رسيدند. مطالعات نشان میدهد كه اين نوجوانان با ورود به فضای جنگ و جبهه، طی دوران كوتاهی متحول میشدند و به راه اسلام و قرآن روی میآوردند، ولی طاهره از ولادت تا شهادت اين گونه بود و تحول را در همه ابعاد زندگی او میتوان مشاهده كرد. تمام لحظات زندگی او سرشار از رشد و نبوغ ذاتی او بود.
خانواده طاهره هيچ گاه به دنبال معرفی او در جامعه نبود، ولی اينكه به يك باره امسال به عنوان شهيده شاخص سال معرفی شد، معنايی خاص را در ذهن برادر بزرگش متبادر كرد، به گونهای كه با حضور بر سر مزار اين شهيده نوجوان برای نخستين بار در سال جاری، به او میگويد: «بعد از 32 سال دوباره ظهور كردی و زنده شدی، قطعاً رسالتی داری كه آن رسالت تو را به اين دنيا كشانده است. زيرا كسی به دنبال مطرح كردن تو نبود.»
وقتی نوشتههای اين شهيده را میبينی و میخوانی، متوجه میشوی كه اين دختر نوجوان میتواند به عنوان الگويی مناسب برای همسالان خود در روزگار كنونی مطرح شود و شايد رسالتی كه سيدحسام هاشمی از آن نام برده است، همين باشد.
هاشمی درباره نحوه شهادت سيدهطاهره و جريان قرارگيری وی در حادثه شهادت خواهر كوچكش میگويد: «سال 60 بود. مجروح شده بودم. پسرخالهای داشتم كه عضو سپاه پاسداران بود و قصد داشت با خواهر سومم ازدواج كند. بر اين اساس قرار بود كه 6 بهمن سال 60، برای حضور در مراسم ازدواج آنها از همدان به همراه همسرم به آمل بروم.
طی تماس تلفنی كه با آمل داشتيم، متوجه شديم كه در شهر درگيری شده است. از اين رو ما را از حركت كردن در نيمه راه به سمت آمل باز داشتند و بر اين مبنی شد كه ساعت 11 صبح از جاده فيروزكوه به سمت آمل حركت كرديم. حدود ساعت 6، 7 غروب به شهر رسيديم. در تاريكی هوا، چهره شهر آمل را از هر شهر ديگری كه در جنگ درگير بود، متفاوتتر ديدم؛ به طوری كه در جلوی همه خانهها سنگر گذاشته بودند. وضعيت به گونهای بود كه امام(ره) هم اين شهر را شهر هزارسنگر ناميده بودند و واقعاً شرايط جنگ بين نيروهای انقلابی و ضدانقلاب در شهر حكمفرما بود.
خانه پدرم در جنوب شهر آمل قرار داشت. با حضور من و همسرم در خانه پدری، فضای خانه به دليل حضور اقوام و ديدن ما كه تازه رسيده بوديم، شلوغ شد و همين شلوغی مانع از آن بود كه متوجه عدم حضور طاهره شوم.
صبح روز بعد از رسيدن ما به آمل، مادر مينا حسنی به خانه ما كه آشنايان و اقوام در آن مشغول تهيه سور و سات عروسی بودند آمد و از اينكه روز گذشته طاهره به همراه دخترش برای كمك و پشتيبانی جبهه رفته بودند ياد كرد و گفت كه طاهره شب گذشته به منزل آنها نرفته است.
شرايط آن گونه بود كه به دليل شلوغی شهر و مشكلات عبور و مرور، قرار بود اگر طاهره نتواند شب را به منزل برگردد، در منزل خانم حسنی كه در حاشيه شهر آمل قرار داشت بماند. خانواده هم تصور میكردند كه طاهره به همين دليل شب را در منزل حسنی سر كرده است.
بعد از شنيدن اين خبر، به سپاه رفتم و پيگير مفقود شدن طاهره شدم و در ادامه اين تلاش برای كسب خبر درباره طاهره، به سراغ مجروحين و شهدا رفتم. آنجا گفتند كه دو شهيد زن آوردهاند كه پس از مشاهده اولين پيكر، متوجه شدم او طاهره است. خواهرم از ناحيه گلو، قلب و بدن مورد اصابت گلوله قرار گرفته بود.
موضوع را تلفنی به همسرم گفتم. پس از مراجعه به منزل، خواهرهايم را گرد آوردم و موضوع را در ميان گذاشتم تا مادرم را از شهادت طاهره در روز عروسی دختر ديگرش مطلع كنيم. اين گونه بود كه همه آنچه برای مراسم عروسی خواهر ديگرم فراهم شده بود، در مراسم عزاداری شهادت طاهره مورد استفاده قرار گرفت. گويی همه اين كارها برای طاهره انجام شده بود.»
در پايان لوح يادبودی به همراه تابلويی منقش به آيات قرآن كريم به خانواده شهيده شاخص سال 92 اهدا شد.
گزارش: آزاده غلامی
دیدگاه ها