

زنان شهيد: حضرت امام هادي ـ عليه السّلام ـ در 8 سالگي پس از شهادت پدر بزرگوارشان عهده دار مقام امامت گرديد و پس از 33 سال امامت در سن 41 سالگي در سامرا در زمان خلافت معتز به شهادت رسيدند.[2]
امامت امام هادي ـ عليه السّلام ـ مقارن با خلافت 6 خليفه عباسي بود. مقارن بود با 7 سال باقيمانده از خلافت معتصم برادر مأمون، با واثق پسر معتصم به مدت 5 سال، متوكل برادر واثق 16 سال، منتصر پسر متوكل به مدت 6 ماه، مستعين پسر عموي منتصر 4 سال و معتز پسر ديگر متوكل كه سه سال خلافت كرد. امام هادي پس از گذشت يك سال از خلافت معتز در سامرا مسموم شده و به شهادت رسيد و جسم پاك حضرت در سامرا در خانه مسكوني حضرت مدفون گرديد.[3]
نكته مهم در شهادت امام هادي ـ عليه السّلام ـ اين است كه حضرت در سامراء به شدت تحت نظر بود و به خاطر كنترل بسيار شديد و خفقان حاكم و منع دوستان و شيعيان از ديدار با حضرت و عقوبت سخت متخلفين»[4] حتي نزديكترين ياران امام نيز از حال و وضع امام بي خبر يا بسيار كم اطلاع بودند. و به همين دليل است كه منابع اشاره دقيقي به نحوه شهادت امام ندارد. منابع فقط شهادت حضرت در زمان معتز را ذكر كرده اند بدون ذكر زمان دستور خليفه به مسموم كردن و اينكه چه كساني مأمور اين جنايت شدند و چه زماني اين عمل پليد از آنان سر زد و حتي در روز شهادت حضرت هم اتفاق نظر نيست.[5]
امام هادي ـ عليه السّلام ـ در طول دوران امامت خود از سركشان و حاكمان فاسد بني عباس رنجها و محنت هاي زيادي كشيد «و در اين ميان متوكل در ظلم و ستم به حضرت و سنگدلي گوي سبقت را از ديگران ربود».
«متوكل وجود امام هادي ـ عليه السّلام ـ را خطر بزرگي براي حكومت خويش احساس مي كرد، لذا تصميم گرفت تا با دو روش هم زمان در يك اقدام از بحراني تر شدن اوضاع جلوگيري كند. يكي حمله به ياران امام و نابود كردن آثار شيعيان تا حدي كه قبر مطهر امام حسين ـ عليه السّلام ـ را نيز تخريب كرد و دوم دور كردن امام از مدينه كه پايگاه سازمان تشيع بود.[6]
«عبدالله بن محمد فرماندار مدينه از دشمنان اهل بيت ـ عليهم السلام ـ بود و از امام نزد متوكل سعايت مي كرد و پيوسته قصد آزار آن جناب را داشت. امام هادي ـ عليه السّلام ـ در نامه اي به متوكل سعايت و دروغگويي او را ياد آوري كرد ولي متوكل كه زمينه را براي تبعيد امام از مدينه و تحت نظر گرفتن مناسب مي ديد در نامه اي ظاهرا محترمانه از حضرت خواست به سامرا بيايد»[7]
نامه متوكل رسيد و حضرت آماده رفتن به سامرا شد «وقتي آن حضرت به سامرا رسيد متوكل ( با آن همه وعده و احترام كه در نامه اش بود) يك روز خود را پنهان كرد و آن حضرت را در كاروانسرايي كه به كاروانسراي گداها معروف بود فرود آورد».[8]
سپس متوكل دستور داد: «حضرت را كاملا تحت نظر گيرند و خانه شان را محاصره كرده و مانع ديدار شيعيان با ايشان و استفاده دانش پژوهان از آن سرچشمه علم و معرفت گردند و حتي ايشان را در تنگنا و محاصره اقتصادي قرار داد و رساندن حقوق شرعيه و هدايا را از داخل و خارج بر حضرت ممنوع كرد و متخلفان را عقوبتي سخت نمود»[9]
اين وضعيت جز در حكومت شش ماهه منتصر تا زمان شهادت امام ادامه داشت و در زمان معتز شدت گرفت. يكي ديگر از سختگيري هاي متوكل در آزار امام هادي ـ عليه السّلام ـ اين بود كه «گاه بگاه به مأموران خود دستور مي داد تا ناگهاني به خانه امام ريخته و آنجا را بازرسي كنند به اميد آنكه سلاح يا مدركي دال بر فعاليت ايشان عليه حكومت بدست آورند. لكن در اين حمله هاي شبانه جز كتاب هاي علمي و ادعيه چيزي يافت نشد»[10]
گاهي متوكل فرمان مي داد «حضرت را در هر حالتي كه هست به دربار آورند. در يكي از اين احضارها امام در حالي بر متوكل وارد شد كه او مست و لا يعقل در كنار جامها و سبوهاي شراب و در ميان گروه هاي خنياگر و رقاصه افتاده بود.امام بي توجه به موقعيت خطير و خطرات احتمالي به شدت او را سرزنش و ملامت كرد و به نصيحت گويي و ياد آوري قيامت پرداخت و فسق و فجور و مي خوارگي و بدكارگي او را محكوم ساخت. متوكل بر آشفت و دستور داد ايشان را در زندان محبوس سازند»[11] حضرت روانه زندان شد و «شخصي از حضرت شنيد كه مي فرمودند انا اكرم علي الله من ناقه صالح»[12] و سپس اين آيه را خواندند «تمتعوا في داركم ثلاثة ايام ذلك وعد غير مكذوب»[13]
بيش از سه روز نگذشت كه متوكل به دست فرزندش منتصر به هلاكت رسيد[14]
منتصر گر چه بر امام سخت نگرفت ولي اين آرامش نسبي امام و شيعيان پس از شش ماه تمام شد و دوباره آزار و حصر و شكنجه و قتل راهكار اساسي خلافت در مقابل شيعيان بود«امام هادي ـ عليه السّلام ـ با حاكمان ستمگر سازش نكرد و آنها از مبارزه منفي و عدم همكاري حضرت هراس داشتند و رنج مي بردند تا اينكه تنها راه خويش را خاموش كردن نور خدا پنداشتند و بدين ترتيب امام هادي ـ عليه السّلام ـ نيز مانند امامان پيشين به مرگ طبيعي از دنيا نرفت بلكه در زمان معتز مسموم گرديد».[15]
منابع معتبر و مورخان شيعه شهادت حضرت را در « ماه رجب سال 254 ه.ق»[16] مي دانند. مرحوم آيت الله مرعشي نجفي شهادت حضرت را در روز دوشنبه سوم رجب سال 254 ه.ق مي داند[17] گر چه برخي منابع شهادت حضرت را در ماه جمادي الثاني[18] يا 27 رجب[19] نيز ذكر كرده اند
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ زندگاني امام علي الهادي، باقر شريف رضي.
2ـ منتهي الآمال، شيخ عباس قمي.
3ـ سيره پيشوايان، مهدي پيشوايي.
4ـ زندگي پيشواي دهم امام هادي، عقيقي بخشايشي.
[1] . شيخ مفيد، الارشاد، ترجمه سيد هاشم رسولي محلاّتي، ج2، ص417ـ418؛ پيشوايي، مهدي، سيره پيشوايان، قم، موسسة امام صادق، چاپ سيزدهم، 1381ش، ص567؛ طبرسي، امين الاسلام، اعلام الوري، دارالكتاب الاسلاميه، چاپ سوم، ص355.
[2] . شيخ مفيد همان، طبرسي، همان.
[3] . پيشوايي، همان، ص612 به نقل از شبلنجي، نورالابصار، ص166؛ شيخ مفيد در الارشاد به جاي شهادت از لفظ وفات استفاده كرده است.
[4] . عقيقي بخشايشي، زندگاني پيشواي دهم امام هادي(ع)، قم، انتشارات نسل جوان، 1357ش، ص40ـ45؛ اديب. عادل، زندگاني تحليلي پيشوايان ما، ترجمه اسدالله مبشري، نشر فرهنگ اسلامي، چاپ شانزدهم، 1376ش، ص258ـ256.
[5] . سن امام را بين 40 تا 42 سال ذكر كرده اند و روز شهادت امام را يا ذكر نكرده اند يا سوم رجب يا بيست و هفتم رجب و يا در ماه جمادي الثاني ذكر كرده اند كه خواهد آمد.
[6] . اصفهاني، ابوالفرج، مقاتل الطالبيين، نجف، منشورات المكتبة الحيدرية، 1385ق، ص395؛ پيشوائي، همان، ص571؛ اديب، عادل، همان، ص256؛ عقيقي بخشايشي، همان، ص53ـ54؛ قرشي، باقر شريف، زندگاني امام علي الهادي، انتشارات اسلامي، 1371، ص386.
[7] . شيخ مفيد، همان، ص435؛ طبرسي، اعلام الوري، همان، ص365؛ قرشي، زندگاني امام علي الهادي، همان، ص386.
[8] . شيخ مفيد، الارشاد، همان، ص438.
[9] . قرشي، باقر شريف، زندگاني امام علي الهادي، همان، ص 386.
[10] . قرشي، باقر شريف، همان، ص 387.
[11] . قرشي، باقر شريف، همان، ص 387.
[12] . ترجمه: من نزد خدا از ناقه حضرت صالح محترم ترم.
[13] . هود / 56، در خانه هايتان سه روز به آسايش و خوشگذراني سپري كنيد (سپس عذاب الهي خواهد رسيد) آن وعده اي است كه دروغ نخواهد بود.
[14] . طبرسي، اعلام الوري، همان، ص363؛ عماد الدين طبري، مناقب الطاهرين، تهران، انتشارات رايزن، 1379، ج 2، ص 827.
[15] . پيشوايي، سيره پيشوايان، همان، ص612 به نقل از شبلنجي، نوار الابصار، ص 166.
[16] . شيخ مفيد. الارشاد، همان، ص439؛ طبرسي، اعلام الوري، همان، ص355؛ پيشوائي، همان، ص567.
[17] . مرعشي نجفي، سيد شهاب الدين، مجموعه نفيسه، ص56.
[18] . عقيقي بخشايشي، همان، ص90 به نقل از قندوزي، شيخ سليمان بلخي، نيابيع المودة، بيروت، ج3، ص14.
[19] . عقيقي بخشايشي، همان، ص112.
انتهاي پيام/ح
دیدگاه ها