
شهيد مهری زارع عباس آبادی
نام پدر : محمد علی
شماره شناسنامه:3
تاریخ تولد : 1344
محل تولد:مشهد
تاریخ شهادت :15\1\ 1358
محل شهادت:مشهد
مهری زارع عباس آبادی در مشهد مقدس متولد شد و درهمان شهر رشد یافت. با شروع نهضت اسلامی در اجتماعات مردمی حضوری فعال داشت. در سن 13 سالگی در راهپیمایی 10\10\1357 شرکت کرد و براثر برخورد با تانک از ناحیه سر مجروح شد و پس از 3 ماه به شهادت رسید.
از لحاظ اخلاقی دختری خوب و مهربان بودو همه اطرافیان از او راضی بودند.دروغ نمی گفت و با صداقت و راستی با مسائل برخورد می کرد. دارای روحیه نوع دوستی بود و از کمک به دیگران مضایقه نمی کرد.در کارهای منزل به مادر خود کمک می کرد. با اینکه سن کمی داشت اما فردی وقت شناس و مرتب بود و از اوقاتش به درستی استفاده می کرد و کارهایش را در زمان مشخصی انجام می داد.
وی از آغاز بلوغ به تکلیف دینی خود به خوبی عمل می کرد، به نماز و قرآن اهمیت می داد و برای فراگیری قرآن به مکتب می رفت.
نمازش را در اول وقت به جا می آورد و نسبت به ائمه اطهار (ع) اظهار مودت می کرد و حجابش را نیز به خوبی رعایت می کرد و از وقتی روزه بر او واجب شد روزه هایش را به طور مرتب می گرفت.
همواره آرزوی شهادت داشت و می گفت: من دوست دارم شهید بشوم . به دوستانش سفارش می کرد که با هم دعوا نکنند و با مادرشان درست صحبت کنند و به مادررش می کرد سفارش می کرد غذا را به مقداری بپزد نا اسراف نشود.
دختر عمه اش می گوید: در راهپیمایی روز نهم دی ، دوستش فاطمه امیری هدف تیر مزدوران شاه قرار گرفت. وقتی به زمین افتاد و تانک به طرفش در حرکت بود مهری رفت تا فاطمه را به کناری بکشاند اما تانک با سرش برخورد کرد و ضربه مغزی شد . او را به بیمارستان منتقل کردند . مدتی که در بیمارستان بود 3 بار به ملاقاتش رفتم ، دو مرتبه کاملا بیهوش بود اما یک بار که حالش بهتر بود به او گفتم ،مهری چطوری؟ گفت: مثل پلو تو دوری.
و هم چنین عمویش می گوید : روز دوازدهم بهمن که امام تشریف آوردند رفتم به ملاقات مهری ، دیدم هوشیار است ولی نمی تواند صحبت کند چشمهایش هم بسته بود به او گفتم :مهری جان امام تشریف آوردند . با اشاره انگشتان ،علامت پیروزی را نشان داد.
همیشه می گفت: امام را تنها نگذارید ، انقلاب همه دنیا را فرا می گیرد . این جرقه ای است که در ایران زده شده است ،کاری کنیم که همه بیایند زیر پرچم انقلاب. به نماز اهمیت می داد . پدروبرادرانش را برای نماز صبح بیدار می کرد و می گفت: نماز صبح را بخوانید تا روزی تان زیاد شده پول حلال کسب کنید.
همیشه آرزو داشت زندگانی اش مانند حضرت زهرا (ع) ساده باشد و می گفت: من راهی جزء راه حضرت زهرا نمی خواهم، می خواهم تحت نظارت و هدایت خدا ، پیامبر و معصومین (ع) باشم . پدر شهید می گوید:به علت بیماری از ناحیه پا فلج بودم پس از 4 ماه ، شبی دخترم را خواب دیدم که می گفت:بابا، بلند شو برای شفا واسطه پذیرفته می شود. پس از بیداری متوجه شدم که می توانم به راحتی حرکت کرده و راه بروم.
رعایت حجاب را از همان ابتدا برخود واجب می دانست. آرزوی دانش آموز آرمانگرای انقلابی خواندن قرآن و فهمیدن آن بود.دخترآسمانی انقلاب از همان سن کم اسلام و انقلاب را درک کرده بود و به دیگران می گفت: " امام را تنها نگذارید و دست از امام نکشید".
دیدگاه ها