

به گزارش خبرنگار زنان شهيد مادر شهيد سهام خيام نقل مي كند:
سهام يك روز بعد از اشغال هويزه توسط عراقي ها بعد از ظهر از منزل بيرون رفت و در كنار رودخانه متوجه شد كه نيروهاي دشمن با كاميون هاي خود اسباب، مهمات و اسلحه هاي پاسگاه ژاندارمري هويزه را غارت مي كنند و به غنيمت مي برند. سهام سراسيمه و آشفته به خانه برگشت و گفت:"نبايد بنشينيم! همه بايد مبارزه كنيم."
اين را گفت و با سنگ به نيروهاي دشمن حمله كرد. همان طور كه به طرف اشغالگران سنگ پرتاب مي كرد، مي گفت:"مثل اينكه دارند اسباب خانه ي ما را مي دزدند و مي برند." من به سهام گفتم:" دختر! تو كه پسر نيستي! آرام باش! ممكن است تو را بكشند. قبل از اين صحبت ها، مردم محله و همسايه هايي كه در كنار رودخانه بودند، به من گفتند:" مواظب دخترت باش! ممكن است كشته شود. اما سهام با خشم گفت:" بگذار مرا! اين جنگ واجب است."
همان طور كه به سربازان عراقي سنگ مي زد و مرگ بر صدام و برويد و گم شويد مي گفت، رو به ما كرد و گفت:" همه بايد با هم متحد شويم و جنگ كنيم!"سهام به سوي سربازاني كه داخل ژاندارمري موضع گرفته بودند، سنگ پرتاب مي كرد. يكي از نيروهاي دشمن فرمان داد كه سهام را با تير بزنند. او گفت:" اين دختر را بزنيد! از ديروز تا به حال ما را خيلي اذيت كرده است!"
و سرانجام سهام خون سرخش در راه عزت و اعتلاي نظام مقدس جمهوري اسلامي ايران در پاي نهال انقلاب اسلامي ريخته مي شود...
برگرفته از كتاب سيزده ساله ها، انتشارات خادم الرضا
دیدگاه ها