
شهید بیگم مطلوبی
نام پدر: عباس
تاریخ تولد: 1297
محل تولد:کاشان
تاریخ شهادت:19/11/1365
محل شهادت: کاشان
نحوه شهادت: بمباران
مزار شهید:کاشان
کلامی با تو
«آن قدر برای دیدنش این پا وآن پا کردی تا آسمانی شدی و راه نیم تمامت را در چشم بر هم زدنی پیمودی و به کاروان شهدا پیوستی و سفر آسمانی ات را آغاز کردی و زمینیان را با یک دنیا ادعا و تمنا تنها گذاشتی و داغ ندیدنت را بر دلم نهادی و رفتی وقتی میل دیدنت در وجودم زبانه می کشد به یادت همچون شمع می سوزم. اما با خود می گویم:« باید غروب عصر خورشید را باورکنی »
«شهید بیگم مطلوبی در یک خانواده مذهبی چشم به جهان گشود و در دامان پدر و مادری مذهبی و متعهد به دین مبین اسلام پرورش یافت. وی دوران کودکی را با شنیدن آوای دلنشین قرآن که هر روزه توسط پدر بزرگوارشان تلاوت می شد. سپری کرد و همراه پدر و مادرش در محافل مذهبی و نماز جماعت شرکت می کرد. تک فرزند خانه بود و در سن 13 سالگی ازدواج کرد. در زمان رضا شاه که چادر را از سر زنان می کشیدند این بانوی پاکدامن10 الی 13 سال از منزل بیرون نرفته بودند.
فرزند شهید می گفت: «مادرم تعریف می کرد که، تازه ازدواج کرده بودم همسایه ای داشتیم که بهایی بود. او مرا به جلساتشان دعوت می کرد. ولی من از شرکت در جلساتشان خودداری می کردم. دعوتشان چند بار تکرار شد. اما من هر بار به نوعی از رفتن سرباز می زدم. تا این یک شب نیت کردم و از خدا خواستم که کمکم کند. تا دین آنها را خوب بشناسم. همان شب خواب دیدم رفته ام بالای پشت بام همسایه مان که بهایی است و از آنجا داخل حیاط شان را نگاه کردم. آنها مهمان داشتند و در بین مجلس شان دو عدد لامپ دیدم که با پارچه های کهنه و پاره شده دورتادور آن را بسته بودند. طوری که اصلاً نور نداشت. همان بالا که ایستاده بودم از صاحب خانه پرسندم:« چرا شما نور ندارید؟» همسایه مان گفت: «ما که دین نداریم. این ها را خودمون درست کردیم.» بعد از آن با همسایه بهایی ارتباطم را قطع کردم.
عروج ملکوتی
«به وسیله اصابت بمب در منزل به شهادت رسید.»
در بساط خویش دارد بهترین کالا شهید
می کند کالای خود را با خدا سودا شهید
سینه را آماج رگبار مسلسل می کند
چون ندارد ذره ای از دشمنان پروا شهید
دیدگاه ها