

به گزارش زنان شهید، موضوعات اين فراخوان از سوي سازمان بسيج جامعه عشاير كشور، نقش زنان عشاير در پيروزي انقلاب اسلامي، نقش زنان عشاير در دفاع مقدس، جايگاه حجاب و عفاف در جامعه عشاير و نقش زنان عشاير در تحكيم آن، نقش زنان عشاير در توليد ملي و اقتصاد خانواده، نقش زنان عشاير در ايجاد روحيه جهاد و شهادت در مردان و منزلت و مقام زن در جامعه عشاير اعلام شده است.
آثار تا تاريخ 31 شهريور 1391 در نشاني هاي تهران، بزرگراه بسيج، سازمان بسيج مستضعفين، سازمان بسيج جامعه عشاير و shohsdsyeil@yahoo.com shohadayeil@gmail.com پذيرفته مي شوند و به آثار برگزيده اول تا دهم، لوح تقدير، تنديس يادواره و جوايز نفيسي اهدا خواهد شد و از آنان براي شركت در مراسم يادواره دعوت به عمل خواهد آمد.
سال 1342 و بعد از دستگيري امام خميني(ره) يكي از اولين اقشاري كه در حمايت از امام(ره) قيام كردند عشاير فارس بودند. براي اين قيام كه بسيار وسعت پيدا كرده بود ارتش رژيم پهلوي نيروهايي براي سركوب آنان از تهران به فارس اعزام كرد. يكي از افسران زيرك با پوشيدن لباس روحانيت به ميان ايل قشقايي رفت و بعد از اندكي هواپيماهاي رژيم محل سكونت اين ايل را بمباران كردند. در اين قيام كه به مبارزه مسلحانه كشيده شد، همسر، فرزند و برادر بانو باختر بيگلري به شهادت رسيدند و او خود نيز اولين بانوي شهيد نهضت امام خميني(ره) شد. زيرا اسلحه همسرش را برداشت و به قيام مردمي پيوست.
سازمان بسيج جامعه زنان اين بانو را چنين معرفي كرده است: «نام: باختر/ نام خانوادگي: بيگلري/ نام پدر: يوسف بيگ/ محل صدور شناسنامه: صحراي باغ/ تاريخ تولد: 1304/ تاريخ شهادت: دوم تير 1342/ شغل: كشاورز/ محل شهادت: فارس – لارستان.
باختر 30 ساله بود كه با يك دختر و پسر3 ساله به نام صفر به كوه زد. وقتي فرمان جهاد شنيد همراه شوهرش، درويش بزرگي و دو كودكش براي مبارزه به كوهستان رفت.
15 خرداد سال 1342 بود. قيام وحماسه خميني(ره) عليه رژيم شاهنشاهي درهمه جا پيچيده بود. دسته اي از عشاير به سركردگي زيادخان بيگلري و رستم خان قاسمي كه در روستاي صحراي باغ عمادوه لارستان زندگي مي كردند نيز از اين قيام آگاه شده بودند. زيادخان و رستم در رفت و آمدهايي كه به شهر داشتند باپيام هاي امام خميني (ره) وجامعه روحانيت لارستان آشنا شده و نسبت به آنچه كه آموخته بودند احساس مسئوليت مي كردند. مردان قبيله پس از يك برنامه ريزي آماده حمله به پاسگاه عمادوه شدند. آنان مي خواستند در نخستين حركت شان عليه رژيم طاغوت در حمله به پاسگاه مبارزه خود را علني سازند. درحمله مردان شجاع عشيره به پاسگاه بود كه آنها مقدار زيادي مهمات و اسلحه به چنگ آورده و موفق به كشتن نه تن از ژاندارم ها وشاخه هاي حكومتي شدند.
پس از اين حمله كه ديگر امكان ماندن آنان در روستا نبود، تنها راه زدن به كوه ها بود. قبيله خيلي زود بار سفر بست. افراد قبيله به طرف كوه هاي «وهوشي» و «براشت» به سرعت حركت كردند. زيرا مي دانستند به دستور شاه براي گرفتن زهر چشم و از پاي درآوردن آنان فرمانده پاسگاه به سرعت وارد عمل خواهد شد. درگيري ميان مردان عشيره و نيروهاي شاهنشاهي دركوه هاي منطقه تا يك سال ادامه داشت. در اين مدت به علت تمام شدن آذوقه تنها مانده بودند و افرادي كه درشهر با فرستادن كمك براي افراد قبيله سعي در حمايت از حركت انقلابي آنان را داشتند به علت تبليغات رژيم، تهديد و شكنجه امكان حمايت از قبيله را ازدست دادند و اين گونه بود كه افراد عشيره درميان كوه تنها و خسته ماندند. با اين حال آنان كه مبارزه اي جدي را عليه رژيم طاغوت آغازكرده بودند، با وجود تمام فشارها از مبارزه دست برنداشتند. زنان عشاير نيز هر چند هر روز و هر شب شاهد تمام كاستي ها، بيماري كودكان وگرسنگي فرزندان خود بودند در حمايت از همسران خود خم به ابرو نمي آوردند. يك سال از آغاز مبارزه گذشته بود ولي مردان دست از مبارزه برنداشتند.
وقتي زيادخان و رستم خان متوجه شدند افراد عشيره تحت فشار سنگيني قرار گرفته و ديگر حمايتي از آنان از سوي مردم نمي شود به صورت مخفيانه به لارستان رفتند و خود را به آيت الله سيد عبدالعلي آيت اللهي رساندند. آنان براي ادامه مبارزه به آذوقه و امكانات نياز داشتند و ايشان به آنان قول حمايت داد. اما شرايط به سختي مي گذشت. هوا به شدت گرم بود. در حالي كه هر از چند گاهي به قلب نيروهاي شاه حمله مي كردند و آنان نيز به اميد كشتن يكي از مردان شجاع عشيره روز و شب مي گذراندند. كوه هاي درهم پيچيده اين امكان را به مردان عشاير مي داد كه با توجه به آشنايي به منطقه در مخفيگاه پنهان شده و مأموران شاه قادرب ه يافتن آنها نبودند. وقتي نيروهاي شاه متوجه شدند كه نمي توانند درجنگ و مبارزه از پس عشاير برآيند به فكركشيدن نقشه اي افتادند. سرهنگ اشرف درحالي كه لباس روحانيت پوشيده بود با شالي وقرآن به دست راهي كوهستان شد. او خود را فرستاده امام خميني(ره) معرفي كرد.
زياد خان و رستم خان پس ازاعتماد به اين مرد او را به سوي مخفيگاه هدايت كردند. سرهنگ اشرف هرچه به طرف مخفيگاه زياد خان و رستم خان نزديك ترمي شد بيشتراحساس شادي وشعف مي كرد. دربين راه بود كه سرهنگ اشرف خبر آزادي امام (ره) را به زيادخان و رستم خان داد و گفت: حالا كه امام آزاد شده بهتر است خود را تسليم كنيد. من قول مي دهم شما را به منطقه خودتان كه قبلاً زندگي راحتي داشتيد برگردانم. وقتي اين شرايط پيش آيد متوجه مي شويد كه اختلاف ميان شاه و امام خميني(ره) تمام و همه چيز درست شده است و در حالي كه متوجه تأثير حرف هاي خود شده بود گفت: ازطرف دولت براي شما امان نامه آورده ام.
زياد خان و رستم خان با حرف هاي او به فكر فرو رفتند. بسياري از زنان و كودكان بر اثر بيماري، نبود آذوقه و خستگي ناتوان شده بودند. مردان عشاير نيز ديگر مهمات نداشتند تا بتوانند به مبارزه ادامه دهند. دراين زمان بود كه آنها امان نامه را امضا كردند. آن شب تا صبح براي عشاير شب سختي بود و شيرمردان و شيرزنان در دل كوه با نگراني به صبح نزديك مي شدند. رستم خان كه همه افراد قوم و قبيله او را به ايمان و تدين قبول داشتند، براي مردم قبيله اش از شهادت گفت. اين در حالي بود كه او تا صبح مشغول راز و نياز با خدا بود. رستم خان حدس مي زد كه اتفاق بزرگي در راه است. او از امضا امان نامه احساس خوبي نداشت. در حالي كه افراد عشيره و قوم در حال خواندن نماز بودند نيروهاي رژيم پهلوي به سركردگي سرهنگ اشرف شبانه به آنان حمله كردند. باران گلوله برسرمردان و زنان شجاع قوم باريدن گرفت. پس از اين حمله ناجوانمردانه تعدادي ازمردان عشاير با تني خسته و مجروح براي عبرت مردم در ميادين شهر لارستان در معرض ديد قرار گرفتند. اجساد شهدا پس از چند روز از ميادين لارستان به منطقه متروكي منتقل و به خاك سپرده شد و پس از آن يك نفر كه گفته مي شد پزشك آمريكايي است براي درمان بازماندگان قبيله نزد آنان رفت و پس از تزريق آمپول صد تن ديگر از آنان را به شهادت رسانيد.
آخرين سپيده دم فرا مي رسد. گلوله ها به طرف قبيله پرتاب مي شود، باختر پيكر خونين همسر را در خاك مشاهده مي كند و وسايل همسرش را از روي زمين جمع مي كند. صبح اختر قامتش را راست مي كند تا مقتدرانه به راهش ادامه دهد اما دشمن امانش نداده و او را به گلوله مي بندد. اختربيگلري زن شجاعي بود كه پس از درگيري با نيروهاي نظامي به درجه شهادت رسيد. هرچند سرهنگ اشرف قبل از حمله ناجوانمردانه اش از باختر بيگلري عكسي گرفت اما اكنون هيچ عكسي ازاو و ديگر دليران كوهستان در دست نيست.»
دیدگاه ها